فهرست مطالب خلاصه مقدمه جنبش ناسيوناليستى قبل از سقوط مصدق جبهه ملى احزاب غير از جبهه ملى احزاب كاشانى حزب زحمتكشان گروهاى كوچك پيامدهاى سقوط مصدق تحولا ت بعدى جنبش هاى ناسيوناليستى نهضت مقاومت ملى حزب ايران حزب پان ايرانيسم حزب مردم ايران نيروى سوم حزب زحمتكشان سوسياليست هاى سلطنتى احزاب كوچك پايه هاى حركت ملى وضع فعلى حركت ملى اثرات حكومت جديد بر نهضت مقاومت ملى آينده حركت ملى سياستهاى ديگرى كه آمريكا مى تواند اتخاذ كند.
مقدمه مقدمه هدف اين گزارش مطالعه دقيق تركيب جنبش ناسيوناليستى امروزين ايران، تشريح تحولاتى كه از زمان سقوط مصدق در ماه اوت 1332 ه ها 1953 ه.
ش ه ها در جنبش صورت گرفته، و بحثى مختصر پيرامون نقش كنونى و آتى جنبش مى باشد.
كلمه ئ نايسوناليست ه ها معادل ايرانى آن كلمه ئ غير قابل ترجمه، ه ها ه ها ملظيون ه ها ه ها يعنى حاميان حكومت ملظت است ه ها در ايران معمولاہ به حاميان تشكل نيافته نخست وزير اسبق مصدق اشاره دارده براى سهولت بيشتر، سفارت از اين كلمه با مفهومى وسيعتر استفاده كرده تا همه ئ گروههاى سياسى مختلف را كه در زمان مصدق شكوفا شده و زمانى طرفدار مصدق بوده اند و نيز چند جنبش ديگر مانند سومكا را كه براحتى مى توانست طرفدار مصدق باشد در بر گيرد.
از چند گروه سلطنت طلب مخلف با مصدق نيز در اين نوشتار ذكرى به ميان مى آيد تا خط تمايزى بين آنها و گروههاى ناسيوناليست كشيده شده باشد.
بايد تاعكيد شود كه در گزارشات اخير سفارت كلمه ناسيوناليست مترادف ملى گرا نيست بلكه مراد از آن ملظيون مى باشد.
عليرغم اعتقاد مردم مبنى بر اينكه كشور مملو از عمال بيگانه است، بعضى از دشمنان سر سخت جنبش ناسيوناليستى مانند ديگر ايرانيها، خود ناسيوناليست هاى صادق و مخلص مى باشند.
بيشتر اطلاعات موجود در اين گزارش از طريق ه ها ه ها سيا ه ها ه ها به ما رسيده است.
جنبش ناسيوناليستى قبل از سقوط مصدق جبهه ملى پيروان سازمان يافته و نيمه سازمان يافته مصدق را دانشجويان ، پيشه وران و كارگران دولتى از يك سو و تجار بازار و بعضى از رهبران مذهبى از سوى ديگر تشكيل مى دهند.
جبهه ملى ائتلافى از طرفداران مصدق بوده است كه ه ها الف ه ها بدون شك قوى ترين سازمان سياسى ريشه دار ايران از زمان جنبش مشروطه بوده و ه ها ب ه ها يك نفر يعنى مصدق را به عنوان سمبل حركت برگزيده بود و بارها رهبران سياسى زيرك در صدد ايجاد تفرقه در جبهه ملى و يا تحريك آن به مخالفت با نخست وزير بر آمدند، ليكن عصيانگران هميشه ناكام ماندند.
در همه جا حتى در ايران همه، جبهه ئ ملى را ائتلافى از احزاب مختلف مى پندارند، در حالى كه واقعيت امر چيز ديگرى است، و آن را بايد يك جنبش سياسى خود جوش خواند كه بعضى از اعضايش در احزاب ديگر سازمان گرفته و در عين دارا بودن اهداف مبهم و منفى شديداہ نسبت به يك نفر يعنى مصدق وفادار بوده اند.
قدرت حزبى جبهه ئملى نيز شايد هيچگاه بيش از قدرت غير حزبى آن نبوده است.
مزيت طبيعى وجود احزاب در اين جبهه تا حدودى به علت بى نظمى حزبى و تفرقه ئ موجود در ميان احزاب كه ذشاخص اصلى سياست در ايران است، خنثى مى گرديد.
به طور كلى مى توان گفت كه دانشجويان ، پيشه وران و بعضى از كارمندان دولت عضو جبهه ملى به نوبه خود همراه با معدودب از اشخاص بيسواد در گروههاى سياسى خاص ذيل سازمان يافته بودند.
تجار ه ها گاهى به عنوان اصناف بازار ه ها بسيارى از كارمندان دولت، و بخش عظيمى از افراد تحصيل نكرده بصورت فردى، خود را وابسته به جبهه ملى مى دانستند و اين اعضا منفرد معمولاہ نيرومندتر از اعضاع حزبى بشمار مى آمدند.
حزب ايران سازمان يافته ترين گروه موجود در جبهه ملى بود.
اين حزب را مى توان از يك سو پيرو نظريه سوسياليستى فابيان دانست ه ها كه معتقدند اصول سوسياليستى را بايد تدريجاہ و بدون شتاب زدگى در جامعه حاكم ساخت.
م ه ها و از سوى ديگر آن را مى توان مشابه حزب كنگره اوليه هند دانست.
الهيار صالح سفير مصدق در آمريكا، رهبر بلامنازع اين حزب در زمان سقوط مصدق بود.
اعضاع آن را معمولاہ كارمندان تحصيل كرده دولت تشكيل مى دادند و به خاطر نفوذ همين اعضاع در ادارات دولتى از قدرتى بيش از شمار اعضايش برخودار بود.
حزب ايران همراه با حزب دموكرات قوام وارد مذاكرات ناموفق شد تا در سال 1325 ه ها 1946 ه.ش ه ها يعنى همزمان با اشغال آذربايجان توسط شوروى با حزب توده و حزب دموكرات آذربايجان به يك پيمان انتخاباتى دست يابند، ولى در نتيجه اين كار رهبران حزب ايران متهم به برقرارى روابط دوستانه با رژيم پيشه ورى شدند.
نمايندگان اين حزب همراه با رهبران حزب توده وارد كابينه قوام شدند، و در يك تظاهرات سياسى كه نمايندگان هر چهار حزب ه ها از جمله حزب توده ه ها در آن شركت داشتند از صالح عكس گرفته شد كه وى را در حال تمجيد از پيشه ورى نشان مى داد و همين عكس بعدها درد سرهاى زيادى را براى صالح فراهم نمود.
در پايان دوره ئ رژيم مصدق، نيروى سوم بر دانشگاهها و محافل روشنفكرى تسلط يافت حال آنكه حزب ايران ادارات دولتى را تحت كنترل در آورده بود نيروى سوم ماهيتاہ داراى نظريات سوسياليستى بوده و به كمونيسم تيتو شديداہ دلبستگى دارد رهبران آن تحت سرپرستى فردى روشنفكر و جالب توجه يعنى خليل ملكى از جمله اعضاع ارتدادى حزب توده بودند كه اين حزب را بخاطر سرسپردگى آن نسبت به مسكو ترك گفته بودند.
مانند تمام گرو ههاى اينچنينى در جهان، بسيارى از اعضاع اين گروه نيز بر سر دو راهى استلال منطق سياسى خود و نيز اشتياق باطنى و كوركورانه ئ شان براى بازگشت به آغوش كمونيسم جهانى مانده بودند نيروى سوم در ابتداع امر بخشى از ه ها نيمه روشنفكرى ه ها حزب زحمتكشان مظفر بقائى بود كه پس از خارج شدن حزب زحمتكشان از جبهه ملى در اواخر سال 1331 ه ها 1952 ه.ش ه ها توسط بقايى و بروز خصومت شديد آن نسبت به مصدق، از آن جدا شد.
حزب پان ايران سومين حزب نيرومند در جبهه ملى بود و هوادارانش از بسيارى از جهات با آن نا آشنا بودند.
اين حزب داراى ايدئولوژى فاشيستى بود و تمايلاتى شديداہ ضد كمونيستى ضد يهودى از خود نشان مى داد.
اين حزب بسيار سرسخت بود و در نشريات خود نقشه ه ها ه ها ايران بزرگى ه ها ه ها را چاپ مى كرد كه حاوى بخش هاى عظيمى از شوروى، تقريباہ تمام قسمتهاى افغانستان و عراق، بخشهايى از پاكستان، تركيه و تمام خليج فارس بود.
داريوش فروهر نيز رهبر هيتلر مانند اين حزب بود.
بخشى از ايدئولوژى آن نيز منعكس كننده ئتلاش شاه براى ايجاد يك روحيه ئ جنگى ناسيوناليستى در ايران بود و حزب مذبور تمايلات ضد اسلامى از خود نشان مى داد و از كاربرد كلمات عربى در زبان فارسى شديداہ انتقاد ميكرد.
پيروان آن بسيار جوان و تقريباہ بچه سال بودند، اما در ميان آنها افراد ورزيده ئ بسيارى وجود داشت كه موئثرترين و منظم ترين هسته ئ گروههاى مبارزه گر خيابانى جبهه ئ ملى را تشكيل مى دادند.
از اين حزب نيز سه حزب كوچك ديگر منشعب شد كه يكى از آنها حزب سلطنت طلبان بود.
حزب مردم ايران ضعيف ترين حزب از چهار حزب مرتبط با جبهه ئ ملى بود.
اين حزب در ابتدا بخشى از حزب ايران بود، ليكن اعضاع آن جوانتر بوده و برخلاف اعضاع كلى حزب ايران از نظر اقتصادى واجتماعى در رده ئ پائين ترى قرار داشتند.
رهبر اين نيز هميشه محمد نخشب بوده است.
اين حزب براى اولين بار در سال 1325 ه ها 1964 ه.ش ه ها به خاطر مخالفت خود با همكارى با حزب توده از حزب ايران جدا شد.
اين دو حزب در سال 1948 ه ها 1327 ه.ش ه ها به يكديگر پيوستند، ليكن بار ديگر يعنى در سال 1952 ه ها 1331 ه.ش ه ها ، تجزيه صورت گرفت كه علت آن نيز شايد جاه طلبيهاى شخصى نخشب بوده باشد.
احزابى كه در جبهه ملى عضو نبودند احزاب كاشانى آيت ا...
كاشانى از دير باز رهبرى جناح راست مذهبى موجود در جنبش ناسيوناليستى را بعهده داشت، ليكن در سال 1331 ه ها 1952 ه.ش ه ها و در نتيجه تضاد خواسته هايش با مصدق قطع رابطه نمود گرچه در آن دوران پيروانش از تشكيلات چندانى برخوردار نبودند، ليكن او رهبرى سازمان مخفى تروريستى يعنى سازمان فدائيان اسلام را تا زمان ترور رزم آرا بعهده داشت اما پس از آن با اين سازمان نيز قطع رابطه نمود.
علاوه بر اين وى داراى سازمانى وسيعتر و علنى تر به نام انجمن جنگجويان مسلمان بود كه ظاهراہ به وسيله يكى از افسرانش به نام شمس قناعت آبادى كه اكنون يكى از نمايندگان جناح مخالف در مجلس است اداره مى شد.
كاشانى برآورد درستى از ميزان حمايت پيروان خود نداشت و ظاهراہ معتقد بود كه با جدائيش از مصدق خواهد توانست موجب شكاف بين جناح مذهبى - بازارى جبهه ملى و جناح دمتشكل از پيشه وران و كارمندان دو لتى در جبهه گردد ولى واقع امر اين بود كه پيروانش از خروج از جبهه ملى امتناع ورزيدند و نيروى سازمان يافته كاشانى رو به تحليل مى رفت كه مصدق سقوط كرد.
اعتقادات پيروان كاشانى شباهت بسيارى به عقايد اخوان المسلمين فرقه سنى اسلامى داشت، اما، در گرايش كوركورانه و نيز ضديت با بيگانگان از همان ماهيت و مشخصات ناخوشايند جنبش ناسيوناليستى غير مذهبى برخوردار بودند.
حزب زحمتكشان حزب زحمتكشان تحت رهبرى مظفر بقايى مركب از روشنفكران ه ها اعضاع سابق حزب توده ه ها و كارگران كارخانجات و بازار بود، ليكن شيرازه و خميره اصلى اين حزب را شخصيت زيرك و غير اصولى بقايى تشكيل مى داد.
اين حزب در يسيارى از شهرهاى استانها و نيز زادگاه بقايى يعنى كرمان نيروى نسبتاہ خوبى براى خود دست و پا كرده بود.
از نظر فنى، حزب سوسياليست ، ضد كمونيست و ضد بيگانه بود ليكن اولاہ گرايشات آن همگام با تغيير سياستهاى بقايى رنگ عوض مى كرد.
پس از آنكه بقايى بخاطر تضاد جاه طلبى ها از مصدق جدا شد، جناح رو شنفكر به رهبرى خليل ملكى حزب زحمتكشان را ترك نموده و نيروى سوم را كه به مصدق وفادار بود تشكيل داد.
گروههاى كوچك سومكا از بسيارى جهات شبيه حزب پان ايران بود، ليكن ظاهراہبيشتربه نازيهاى آلمان شبهاهت داشت و اعضاع آن كا را به جايى كشيدند كه نشان صليب شكسته را بر روى بازوى خود حمل كرده وحتى يونيفورمهاى گروه ضربت ونيز چكمه هاى سياه رنگ رابتن مى كردند.پيروان آن اعضاع جوان طبقات پائين اجتماع و اغلب سلطنت طلب بودند.
حزب آ ريا يك گروه فاشيستى فرضيه اى ه ها نظرى ونه عملى م ه ها بود واعضاع آن احتمالاہروشنفكرتر از اعضاع سومكا بودند،ولى اين حزب نيز كلاہ متشكل از سلطنت طلبان بود.
گروه سوم يعنى حزب ميهن پرستان در استانها بر خلاف تهران نيرومندتر بودند.
اعضاع آترا اكثراہ كسانى تشكيل مى دادند كه در مبارزات خيابانى حرفه اى بشمار مى آمدند و چند روشنفكر نيز در ميان آنها ديده مى شد.
شعار اين حزب ه ها ه ها شاه - خدا - ميهن ه ها ه ها و كاملاہ متكى به حمايت مالى شاه بود.
پيامدهاى سقوط مصدق پس از وقايع 28 مرداد هواداران رژيم مصدق هنوز باور نداشتند كه به طور كامل