شرح منظومه جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
آيا بحسب طبع گرايش به معناي و مفاهيم ديني دارد يا اينكه اين گرايش از نوع عادتها و عرف ها است كه در اثر دخالت يك يا چند عامل خارجي پديد آمده است .در تغيير حركت است و به همين دليل تقسيم حركت به طبعي و قسري بي اساس است ، زيرا آن تقسيم مبتني بر فرض ارسطوئي است كه مدعي است رابطه ء نيرو و حركت در اصل حركت است ( 1 ) . و اشكال دوم اين است كه از اين بحث نتيجه ء عملي نمي توان گرفت ، نتيجه ء عملي مهمي كه قدما از اين تقسيم مي گرفتند همان است كه در همان بيت دوم از چهار بيت حاجي سبزواري اشاره شده است ، يعني اينكه حركت قسري نمي پايد ( القسر لايدوم ) . اما طبق نظريه جديد هيچ حركتي نيست كه به خودي خود پايان پذيرد ، هر حركتي اگر به مانع و عائق بر نخورد براي هميشه دوام پيدا مي كند . اما اين اشكال ها يا ايرادها درست نيست . اولا اينكه مي گويند طبق يك نظريه ء ارسطوئي مدت دو هزار سال علماء معتقد بودند كه اصل حركت وابسته به نيرو است ، نياز به توضيح دارد . عقيده ء علماي پيشين اين بود كه حركت هر جسم وابسته به نيرو است ، ولي آنها چون از جنبه ء فلسفي اين مطلب را ادا كرده اند نه از جنبه ء طبيعي و فيزيكي لذا به نيروي خارج وارد بر جسم نظر نداشته اند . آنها معتقد بودند كه حركت ( يعني خود حركت ، نه صرفا تغييرات آن ) وابسته به نيروئي است كه به حكم برهان فلسفي همراه جسم متحرك و متحد با آن است . معتقد بودند هر جسم در واقعيت خود مركب از دو جهت و دو حيثيت است كه به يك حيثيت متحرك است و آن همان است كه جرم محسوس آنرا تشكيل مي دهد و به يك حيثيت ديگر محرك