مطلب اول :
اينكه علتهاي مادي و صوري را علت داخلي و علتهاي غائي و فاعلي را علت هاي خارجي مي نامند به حسب نسبتي است كه با خود معلول در نظر گرفته شده است . زيرا علت مادي و علت صوري خارج از حقيت معلول نيستند ، به جهت اين كه چنانكه گفتيم ماده يا علت مادي حامل استعداد شي ء است و صورت يا علت صوري مناط فعليت معلول است ، يعني معلول در مرحله قوه و استعداد ، ماده ناميده مي شود و همان معلول در مرحله فعليت صورت ناميده مي شود . پس هر يك از ماده و صورت دو مرحله از يك واحد مي باشند و از آنچه در جواب سؤال دوم به تفصلي خواهيم گفت جواب اين سؤال روشن تر خواهد شد .مطلب دوم :
مطلب دوم خود شامل دو مطلب زير است :1 - رابطه علت مادي و علت صوري چيست ؟2 - رابطه علت غايي و علت فاعلي چيست ؟اكنون به توضيح هر يك از اين دو مطلب مي پردازيم :1 - رابطه عليت مادي و علت صوري
مطابق آنچه گفته شد ماده عبارت است از حامل قوه و استعداد ، و صورت عبارت است از مناط و ملاك فعليت . در اينجا براي اينكه توضيح بيشتري داده باشيم مثالي ذكر مي كنيم : در تخم مرغ استعداد جوجه شدن هست ، يعني تخم مرغ حامل استعداد جوجه و به بيان ديگر ماده جوجه است ، و خصوصيت جوجه اي نيز فعليت و صورت اين ماده است . از طرف ديگر جوجه حامل استعداد مرغ شدن است يعني ماده او است و خود حالت مرغي فعليت جوجه است پس ما در اينجا سه مرحله داريم : حالت تخم مرغي ، حالت جوجه اي ، حالت مرغي . از اين سه مرحله ، مرحله وسط ( يعني مرحله جوجه اي ) مرحله فعليت حالت اول و استعداد حال سوم است . و به عبارت ديگر حال اول جوجه بالقوه است ، حال سوم مرغ بالفعل است ، و حالت دوم جوجه بالفعل و مرغ بالقوه است . عليهذا جواب سوال دوم اين است كه رابطه دو علت داخلي يعني علت مادي و علت صوري از نوع رابطه دو مرحله از واقعيت است .اشكال و مناقشه
در اينجا مطلبي هست كه طبق آن مي توان در آنچه در پاسخ پرسش اول و دوم گفته شد مناقشه كرد : حكماء مشاء جسم را مركب از دو حيثيت واقعي مي دانند و نام آن دو حيثيت را ماده و صورت مي گذارند . برهان عمده اي كه بر اثبات مدعاي خود اقامه مي كنند برهان قوه و فعل است . ولي حكماء اشراق منكر تركيب جسم از ماده وصورت مي باشند و برهان قوه و فعل را ناتمام مي دانند . توضيح اينكه آنچه مسلم است اين است كه هر جسم در عين اينكه بالفعل حقيقتي از حقايق است امكان اينكه شي ء ديگر بشود در او هست ، مثل تخم مرغ كه در عين اينكه بالفعل تخم مرغ است بالقوه جوجه است . راجع به اين دو حيثيت يعني حيثيت قوه و حيثيت فعليت دو نظر است : يك نظر اينكه اين دو حيثيت فقط دو اعتبار و دو اضافه است و در خارج ، يك حيثيت بيش نيست يعني همان حيثيت واقعي كه في المثل مناط فعليت تخم مرغي است مناط استعداد جوجه شدن است . آن حيثيت واحد اگر با حال حاضر و بخودي خود و في نفسه اعتبار شود فعليت است و اگر با حال آينده اعتبار شود قوه و استعداد است ، مانند اينكه مكان معيني را اگر در نظر بگيريم ، آن مكان نسبت به مكاني ممكن است فوقيت داشته باشد و نسبت به مكاني ديگر تحتيت و همچنين زمان معين - مثلا ديروز - نسبت به يك زمان - مثلا پريروز بعد است و نسبت به زمان ديگر - مثلا امروز - قبل است .اما نظر ديگر اين است كه اينطور نيست ، قوه و فعليت مانند فوقيت و تحتيت و حتي مانند قبليت و بعديت نيست كه صرفا در اعتبار باشد ، بلكه در خارج دو حيثيت واقعي ( حيثيت بالفعل و حيثيت بالقوه ) موجود است و جسم از آن دو حيثيت تركيب شده است ، بر خلاف زمان معين كه از دو حيثيت واقعي به نام قبليت و بعديت تركيب نشده است . نظر اول ، نظر شيخ اشراق و اتباع وي است و نظر دوم ، نظر مشايين از قبيل ابن سينا است . مشايين نظر خود را با برهاني به نام برهان " فصل و وصل " و برهان ديگري به نام برهان " قوه و فعل " بيان كرده اند كه اكنون مجال بحث در آنها نيست . البته در اينجانظر سومي نيز مي توان ابراز داشت كه با فلسفه صدرالمتالهين ( كه قائل به حركت جوهري است ) سازگار است و آن نظريه اتحاد قوه و فعل در حركت است . اما عجاله مطالبي كه در اينجا بيان مي شود اساس نظر مشايين است كه جسم را مطلقا ( نه از آن نظر كه متحرك است به حركت جوهريه ) مركب مي دانند از ماده و صورت يعني حيثيت استعدادي و حيثيت فعلي ( 1 ) . بنابراين طبق نظر حكما هر جسم مركب است از دو حيثيت كه يكي از آنها مناط فعليت آن جسم است و ديگري مناط اين است كه آن جسم ممكن است شي ديگر بشود ، اول را " صورت " و دوم را " ماده " مي خوانند .حكما مشاء در اين مطلب كه آيا رابطه اين در جزء انضمامي است يا اتحادي اختلاف دارند ، از زمان سيد صدرشيرازي و پس از تاييد صدر المتالهين تقريبا مسلم شده است كه اگر تركيبي در كار باشد تركيب اتحادي است نه انضمامي ( 2 ) .1 - ضمنا بايد به اين نكته توجه داشت كه تركب جسم از ماده و صورت كه فلاسفه به آن قائلند از نوع تركيبي كه علماي طبيعي در برخي اجسام قائلند نيست . تركبي كه علماي طبيعي براي جسم قائلند به معني اين است كه دو شي ء متمايز مثلا اكسيژن و هيدروژن پس از ملاقات با يكديگر درهم اثر كرده و مجموعا جسم واحدي ( آب ) را به وجودآورده اند ، و اين جسم قابليت دارد كه بالطبع يا با وسايلي دو مرتبه تجزيه بشودبه دو شي ء اول . و آن دو جزء از يكديگر متمايز بشوند . ولي تركيب فلسفي يعني تركب جسم از ماده و صورت يك تركب جدا ناشدني است ، هيچگاه نبوده كه اين دو جزء از يكديگر جدا و متمايز شوند و هر جزئي مستقل ، از ديگري به وجود خود ادامه دهد . از اين رو تركيب طبيعي قابل احساس و آزمايش و تجربه است بر خلاف فلان تركيب فلسفي كه فقط برهان عقلي مي تواند آنرا اثبات يا نفي كند .2 - معناي انضمام اين است كه اضافه و منضم شدن دو شي ء به يكديگر به همان مفهوم رياضي تحقق پيداكند . فرض كنيد شخصي مقداري ثروت دارد و بعد مقدار ديگري بر ثروتش اضافه مي شود و مثلا سابقا داراي يك ميليون ريال بوده و اكنون داراي دو ميليون ريال شده است و يا شخصي درباره موضوعي مقداري معلومات و اطلاعات دارد و بعد مقدار ديگري اطلاعات درباره آن موضوع بر اطلاعات اوليه او اضافه مي گردد و يا آنكه جمعيت شهري در يك سال يك ميليون نفر است و در سال ديگر پنجاه هزار نفر ديگر برآن اضافه مطلب ديگري اين حكماء گفته اند و آن اينكه هر يك از ماده و صورت كه حقيقت جسم را تشكيل مي دهند نسبت به خود جسم كه مجموع مركب از اين دو تا است علت مادي و علت صوري ناميده مي شوند ولي نسبت به خودشان ماده و صورتند . از طرف ديگر گفته اندكه نسبت ماده و صورت با يكديگر اين است كه صورت در ماده حلول كرده است و ماده محل صورت شمرده مي شود . پس طبق اين بيان آنچه علت مادي جسم است همان ماده اي است كه محل صورت جسم است [مي گردد . در همه اين موارد آنچه در اول بوده به حالت اوليه خود محفوظ است و فقط مقدار ديگري از نوع همان چيز بر آنچه بود اضافه شده است ، پس تغيير حاصل شده است ولي اين تغيير در كميت منفصل شي ء به وجود آمده است . و اما تركيب اتحادي در جايي متصور است]