غرر 2 - شرح منظومه جلد 2

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

شرح منظومه - جلد 2

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مي داند ، هيولاي اولي كثير است و جسم . بنابر قول اشراقيون هيولاي اولي مساوي است با جسم طبيعي كه همان صورت جسميه است بنابر اين هيولاي هر چيز واحد است و جسم است ، و بنابر عقيده مشائين كه جسم را مركب از دو جزء مي دانند ، صورت جسميه و حقيقتي ديگر كه محض قوه و استعداد است ، هيولاي اولي جزء جسم است نه خود جسم ، و چون هيولاي اولي در هر جسم طبيعي واحد است پس هيولاي اولي ، واحد و غير جسم است زيرا چنانكه گفتيم جزء جسم است نه خود جسم .

غرر 2

در اثبات هيولي اولي به اصطلاح مشائين




  • ان دليل الفصل و الوصل نطق
    كالفعل و القوه بالقول الاحق



  • كالفعل و القوه بالقول الاحق
    كالفعل و القوه بالقول الاحق



همانا دليل فصل و وصل گويا است مانند دليل قوه و فعل ، بر قول صحيح تر حكماء مشاء براهيني اقامه كرده اند بر اثبات هيولا به معني اخص يعني هيولي به مفهوم خاص خودشان و بر اثبات اينكه جسم طبيعي مركب است از دو جز : يكي هيولي كه بعدا تعريف دقيق از آن خوهد شد و ديگر صورت جسميه كه مورد قبول اشراقيون است . آن دو دليل يكي به نام برهان " فصل و وصل " معروف است و ديگري به نام برهان " قوه و فعل " ، و عن قريب هر دو برهان توضيح داده خواهد شد :




  • 1 متصل مضاف او نفسي
    2 ثانيها غيري او ذاتي



  • 2 ثانيها غيري او ذاتي
    2 ثانيها غيري او ذاتي



1 - متصل يا مفهومي است قياسي و اضافي ، و يا مفهومي است نفسي .

2 - و متصل نفسي ، يا غيري و بالتبع است و يا ذاتي و اصيل .





  • 3 و الذاتي اما الفصل للكميته
    5 قد ساوق اتصال الشخصيه
    7 ليس اتصال قابلا ما قابله
    9 فالجسم اذ فصلا فوصلا قابل
    10 فالباق في الحالين فيه حاصل



  • 4 او ما هو الصوره جوهريه
    6 لانها الكون و ذاالمهيته
    8 و نفسه و الجسم ذاما ابطله
    10 فالباق في الحالين فيه حاصل
    10 فالباق في الحالين فيه حاصل



3 - متصل نفسي ذاتي ، يا فصل كميت است .

4 - و يا صورت جوهري است .

5 - اتصال و شخصيت همدوش و همراه يكديگرند .

6 - زيرا شخصيت از قبيل وجود است و اتصال از قبيل ماهيت .

7 - اتصال به هيچ وجه مقابل خود ( انفصال ) را نمي پذيرد .

8 - و همچنين خودش را ، و انفصال جسم را به كلي معدوم نمي كند .

9 - بنابر اين ، جسم چون فصل و وصل را قبول مي كند .

10- پس چيزي كه در دو حالت مختلف باقي مي ماند در او وجود دارد شرح : اين ابيات ، برهان معروف " فصل ووصل " را بيان مي كند . قبلا گفتيم كه مدعاي مشائين در برابر اشراقيين اين است كه جسميت و جرميت و به عبارت ديگر جوهر جسماني كه در ذات خود داراي اتصال و امتداد سه جانبه است به منزله پوششي است كه بر موجود ديگري به نام هيولا پوشانيده شده است و آن موجود ديگر هيچ گاه عريان ظاهر نمي شود يعني نمي تواند عريان ظاهر شود . اكنون مي گوئيم حكماي مشائي مدعي هستند : اينكه اجسام و اجرام قابل فصل و وصلند يعني اينكه يك جسم واحد متصل مانند يك كاسه آب ، فصل و انقسام مي پذيرد و به صورت دو حجم آب در مي آيد يا وصل مي پذيرد و دو كاسه آب را كه روي هم بريزد وحدت مي پذيرند ، و مجموعا يك واحد متصل و ممتد را به وجود مي آورند ، دليل بر اين است كه جسميت و جرميت و اتصال و امتداد جوهري ، پوششي است بر روي يك جوهر ديگر و آن جوهر در حالي كه فصل يا وصل مي پذيرد ، لباس خويش را مي كند و لباس ديگري مي پوشد و اگر جسم مركب نبود يعني اگر هر چه بود همين صورت جسميه و امتداد واتصال جوهري بود هرگز فصل و وصلي در جهان صورت نمي گرفت ، يعني ممكن نبود جسم واحد متصلي تبديل به دو جسم متصل شود و يا دو جسم متصل به صورت يك جسم در آيد . اين بود اجمال اين برهان .

تفصيل اين برهان نيازمند به مقدماتي است و قبل از آنكه آن مقدمات را ذكر كنيم بايد يك مطلب را متذكر شويم و آن اينكه اين برهان را مشائين عليه اشراقيين اقامه كرده اند ، پس از آنكه دو طرف ، نظريه متكلمين و نظريه ذيمقراطيسي را مردود شناخته و قبول كرده اند كه جسم طبيعي مانند آب و هوا و آتش و خالك و غيره مجموعه اي از ذرات نيست بلكه يك واحد پيوسته است ، و از طرف ديگر همين چيزها كه بالفرض پيوسته اند بالحس و العيان فصل و وصل مي پذيرند . پس برهان فصل و وصل مبتني بر قبول پيوستگي جسم طبيعي محسوس است و اما بنابر نظريه متكلمين و يا نظريه ذيمقراطيس اين برهان ناتمام است زيرا بنابر آن نظريه ها هنگامي كه فصل و وصلي واقع مي شود مثلا يك ليتر آب تبديل به دونيم ليتر مي شود و يا دو نيم ليتر آب تبديل به يك ليتر آب مي گردد فصل و وصل واقعي صورت نگرفته است يعني چنين نيست كه يك واحد متصل تبديل به دو واحد متصل شده باشد و يا دو واحد متصل تبديل به يك واحد شده باشد بلكه يك ليتر آب مجموعه اي از ملكولها است كه در مجاورت هم قرار گرفته اند و هنگامي كه تبديل به دو نيم ليتر آب مي شود از مجاورت هم دور مي شوند و هنگامي كه دو نيم ليتر تبديل به يك ليتر مي شود به معني اين است كه گروهي از ملكولها كه از گروهي ديگر از ملكولها دور بودند در مجاورت يكديگر قرار گرفته اند .

پس ارزش اين برهان يك ارزش نسبي است ، يعني مبتني بر قبول يك فرضي ديگر است . اما اينكه حكماء برهاني بر رد نظريه ذيمقراطيس از اين نظر ، يعني از نظر مركب بودن از ذرات داشته واقامه مي كرده اند يا نداشته اند و اعتمادشان در اين جهت به حواس بوده است مطلب ديگري است كه بعد درباره آن بحث خواهيم كرد ، و البته بعد خواهيم گفت كه حكما از اين جهت برهاني نداشته و اقامه نكرده اند . حكما برهاني كه عليه ذيمقراطيس اقامه كرده اند از اين جهت نبوده است ، بلكه از جهت مدعاي ديگر ذيمقراطيس بوده كه مي گفته است خاصيت ذرات اين است كه غير قابل شكست است . حكما اين جهت را با برهان رد كرده اند . اما اين جسم محسوس مجموعه اي از ذرات است و يا يك واحد پيوسته است بدون برهان يعني با اعتماد به حواس پذيرفته شده است .

ما اين مطلب را قبلا چنين ذكر كرده ايم ولي اكنون معتقديم كه حكماء اين برهان را با توجه به هر دو جنبه نظريه ذيمقراطيس ذكر كرده اند شيخ در الهيات شفا صفحه 41 و 42 ضمن مقدمه اول برهان " فصل و وصل " يعني اينكه هر جسمي قابل انقسام بر دو قسمت است ، تحت عنوان فان لقائل ان يقول . . . فرضيه ذيمقراطيس را بيان و رد مي كند . طبق نظر فلاسفه ممكن نيست كه جسم از ذراتي تركيب شده باشد كه خاصيت ذاتي آنها اين باشد كه غير قابل التحام باشند آنچه امروز به ثبوت رسيده بيشتر بر رد نظر ذيمقراطيس است نه رد نظر حكماء ، ذيمقراطيس معتقد بود كه جسم از ذرات ممتنع الانقسامي تشكيل شده و امتناع انقسام را ناشي از طبيعت جسميت آنها مي دانست و حكماء معتقد بودند كه جسم همانطور كه محسوس است متصل واحد است . آنچه علم امروز ثابت كرده است آن است كه جسم محسوس متصل واحد نيست و از اين جهت بر خلاف نظر حكماء است ولي از آن جهت كه ذرات را قابل انقسام مي داند و هم از اين جهت كه طبق نظر علماي امروز علت عدم التحام ذرات ، خصوصيات نوعي آنها است نه طبيعت جسمي آنها ، نظر حكماء را تامين مي كند . حكماء درباره اين جهت كه ذرات داراي طبايع مختلف باشند و علت عدم التحام طبيعت نوعي باشد بحث كرده اند و شيخ در الهيات مانعي نمي بيند ، در اين باره مجددا بحث خواهيم كرد .

عليهذا در عصر ما كه نظريه ذيمقراطيس از جنبه مركب بودن جسم از ذرات پذيرفته شده است برهان فصل و وصل ارزش خود را از دست مي دهد . به اين معني كه فصل و وصل هاي محسوس كه يك مقدمه اين برهان است ديگر فصل و وصل واقعي نيست . بنابر نظريه علماء امروز محل كلام از جسم محسوس بايد به ذرات اتمي منتقل شود اگر ذرات اتمي فصل ووصل پذير باشند برهان فصل و وصل حكماء در مورد آنها زنده مي شود ، يعني جائي اين هست كه بحث شود آيا اجرام ذرات عارض بر حقيقتي ديگر هستند كه آنها را به خود مي گيرد و رها مي كند يا چنين نيست ؟ بعدا درباره اين مطلب مفصل تر بحث خواهيم كرد .

اما تفصيل برهان فصل و وصل ، اين برهان چهار مقدمه دارد :

الف - مفهوم اتصال و انفصال و يا وصل و فصل كه در اين برهان به كار مي رود به چه معني است ؟ كلمه اتصال و انفصال يك مفهوم عرفي دارد و يك مفهومي رياضي و يك مفهوم فلسفي ، و در اينجا مفهوم خاص فلسفي منظور است . عامه مردم لغت اتصال را گاهي در مورد دو چيزي به كار مي برند كه داراي يك انتها باشند مانند دو خط يا سطح كه داراي يك نهايت باشند مثلا دو خطي كه يك زاويه ايجاد مي كنند در نقطه ء زاويه با هم اشتراك دارند و لهذا گفته مي شود اين دو خط به هم متصلند . و گاهي اين كلمه را در مورد دو چيز به كار مي برند كه ميان آنها چيز ديگر قرار نگرفته است مثلا اگر نوك قلم روي كاغذ قرار بگيرد گفته مي شود اين قلم متصل به كاغذ است ( 1 ) . و گاهي در مورد اشيائي به كار مي برند كه به يكديگر بسته شده اند به طوري كه با حركت هر يك از آنها آن ديگري حركت كند . مثلا در مورد حلقه هاي زنجير و يا واگن هاي قطار گفته مي شود اينها به يكديگر متصلند ، گفته مي شود آخرين واگن و اولين واگن به هم متصلند ، يعني طوري هستند كه با حركت هر يك ديگري اجبارا حركت مي كند . در آنجا با اينكه ميان اولين واگن و آخرين واگن واگنهاي ديگري فاصله است كلمه اتصال به كار برده مي شود ( 2 ) .

1 - حاجي سبزواري اين مورد را ذكر نكرده است ، فقط مورد اول را ذكر كرده است و حال آنكه عرف عام در اين مورد هم كلمه اتصال را بكار مي برد ، بلكه بايد گفت در مورد دو خط كه در يك نهايت با هم شريكند اين كلمه از آن جهت به كار نمي رود كه دو خط در يك نهايت با هم شريكن د بلكه از اين جهت به كار مي رود كه ميانشان چيز ديگر قرار نگرفته است . پس بازگشت آن استعمال به اين استعمال است .

2 - به نظر مي رسد كه بازگشت اين استعمال عرفي نيز به دو استعمال اول است . عرف از اين جهت حلقه هاي زنجير را متصل به هم مي خواند كه هر دو حلقه مجاور يكديگر متصلن د يعني ميان هر دو حلقه مجاور فاصله اي نيست . حلقات را بترتيب 1 و 2 و 3 و 4 شماره گذاري مي كنيم . حلقه يك و حلقه دو متصلند زيرا ميان آنها جسم ديگر فاصله نيست ، لااقل در حال حركت جسم ديگر فاصله نيست . و حلقه 2 با حلقه 3 همين حال را دارد . اما حلقه 1 و حلقه 3 چنين نيستند . يعني حلقه 3 متصل است به متصل به حلقه 1 نه به خود حلقه 1، بعد متصل به متصل به شي ء را مجازا متصل به خود آن شي ء مي خواندند.

/ 71