و قوه للفعل حيث عاندت
قد اقتضت حيثيه بها احتذت
قد اقتضت حيثيه بها احتذت
قد اقتضت حيثيه بها احتذت
غرر 5
در ابطال جزء لا يتجزي
تفكك الرحي و نفي الدائره
مبطله الجواهر الافراد
في واجب القبول لللابعاد
و حجج اخري لديهم دائره
في واجب القبول لللابعاد
في واجب القبول لللابعاد
برهان نفي دائره
برهان ديگري كه حكماء بر رد نظريه جزء لا يتجزي اقامه كرده اند اين است كه مي گويند بنابر اين نظريه لازم مي آيد دائره وجود نداشته باشد و چون دائره وجود دارد پس اين نظريه باطل است . بديهي است كه اگر برهان را به همين سادگي بيان كنيم طرف جواب مي دهد كه آنچه در خارج وجود دارد و ما آنها را دائره يعني يك خط منحني مسدود ( و باسطحي كه بر آن يك خط منحني مسدود احاطه دارد ) مي بينيم ، دائره واقعي نيست و همه خطوط منحني يك سلسله خطوط منكسر واقعي هستند كه منحني به چشم مي آيند . به علاوه فرض وجود دائره مبتني بر اين است كه قبول كنيم فضاي خارج پر است از ماده ، ولي بنابر نظر كساني كه فضا را مجموعه اي از خلاء و ملاء يعني فضاي خالي و ماده پراكنده در فضا مي دانند هيچ شكلي از اشكال آن طور كه محسوس مي شود وجود ندارد . ولي حقيقت اين است كه اين برهان به اين سادگي نيست ، مفاد برهان اين است كه بنابر نظريه جزء لا يتجزي فرض دائره اي كه از اجزاء لا يتجزي تشكيل شده باشد مستلزم امر محال است ، يعني اگر آنچه در فضا پراكنده است اجزاي لا يتجزي باشد فراهم آوردن يك خط منحني مسدود كه دائره ناميده مي شود از اين اجزاء بايد ممكن باشد و حال آنكه چنين چيزي محال است .زيرا اگر دائره اي از اين اجزاء فراهم كنيم اين دائره داخل و خارجي خواهد داشت ، اين اجزاء به حكم اين كه دقيقا پهلوي يكديگر قرار گرفته و به هم چسبيده اند از قسمت داخل دائره متلاقي هستند ، اكنون مي گوئيم از بيرون دائره چطور ؟ آيا به هم چسبيده و متلاقي هستند و يا از هم جدا مي باشند ؟ بنابر فرض اول يا اين است كه سطح داخلي اجزاء از سطح خارجي آنها كوچكتر است و يا مساوي است .اگر كوچكتر است پس اجزائي كه لا يتجزي فرض شده بودند متجزي هستند ، زيرا دو سطح دارند و يكي از دو سطح از ديگري بزرگتر است ، و اگر مساوي هستند باز هم به حكم اين كه داراي دو سطح هستند لازم مي آيد متجزي باشند ولي چون ممكن است طرف بگويد مقصود از تساوي دو سطح اين است كه اساسا دو سطحي وجود ندارد ، ظاهر و باطن دائره يك چيز است مي گوئيم در اين صورت لازم مي آيد كه اگر يك دائره ديگر را بر اين دائره محيط قرار دهيم محيط و محاط مساوي يكديگر باشند ، زيرا همواره سطح مقعر محيط با سطح محدب محاط مساوي است و اگر سطح محدب محاط با سطح مقعر خودش مساوي باشد و يا يكي باشند لازم مي آيد كه سطح مقعر محيط با سطح مقعر محاط مساوي باشد و از طرف ديگر چون دائره محيط نيز از اجزاي لا يتجزي تشكيل شده است سطح مقعر خودش با سطح محدب خودش متساوي است پس لازم مي آيد كه سطح محدب محيط و سطح مقعر محاط مساوي باشند پس لازم مي آيد كه اگر ميلياردها دائره را كه همه از يك سلسله خطوط جوهري ( خطوط مولف از اجزاء لا يتجزي ) تشكيل شده اند محيط بر يكديگر قرار دهيم يا اساسا هيچ حجمي علاوه بر حجم دائره ء اول به وجود نياورند و تداخل كنند و محيط و محاطي در كار نباشد .و يا در عين اين كه از احاطه دائره ها بر يكديگر في المثل دائره ئي به اندازه معدل النهار ( دائره اي كه فلك الافلاك را به دو قسمت متساوي شرقي و غربي تنصيف مي كند ) به وجود مي آيد سطح آن دائره مساوي است با مقدار كوچكترين دائره اي كه در داخلش فرض شده است .
مما نفي الجزء بقول مطلق
محاذياته الجهات فثق
محاذياته الجهات فثق
محاذياته الجهات فثق
برهان قطع و تناسب نفي
معتقد النظام مع ما سلفا
معتقد النظام مع ما سلفا
معتقد النظام مع ما سلفا
و عذره الطفره و التداخلا
في فطره العقل يكون باطلا
في فطره العقل يكون باطلا
في فطره العقل يكون باطلا
و استلزم الوهمي فكيا لما
تساوت الاجزاء طبعا فاعلما
تساوت الاجزاء طبعا فاعلما
تساوت الاجزاء طبعا فاعلما
غرر 6
در تناهي ابعاد
1 و لا تناهي البعد ينفي السلمي
3 بوتر فاخر زيد قدر
5 كل الزيادات ففي بعد ظهر
6 في الحاصرين اللا تناهي انحصر
2 في ضلعي الزوايه فليحسم
4 ثم بذاالقدر باوتار اخر
6 في الحاصرين اللا تناهي انحصر
6 في الحاصرين اللا تناهي انحصر