1 - برهان صديقين كه صدرالمتألهين اقامه كرده است مبتني بر دو اصل اساسي فلسفه او ، اصالت وجود و وحدت وجود است . و اينك تقرير برهان : اين برهان به مقدمه نياز دارد : مقدمه اول اين است كه چنانكه در محل خود ثابت شده است ، ماهيات اموري اعتباري هستند ، و آن چيزي كه قطع نظر از اعتبار ذهني متحقق است و واقعيت دار است و بلكه عين تحقق و واقعيت است وجود و هستي است . ( اين مساله همان است كه " اصالت وجود " ناميده مي شود ، و صدرالمتألهين در ميان فلاسفه ، قهرمان اين مساله به شمار مي رود . يعني او است كه اين مساله را براي اولين بار به اين صورت طرح كرده و براهين محكمي بر آن اقامه نموده است . جاي اين مساله در امور عامه است ، نه الهيات بالمعني الاخص ) . مقدمه دوم اين است كه وجود - كه بنا بر اصالت وجود ، متحقق است و بلكه عين تحقق است ، و حقيقت است و بلكه جز وجود چيزي نيست - در ذات خود اقتضا دارد وحدت را . يعني حقيقت وجود ، اولا حقيقت واحد است نه حقيقت هاي متباينه و به تعبير ديگر ( اگر چه تعبير نارسائي است ) ، حقيقت وجود طبيعت واحد دارد نه طبايع متعدده . و ثانيا اين حقيقت در ذات خود از آن جهت كه وجود است وحدت را اقتضا مي كند ، پس هر چه را حقيقت فرض كنيم بازگشتش به همان حقيقت وحداني است . يعني هر چه هست همان حقيقت وجود ، و يا شئون و تجليات وجود است و به هر حال ثاني براي او نيست .[ پس بنا بر مقدمه اول حقيقت وجود ، اصيل است و حقيقي و بلكه عين تحقق است و بنابر مقدمه دوم ، واحد است و ثاني ندارد ، خودش است و شئون خودش و بس . اكنون مي گوئيم اين حقيقت يا واجب است يا ممكن . اگر واجب است فهوالمطلوب ، و اگر ممكن است پس قائم به غير است ]