موضوع:تهذيب نفس و حفظ وحدت اعوذباللّه من الشيطان الرجيم - صحیفه امام جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 2

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

( قبل از شهريور 1346 هجرى شمسى )

مکان:

نجف ، مسجد شيخ انصارى

موضوع:تهذيب نفس و حفظ وحدت اعوذباللّه من الشيطان الرجيم

حضار:

علما، فضلا و طلاب حوزه علميه نجف

بسم اللّه الرحمن الرحيم

اختلافات بى اساس، توطئه دشمن بنده مى خواستم امروز مباحثه بکنم لکن ديروز دو نفر از آقايان آمدند و مطالبى گفتند که موجب تاسف شد، و لازم شد که من يک تذکراتى به آقايان عرض بکنم.

حتى بعضىشان گفتند در پرده گفتند که اگر يک جلوگيرى نشود، ممکن است که يک اختلاف شديد و يک زد و خورد راه بيفتد در بعضى موارد.

و من نمى دانم که اين اختلافات سر چيست? سر دنيا هست? شما که دنيا نداشته ايد، ما و شما که دنيا نداريم که سر دنيا اين اختلافات را داشته باشيد.

همه زندگيهاى ما را که روى هم بريزند، به مرتبه زندگى اشخاص مرفه نيست.

براى يک امر خيلى مبتذل و خيلى پيش پا افتاده آيا لازم است که آقايان قيام بکنند و با هم جبهه بندى کنند? و خوف اين برود که سه دسته از آقايان در بعضى موارد بريزند به جان هم? شما احتمال نمى دهيد که يک دستى در کار باشد براى اينکه اين حوزه ها را مفتضح کند? از اين مفتضحتر? شما احتمال نمى دهيد که دشمن دنبال اين مطلب باشد و دست داشته باشد در اين مسائل، به طورى که شما ملتفت نشويد.

از پشت يک حجابى باشد، با آن زرنگيهايى که آنها دارند و سياستى که آنها دارند و خدعه ها و فريبى که آنها دارند، يک دستى دنبال اين مطلب باشد، دست ناپاکى، و بخواهد شما را در جامعه مفتضح کند و بعد از افتضاح از بين ببرد، و مردم تشکر کنند بر اينکه اين آخوندها از بين رفتند.

احتمال اين معنى نمى رود به صورت ديانت، به صورت عرض مى کنم که مقدسى، به صورت ظاهرالصلاح، اشخاصى وارد بشوند در بين شما، يا اشخاصى اشخاص ديگرى را که از خود شما هستند اغفال کنند، يا اين اغفال شده ها در بين شما بيايند و يک مطلبى را پخش بکنند که به واسطه اين مطالب يک مفسده هايى پيدا بشود، علاوه بر اين مفسده هايى که در حوزه ها انسان مى بيند? توطئه براى ايجاد آشوب در حوزه ها ما عددمان اصلش چندتاست? عدد ما که الان در نجف هستيم و در اعتاب مقدسه ديگر و در ايران و در ساير ممالکى که حوزه شيعه هست، شما عددتان چندتاست? به بيست هزار مى رسد عدد شما? حوزه هاى ما به بيست هزار...

ما فرض مى کنيم شما دويست هزار جمعيت باشيد از آخوند ده و غير ده و اينها، دويست هزار جمعيت شما باشيد، اين دويست هزار جمعيت اگر چنانچه با هم بودند و اجتماع داشتند و همين طورى که اسلام دعوت کرده است اينها هم تبعيت مى کردند، ازشان خيلى کار برمى آمد.

لکن دويست هزار نفرى که ، اگر نگويم دويست هزار راى، آراى متشتت مختلف دارند، هر کسى هر جبهه اى به قول شما يک راى مستقلى دارد که روى آن راى جبهه هاى ديگر را مى کوبد، اگر بنا شد جمعيت ما اينطور شد که در داخل خودمان ما يکديگر را مفتضح کرديم، پيرمردمان پيرمرد را، جوانمان جوان را، جوانمان پيرمرد را، پيرمردمان جوان را، مفتضحکرديم، ويک دستهايى هم در دنبال قضيه بود که علاوه بر اين مفسده اى که هست و انسان مى بيند، يک آشوبى در حوزه ها بپا کند به اسم جبهه کذا و جبهه کذا، و دنبال اين آشوب يک نتيجه هايى آنهايى که مى خواهند اين حوزه ها نباشند و اينها را مضر به حال خودشان مى دانند، اينها يک نتايجى ببرند و با اين نتيجه ملت هم به شما اظهار تاسف نکند، بگويد اينها وضعشان اين بود که ديديد و وضعشان اين است که مى بينيد.

جبهه بنديهاى کاذب من متاسفم که يک نفر جوان از اروپا آمده بود اينجا، يا يکى دو دفعه با من ملاقات کرد، و شايد هفت هشت روز، پنج آ شش روز، هفت هشت روز، يک همچو چيزى، خيلى کم اينجا بود، به يکى از آقايان گفته بود به من صحبتى نکرد به يکى از آقايان گفته بود که خوب شد که من که آخوندزاده ام آمدم نجف، اگر يک کس ديگرى مى آمد و اين وضع را مى ديد چه مى کرد?! من نمى دانم که در اين چند روز، در اين چهار پنج روز، يک نفر، يک نفر آدم محصل خارجى که از سنخ ما هم نيست، ولو پدرش از سنخ ماست، خودش از سنخ ماها نيست، اين در اين حوزه مبارکه چى ديده است! با چه اشخاصى تماس پيدا کرده ، آنها چه مطالبى به اين آدم گفته اند که بايد اظهار تاسف کند يک نفر آدم محصل جديد.

اظهار تاسف کند از اينکه چرا وضع نجف اينطور است! اگر يک دستهايى در کار باشد و شما را همين دستها وادار کند که من از جبهه کذا و زيد از جبهه کذا و آن از جبهه کذا حتى در يک مدرسه شما با هم جبهه بندى کنيد و خداى نخواسته اگر راست باشد اين مطلب، يکوقتى يک انفجارى در يک مدرسه پيدا بشود و از اين مدرسه هم به مدرسه ديگر سرايت کند و از اين طايفه هم به طايفه ديگر سرايت کند و دستهاى ناپاکى هم اينها را دامن بزند و اين آتش را روشن کند، علاوه بر اينکه در دنيا ما کاذب مى شويم و نجف ساقط مى شود نه من و شما تنها يک حوزه هزار ساله دينى ساقط مى شود، يک اشخاص عالم متدين که بحمداللّه باز فراوانند، اينها هم در جامعه ساقط مى شوند علاوه بر اين ما جواب خدا را چه بدهيم? آفات علم بى عمل اينکه در روايات ما هست که اهل جهنم متاذى(1) مى شوند از بوى عالمى که به علمش عمل نکند،(2) اين براى چيست که عالم وضعش اينطور است? اين براى اين است که فرق است مابين عالم و غير عالم از جهاتى فرق است.

عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد، يک امت را ممکن است منحرف بکند.

من خودم ديده ام اين مطلب را که در بعضى از شهرستانهايى که در ايام تابستان ما مى رفتيم، بعضى از شهرستانها را من مى ديدم که اينها بسيار مؤدب به آداب، جامعه آنجا مؤدب به آداب شرع هستند مثل محلات که آن وقتها اين جور بود انسان وقتى ملاحظه مى کرد مى ديد که عالم خوبى آنجا بوده .

چند تا ملاى متدين خوب اگر در يک جامعه اى، در يک شهرى، چند نفر ملاى متوجه به ديانت، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نيست موعظه کند اصلا، خود وجود او موعظه است.

ما اشخاصى را ديديم که خود وجودشان در انسان تاثير مى کرد.

ملاهايى يکوقتى در قم بودند که خود وجودشان، اصلا انسان وقتى نگاه مى کرد به او همان نگاه موعظه بود.

از آن طرف، ما الان مى بينيم که ، تهران را من يک قدرى اطلاع دارم، محلات مختلف تهران فرق دارد، يک گوشه مى بينيد که يک آدم منحرف آنجا معمم است يا امام جماعت شده است، يک طايفه اى را منحرف کرده است! اين گندش چقدر است? همان گند است که اينجا به مشام مى رسد.

اين گندى است که ما در دنيا تهيه مى کنيم، نه يکى يک گندى را به ما اضافه بکنند، اين گند خود ماست.

هر چه در عالم آخرت واقع مى شود، يک چيزى است که از اينجا ما تهيه کرده ايم و وارد مى کنيم در عالم آخرت.

به ما يک چيزى خارج از عملمان نمى دهند، اعمال ماست اينها.

فساد عالم، فساد عالم وقتى بنا شد که يک عالمى مفسده جو باشد و يک حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، اين گندش يک حوزه را بلکه يک امت را مى گيرد، و همين گند است که الان شامه ما درست نمى تواند ادراک کند، وقتى که در جهنم رفتيم خداى نخواسته آ آنجا ادراک مى کند شامه ها.

و اين گندى که از اين عالم بلند شده است و در دنيا اينطور کرده ، آنجا مردم را متاذى مى کند.

و در همين روايت است که اشد الناس حسرة(3) آنهايى هستند که دعوت مى کنند اشخاص را به صلاح و خير و آنها استجابت مى کنند و عمل مى کنند به قول اين آدم و آنها در بهشت مى روند، و خود اين آدم عالمى است که به علم خودش عمل نمى کند و در جهنم مى رود! آن شايد مى بيند آنها را که آن بقال بود که به واسطه ارشاد من و به واسطه امر و نهى من الان وارد شده است در نعيم مقيم(4)، و اين منم که به واسطه اينکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در اين.

اين چقدر حسرت دارد! آداب و وظايف اهل علم وظايف عالم خيلى زياد است.

همان طورى که آن همه تعريف از براى عالم شده است در روايات کريمه ، در قرآن هم تعريف شده است، وظايفى که در روايات شريفه ما وارد شده است مراجعه بفرماييد، کتاب کافى را مراجعه بفرماييد، کتاب وسائل را، آن ابوابى که معد(5) براى اين چيزهاست مراجعه بفرماييد، اصول کافى خصوصا در اين مساله ، در اين مسائل مراجعه بفرماييد که آن وظايفى که از براى ملاها هست، آن وظايفى که از براى اهل علم هست، آن آدابى که از براى مفيد و مستفيد هست.

آقا اين اصطلاحات خدا مى داند که اين اصطلاحات يک وبالى است به عهده ما! خدا مى داند که اين اصطلاحات هر چه زيادتر شد، اگر تهذيب نفس در کار نباشد، به ضرر دنيا و آخرت جامعه مسلمين تمام مى شود.

اصطلاحات اثرى ندارد.

علم توحيد، اگر چنانچه مشفوع(6) نباشد با اين صفاى نفس، همان علم توحيد براى انسان وبال خواهد شد! چه بسا اشخاصى که عالم به علم توحيد بودند و منحرف کردند طوايفى را، اشخاصى را منحرف کردند، و حال اينکه عالم به علم توحيد بودند.

چه بسا اشخاصى که همين اطلاعات شما را بهتر مى دانستند لکن از باب اينکه انحراف داشتند، وقتى که وارد شدند در يک جامعه ، منحرف کردند يک جامعه را.

انحراف عالم، وسيله لطمه به اسلام و حوزه هاى ديانت از امورى که بايد مواظبت بشود و نکته اين است که عالم وضعش اينطورى است اين است که (آقا بفرماييد) خطاب به يکى از حضار در ساير مردم اصلا وضع اين جور شده اگر يک بقالى يک خلافى بکند مردم مى گويند فلان بقال آدم بدى است، يک عطارى، يک ادارى، يک کذا، اينطور مى گويند، لکن اگر يک آخوندى يک کارى را بکند، مى گويند آخوندها کذا! نمى گويند که ، آخوند را تجزيه و تحليل نمى کنند که در بين آخوند، خوب، اينها هم بشرند، دو طايفه هستند، يک طايفه شان مردم صالحى هستند، يک طايفه شان هم مردم نعوذباللّه غير صالحى هستند.

اينجا تجزيه نمى کنند، اينجا اگر من يک کار بدى بکنم، مى گويند آخوندها کذا هستند! اين لطمه اش به اسلام وارد مى شود، اين لطمه اش به حوزه هاى ديانتى وارد مى شود، اين لطمه اش به احکام اسلام وارد مى شود.اگر چنانچه شما خودتان حذف کنيد خودتان را، و خود جامعه هاى علمى به جان هم بيفتند و هم را حذف کنند و فحش بدهند و تفسيق بکنند و تکفير بکنند، و عرض مى کنم هياهو درست کنند و امثال ذلک، اگر ما خودمان را بشکنيم و خودمان را از بين ببريم، در جامعه ديگر از قول ما اسلام قوت نمى گيرد، ما نمى توانيم پخش اسلام بکنيم.

اين امانت است در دست ما آقا! خداى تبارک و تعالى دينش را امانتا در دست ما الان اشخاصى که در اينجا هستيم، اشخاصى که در جاهاى ديگر هستند امانت گذاشته خدا اين ديانت را، خيانت به اين امانت نکنيد.

اين جبهه بنديها خيانت است.

مگر شما از دو دين هستيد? مگر مذهب شما شعب مختلفه دارد? مگر ملاهاى شما هر کدام به يک دينى دعوت مى کنند? جبهه بندى يعنى چه ? اين دنبال آن ملا، آن دنبال آن ملا.

اينها غلط است، اينها کفر است، اينها از کباير، از اعظم کباير است اگر چنانچه اين مفاسد بر آن مترتب بشود.

نکنيد اين طور.

ديانت که دعوا ندارد! اين اختلافات جزئىتر و يک مطالب خيلى غير ارزنده است، خيلى مبتذل! از جهت مادى حساب کنند، هيچ نيست.

مگر آقايان به شما چه مى دهند? پول سيگارتان است.

من در يک روزنامه اى، مجله اى، کجا يادم نيست الان، يک وقتى ديدم که بودجه اى را که پاپ براى آن کشيشى که در واشنگتن دارد، آن بودجه اى که براى همان کشيشى که در واشنگتن است، آن وقت من يادم است که حساب کردم، حساب کرديم ديديم شد، قلم، يک قلمى بود که از تمام بودجه اى که حوزه هاى شيعه دارند بيشتر بود! شما چيزى نداريد که سر او دعوا کنيد.

سر ديانت است، ديانت هم که دعوا ندارد.

الحمدللّه ديانت داريد اما ديانت که دعوا ندارد.

سر همه اينها به دنيا برمى گردد.

انسان خودش را بازى مى دهد که من در فلان جبهه که واقع شدم تکليف شرعى اقتضا مى کند! تکليف شرعى اقتضا مى کند که انسان اهانت کند به مسلمين?! اهانت کند به ملا?! اهانت کند به عرض مى کنم که همجنس خودش?! اين تکليف شرعى است?! دنياست آقا اينها! هواهاى نفس است.

دستهاى ناپاک در پى ساقط کردن حوزه ها انسان اگر چنانچه در خلال تحصيلى که مشغول تحصيل است يک قدم هم براى تهذيب نفس بردارد...

اين حوزه ها فاقد شدند اين مطالب را.

اين نيست الان، کم است اينها.

اينها هم نمى گويند.

کم است آن اشخاصى که حالا هم يک حوزه تهذيبى داشته باشند، يک حوزه اخلاقى داشته باشند، يک حوزه موعظه اى داشته باشند.

يک دستهاى ناپاک اينها را ساقط کرده ، يعنى اين حوزه ها را ساقط کرده است.

اى آقا! فلانى اهل منبر است! خوب، اهل منبر باشد.

حضرت امير هم اهل منبر بود.

اينها براى اين است که اين حوزه ها از اين معنوياتى که دارند ساقط بشوند.

ماديات هم که ندارند، يک آبرويى هم که در جامعه دارند که دولتها از اين آبرويى که اينها در جامعه دارند مى ترسند، از من و جنابعالى که نمى ترسند، من و شما که قدرتى نداريم، اگر از يک آخوندى، از يک مرجعى، بترسند، نه از دعاى او مى ترسند و نه از نفرين او مى ترسند، کى آنها اعتقاد به دعا و نفرين دارند? آنها از ملتها مى ترسند، مى ترسند که اگر اهانتى به فلان بکنند ملتها بر آنها چه بشود.

اگر ما به جان هم بيفتيم و من آن را تکفير کنم، او من را تکفير کند، هر دومان ساقط بشويم، خوب در بين ملتها هم، ملت هم از دست ما مى رود، چنانچه رفته است حالا، يک مقدار کمى از آن مانده ، باقى اش از بين رفته .

همه اش وقتى که انسان مى شنود از اشخاص، هى اشکال بر اين است که آخوندها اين جورند و اين جورند! وضع حوزه نجف در خصوص نجف يک زوايدى هست که در ساير جاها نيست، اين از مختصات نجف است.

حوزه ، حوزه قديمى هزار ساله است، ديگر حوزه ها حوزه هاى جديد هستند.

حوزه در جوار حضرت امير واقع شده ، ديگران در جوار حضرت امير نيستند.

خوب، ما بايد يک قدرى مطالعه کنيم در وضع زندگى اين مرد بزرگ.

ما ادعا مى کنيم شيعه هستيم، چه شيعه اى?! خوب آن زهد دارد، من که ندارم، باز شيعه ام?! او تقوا دارد، ما نداريم، باز شيعه هستيم?! او وضع زندگى اش چطور است، ما نداريم، باز هم شيعه هستيم?! شيعه هستى، آخر شيعه بايد يک مشايعتى از او کرده باشد، يک تبعيتى از او کرده باشد تا شيعه باشد.

تعجيل در توبه من مى ترسم که وقتى که رسيد به اينجايى که موت آمد براى ما، ما از اين مذهب شيعه و از اين اسلام و از اينها اصلا خارج بشويم خداى نخواسته از اين دنيا برويم! اگر بنا باشد که اعمال ما اينطور باشد که وضع زندگى ما وضع اعمال ما اين نحو باشد که انسان ملاحظه مى کند، بترسيد از اينکه خداى نخواسته در آخر عمر وقتى که ...

در روايتى هست که وقتى که نفس به اينجا رسيد، يا نفس به اينجا رسيد و اشاره به حلقوم کرد، عالم ديگر برايش توبه نيست! براى اينکه در آيه شريفه فرموده است که آنهايى که عمل مى کنند بجهالة، آنها برايشان توبه است.(7) عالم حالا که مهلت دارد، توبه مى تواند بکند، اما به شما سند دادند که از اين مجلس مى توانيد بيرون برويد? شايد صاعقه آمدش.

سندى ندادند که .

به شما سند دادند که تا فردا زنده هستيد? شايد نبوديد! به ما سند دادند که تا ده سال ديگر زنده هستيم? خوب، شايد نبوديم.

اگر جوانها به فکر نباشند و به فکر نيفتند، ما به پيرى رسيديم و مصيبت را مى دانيم آقا.

من که حالا آمده ام به شما عرض مى کنم، نه اينکه خود من يک آدمى هستم، آدم شدن مرحوم آقاى حاج شيخ(8) مى گفت محال است! من عرض کردم که سنم يک قدرى از شما زيادتر است، و شما وقتى به سراغ بنده مى آييد اينجا حرف من را گوش کنيد، از اين جهت به شما عرض مى کنم تا جوان هستيد مى توانيد يک کارى انجام بدهيد.

ريشه هاى فساد در قلب جوان ضعيف است، هر چه بزرگ شد...

آن روايت را ملاحظه کرده ايد، من سابقا در احاديث ديده ام که قلب انسان نقطه سفيد است، بعد که چيز مى کند، گناه مى کند، نقطه سياهى پيدا مى شود، و هر چه گناه زياد بشود، سياه سياهتر مى شود.(9) اين جوان قلبش لطيف است، ملکوتى است، لکن وقتى که وارد شد در اين جامعه ها، وارد شد در اين چيزها، کمکم خداى نخواسته ابتلائات پيدا مى کند.

دائما يک کارى مى کند، يک شب و روزى از او نمى گذرد الا اينکه يک کار نعوذباللّه خلافى مى کند.

خوب، اين يک نقطه سودا در قلبش پيدا مى شود، نه در اين قلب، در آن قلبى که نفسانى و روحانى است.

کمکم آن نقطه سياه زياد مى شود، وقتى که به پيرى رسيد و قلبش سياه شده است، او نمى تواند به اين زوديها اين قلب را برگرداند به حال اول، لکن شما جوانها مى توانيد، قدرت داريد، قدرت جوانى داريد.

از اين طرف قدرت جوانى داريد، از آن طرف اين امور در شما ضعيف است الان.

هر چه سن شما اضافه بشود و هر قدمى که برداريد و برداريم، بروى به طرف آخرت، آن چيزهايى که منافى است با سعادت انسان زياد مى شود، قدرت هم کم مى شود.

به سن پيرى که رسيد نمى تواند ديگر،از او نمى آيد توبه .

معناى واقعى توبه توبه يک امرى نيست که انسان بالفظ اتوب الى اللّه کارش درست بشود! ندامت است.

اين ندامت به اين زوديها نمى آيد براى يک اشخاصى که پنجاه سال غيبت کرده ، پنجاه سال فحش داده ، ريشش را سفيد کرده در فحش و غيبت! او نمى تواند.او تا آخر عمر مبتلاست.

اما شما جوانها که گاهى اتفاق مى افتد و نگذاريد اتفاق بيفتد اگر يک مجلسى ديديد که غيبت مى کنند،در يک روايتى مثل اينکه هست که حضرت مى فرمايد: پاشو ازاين مجلس.

مى گويد نمى شود.

گفت:اگر به پدرت فحش مى داد تو پانمى شدى که جلوبگيرى? پامى شدى ديگر! مثل اينکه يک همچو روايتى هست،نگذاريد غيبت بشود السامع احد المغتابين.(10) اين جور نيست که او غيبت مى کند، منى هم که گوش مى کنم احد المغتابين هستم.

نگذاريد که اين مفسده ها پيدا بشود، خودتان را نصيحت کنيد.

ايمان مستودع و موقت آقا شما چند نفر جوانيد که عمرتان را گذاشته ايد روى اين کار، در صورتى که اين کار براى شما يک منافع سرشارى ندارد.

جوانيتان را داريد تلف مى کنيد.

اگر چنانچه اين جوانى را در راه خدا بدهيد و در راه خدا تلف بکنيد، تلف نشده ، براى شما باقى است.

اگر چنانچه خداى نخواسته شما هم مثل ساير اهل دنيا باشيد، جوانى از دستتان برود، آنها دنيا را دارند، شما جوانى را داديد دنيا را هم نداريد، خسر الدنيا و الاخرة.(11) خوب، آنها دنيا را لااقل دارند.

اگر بنا شد که حب دنيا و حب نفس در ما همچو غلبه کند که نگذارد حقايق را ببينيم، نگذارد واقعيات را ملاحظه کنيم، سد راه هدايت ما بشود، کمکم زياد بشود اين معنى تا آنجايى که گفته مى شود که شيطان ايمان را مى خواهد...

همه وسايل براى اين است که ايمان را از انسان بگيرد.

اين آخر امر ايمان را از دست ما بگيرد.

کسى سند ندارد که من ايمانم همين طور صاف! زيرا شايد مستودع(12) باشد.

گند عالم فاسد در جهنم من بايد جديت کنم، شما بايد جديت کنيد.

مهذب کنيد خودتان را.

موظفيد علاوه بر تهذيب خودتان، رفقايتان را هم مهذب کنيد.

جرم شما مثل جرم سايرين نيست، در روايت است فقط اين نيست که يک گناهى من مى کنم، اگر چنانچه عالم ارتکاب يک معصيتى بکند، اين جامعه را فاسد مى کند: اذا فسد العالم فسد العالم.(13) اين يک مطلب واضحى است که هر مقدارى که شعاع وجودى اين عالم است، همان مقدار فاسد مى کند.

الان عالمهايى پيدا مى شود که درفرض کنيد که يک جايى ، درتهران،درجاهاى ديگر، پيدا مى شود که همان جا که هستند يک محله را به گند زده اند! خوب گند اين آخوند در آنجا يک محله را برده ، در جهنم هم گندش را همه مى شنوند، اذيت مى کند همه را.

قرآن کريم: امانت نزد ما ما وظيفه نداريم? آقا، اين قرآن، اين قرآن کريم پيش ما امانت است، ما وظيفه نداريم حفظ اين قرآن کريم را بکنيم? حفظ اين احکام اسلام را ما وظيفه نداريم بکنيم? وظيفه ما همين است که يک مطالب اصولى را بحث کنيم تا آخر.

بعد از پنجاه سال که مطالب اصولى هم خيلى درست شده است، وقتى که اخلاقش را، عرض مى کنم آدابش را، آداب دينى اش را اينها...

اينها نيست اينطور.

بايد از اول اين مطلب را شما در نظر داشته باشيد، شما جوانيد مى توانيد، از اول هر قدمى که براى علم برمى داريد، همان قدر يک قدم هم براى تقوا برداريد، براى تهذيب نفس برداريد، براى اينکه هواى نفس را کم کنيد برداريد.

اعظم معاصى: اختلاف علما براى چى شما نزاع با هم داريد? آخر چه تان است? چه دشمنى اى با هم داريد شما? هر کدام از يک بلدى هستيد، همه تان هم اهل علم هستيد، و همه تان هم ان شاءاللّه خوب هستيد، چرا بايد اينطور باشد که بگويند که آقايان اگر چنانچه يک صحبتى نشود، اگر چنانچه يک موعظه اى نشود، ممکن است يک انفجارى حاصل بشود! ممکن است که به جان هم بيفتند! آخر چرا? سر چى شما دعوا داريد? شما خيال مى کنيد دعواى شما دعواى بين دو نفر پهلوان است? دعواى شما پيش خدا اعظم از همه معاصى است، ...

براى اينکه يک جامعه را شما به گند مى زنيد، يک نجف را شما ساقط مى کنيد در نظر مردم.

نجف اگر ساقط شد ديانت اسلام ساقط است.

شما بايد وقتى که وارد اينجا مى شويد، وقتى اينجا هستيد و از اينجا مى خواهيد برويد در يک شهر ديگرى، بايد مردم آن شهر از علم شما، از اخلاق شما، از عرض مى کنم که اعمال شما، از همه اينها بايد استفاده کنند و موعظه گيرند.

شما خيال نکنيد تا آخر عمر بتوانيد با رياکارى کارتان را درست کنيد که بيخود من همه کارها را مى کنم ولى مى روم آنجا با ريا! نمى توانيد.

بالاخره کشف مى شود فساد.

خوب، فرض کنيد توانستيد، چند سال عمر مى کنيد? چند سال با ريا و تزوير و با خدعه و با فحش به مردم زندگى مى کنيد? صد و بيست سال? و حال اينکه صد و بيست ساله در بين ما نيست! در بين مردم هم خيلى خيلى کماند حالا ما فرض مى کنيم صد و بيست سال، شما صد و بيست سال با خدعه و فريب توانستيد يک زندگى داشته باشيد، چه زندگى اى? چه زندگى اى? يک زندگى طلبگى! يک زندگى مبتذل! ما فرض مى کنيم يک زندگى مثل هارون الرشيد اينطور فرض مى کنيم که يک زندگى اى شما صد و بيست سال عمر مى کنيد و يک زندگى اى پيدا مى کنيد مثل هارونالرشيد! صد و بيست سال در مقابل غير متناهى چه نسبتى دارد? بعدش غير متناهى معذبيد! اگر چنانچه به ديانت اسلام اعتقاد داريد، اگر اعتقاد انسان باقى ماند و اينطور چيزها، خوب، فشارها وارد مى کند.

خداى تبارک و تعالى عنايت دارد به بندگان خودش، عقل داده به اينها، عرض مى کنم که قوه اينکه بتوانند خودشان را تهذيب کنند داده است، اکتفا به اين نکرده ، انبيا فرستاده است، کتاب فرستاده است، اوليا فرستاده است، مهذبين فرستاده است، اگر اينها تاثير نکرد، باز فشارهايى در دنيا به آنها وارد مى کند.

اينها عناياتى است که از طرف حقتعالى است که فشار بر آنها وارد مى کند، يوغ و خناق بر آنها وارد مى کند، حبسشان مى برد و عرض مى کنم که جلويشان را در امور مى گيرند، عمامه آنها را برمى دارند، هزار اهانتها مى کنند.

اينها همه عناياتى است که خدا بر شماها دارد، و ما خودمان نمى فهميم که اينها عنايت است.

اگر چنانچه با اين هم آدم نشد، در مرضها فشارها بر او وارد مى شود.

اگر در آنجا هم نشد، عند النزع(14) فشار زياد بر او وارد مى شود.

اگر آن هم نشد آن مهالک و آن عقباتى(15) که در کار هست، در آن عقبات، در برازخ و در آن عقبات بر او چيز فشار واقع مى شود.

اگر نشد در قيامت بر او يک فشارهايى وارد مى شود، براى اينکه جهنم نرود.

لکن اگر نشد چطور? آخر الدواء الکى،(16) خدا نکند به او برسد.

در روايتى هست که لابثين فيها احقابا،(17) اين مال اشخاصى است که اهل عرض مى کنم که هدايت هستند، يعنى اشخاصى هستند که ديانتشان محفوظ است!(18) براى من و جنابعالى است! آن وقت هر حقبه اش(19) چند هزار سال! آقا شما الان يک سنگ گرمى را نمى توانيد دستتان بگيريد، آتش است، بترسيد از آتش! اين آتشها را از حوزه ها بيرون کنيد، از قلبهايتان اين اختلافات را بيرون بکنيد.

مهذب کنيد خودتان را.

شما مى خواهيد وارد بشويد در يک جامعه اى، تهذيب کنيد آنها را، از شما که تهذيب برنمى آيد! کسى که خودش را نتواند اداره کند ديگران را مى تواند?! اين دسته بنديها غلط است، اين دسته بنديها فسق است.

حوزه ها را ضايع مى کند اين کارها.

دست خطر نفوذ دشمن در حوزه ها برداريد از اين لوطيگريها.

من همه اش خوف خيلى خوف از اين مطلب دارم که يک اشخاصى در بين اين جمعيتها پيدا مى شود، پيدا شده باشد.

ممکن هم هست که اينجا توى مدرسه ها نباشد، توى مدرسه ها ممکن است اصلا نباشد، همه اشخاص مهذب و خوب باشند لکن او به وسايط، وسايط به واسطه ، واسطه به واسطه برسد به اينکه تکليف شرعى درست کنند! تکليف شرعى من اين است که بايد چه بکنم، تکليف شرعى او هم اين است که بايد چه بکند! با اين تکليف شرعى يک فسادى در حوزه نجف ايجاد بکنند.

آنها از آدم مى ترسند، مى خواهند اين آدمها ساقط بشوند.

آنها مى خواهند آدمها را ساقط کنند.

آن دستها بيايد حوزه ها را اينطور کند که اگر يک جوانى که براى آتيه اسلام مفيد هست يا اشخاصى براى آتيه اسلام مفيد هستند، اينها ساقط بشوند در جمعيت که نتوانند ديگر فايده بدهند به اسلام و مسلمين.

شما بايد فايده بدهيد به اسلام، و الا يک موجود بيفايده اى که در اينجا باشد و نه درس بخواند نه درس بدهد نه هيچ، اين چه اثرى دارد? اينها اگر چنانچه تحصيل کرده اند، چه کرده اند، آنهايى که در اينجا هيچ کارى ندارند، خوب، بروند مشغول کار بشوند، مشغول تهذيب مردم بشوند.

برنامه اخلاقى براى آينده طلاب شما جوانها بايد خودتان را مهيا کنيد براى آتيه .

آتيه شما بدتر از آتيه ماست.

ما آتيه مان تمام شد ديگر.

من چند سال ديگر هستم? من هفتاد سالم است، از ما تمام شد.

ما اين نفسهاى آخر هستيم، چند روز ديگر مى گذرد و تمام مى شود.

شما براى آتيه اسلام بايد به درد بخوريد.

آتيه شما يک آتيه بدى است.

بايد مجهز بشويد.

دستهاى دشمنهاى کثير براى شما هست از هر طبقه .

مجهز بشويد، تهذيب کنيد خودتان را آقا.

اخلاقتان را تهذيب کنيد.

حب دنيا را از دلتان بيرون کنيد اين دنياى ناداشته ! آنها حب دنيا دارند، دنيايش را هم دارند، من و شما حبش را داريم! آن مفسده اش را داريم، آن مصلحتش را نداريم! خودش را نداريم، حبش را داريم! حب الدنيا راس کل خطيئة(20) ما ذئبان ضاريان در قطيع غنم هذا من اوله و هذا من آخره (21) و اضر(22) بر اين ظاهرا از حبنفس است و از حب دنياست يک همچو چيزهايى .

آن حالا اگر با اين تعبير هم نباشد واقع مطلب همين است.

دين اسلام، دين ما را، از بين مى برد اين حب نفس، اين حب جاه ، اين حب مسند اينها دين را ازبين مى برد.

يک قدرى فکر کنيد که اين حب را از دلتان بيرون بکنيد.چيزى نيست.

آخراين صحيح نيستکه اينها حب دنيا داشته باشند، آن هم اين دنيا! من تکليفم اين بود که امروز به آقايان اين مطالب را عرض بکنم، و آن مقدارى که از قبل من است ابلاغ بکنم به آقايان که آقايان خيلى توجه داشته باشند اين نحو کارها که انجام مى گيرد، يا بنا دارند انجام بدهند يا امثال ذلک، اينها به ضرر آبروى خودشان تنها تمام نمى شود، به ضرر آبروى يک جامعه تمام مى شود، به ضرر آبروى يک ملت تمام مى شود، به ضرر اسلام تمام مى شود.

و شما خيلى مسئوليد در اين باب اگر چنانچه جلوى مفاسد را نگيريد.

دست برداريد از اينطور اختلافات جزئى و امثال اين اختلافات جزئى که خيلى مبتذل است! بسيار مبتذل است! مبتذل! خودمان اين را نمى فهميم چقدر مبتذليم.

ما مبتذليم! ما يک اشخاصى هستيم که جامعه هم، کاءنه دنيامان را راس خودمان قرار داده ايم.

حب نفس ما...

چيزى دست ما نيست! همه را از دست ما گرفته اند.

ما را زير يک مدرسه اى، کنج يک مدرسه اى، يک خانه اى، کنج يک خانه گذاشته اند! سر اين مدرسه ، سر اين کنج خانه دعوا کنيم! سر چى دعوا کنيم? اين دعوا دارد?! اين حرفها چيست آقا? شما با نظر رحمت نگاه کنيد به بندگان خدا.

خوب، هر کسى حق دارد خوب يک کارى بکند، به شما چه اگر خلاف شرع است?...

امر به معروف و نهى از منکر براى شما...

امر به معروفش کنيد، دعوا و چيز ديگر لازم نيست.

ان شاءاللّه خداى تبارک و تعالى به همه آقايان توفيق عنايت کند، و اصلاح حال همه حوزه هاى اسلامى را ان شاءاللّه بکند، و ما را مجهز کند براى آن دنيا.

اين دنيا از دست ما رفته و مى رود، چيزى نيست، چيز حسابى نيست که انسان به او دل ببندد، مهم آن دنياست.

ان شاءاللّه خداوند آن دنياى شما را آباد کند، و شما را موفق کند به خدمت به اسلام و مسلمين، و شما را مهذب کند، و خود شما در فکر تازه ان شاءاللّه بيفتيد.

و فردا ان شاءاللّه مباحثمان ...


1 - آزرده .

2- اصول کافى، ج 1، ص 44.

3- امام صادق (ع) فرمود: اشد الناس حسرة يوم القيامة من وصف عدلا ثم عمل بغيره ، حسرت ديده ترين مردم در قيامت کسى است که در عدالت و نيکرفتارى سخن مى گفته و برخلاف آن عمل مى کرده است.اصول کافى، ج 2، ص 299.

4- اقتباس از آيه 21 سوره توبه : نعمت جاويدان.

5- آماده شده .

6- جفت، همراه ، توام.

7- اشاره به سوره نساء، آيه 17.

8 آقاى عبدالکريم حائرى يزدى (از مراجع بزرگ تقليد).

9- مفهوم روايتى از امام باقر (ع) کافى، ج 2، ص 273.

10- بحارالانوار، ج 72، ص 226: گوش کننده به غيبت هم غيبت کننده است.

1 1 - بخشى از آيه 11 سوره حج: زيان برنده در دنيا و آخرت.

12- به وديعه نهاده شده ، امرى که پس گرفته مى شود.

13- بحار الانوار، ج 74، ص 138.

14- هنگام مرگ (جان کندن).

15- منظور مواقف قيامت است که انسان بايد از آن بگذرد.

16- آخرين درمان و چاره داغ کردن است.

نهج البلاغه (فيض الاسلام) خطبه 167، وسائل الشيعه ، ج 17، ص181.

17- سوره نبا، آيه 23.

براى تحقيق پيرامون روايت مذکور معانى الاخبار، ص 220.

18- تفسير مجمعالبيان، ذيل آيه 23 سوره نبا.

19- مدت زمان نامعلوم.

20- روايتى از امام صادق (ع) منقول از رسول اکرم (ص): منشا همه گناهان دنيادوستى است.

اصول کافى، ج 2، ص 315.

2 1 - از امام باقر (ع) است که ماذئبان ضاريان فى غنم ليس لها راع، هذا فى اولها و هذا فى آخرها مااسرع فيها من حب المال و الشرف فى دين المؤمن دو گرگ درنده خونخوار درگله بى شبان که يکى از جلو و ديگرى در عقب آن بيفتند ديرتر گله را از بين مى برند تا حب مال و جاه که دين مؤمن را از ميان مى برد.

اصول کافى، ج 2، ص 315.

/ 410