سخنرانى - صحیفه امام جلد 17

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 17

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

21 ارديبهشت 1362 / 27 رجب 1403

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:

انگيزه و برکات بعثت پيامبر (ص)

مناسبت:

سالروز بعثت رسول اکرم (ص)

حضار: خامنه اى، سيد على (رئيس جمهور)

- هاشمى رفسنجانى، اکبر (رئيس مجلس شوراى اسلامى )

- موسوى اردبيلى، سيد عبدالکريم (رئيس ديوانعالى کشور)

- صانعى، يوسف (دادستان کل کشور)

- موسوى، ميرحسين (نخستوزير)

- فلسفى، محمد تقى

- اعضاى شوراى نگهبان

- اعضاى شورايعالى قضايى

- اعضاى هيات دولت

- دادستانهاى انقلاب اسلامى مرکز و ارتش

- روساى ديوان عدالت ادارى و سازمان بازرسى کل کشور

- رئيس ستاد مشترک ارتش و فرماندهان نيروهاى نظامى و انتظامى

- اعضاى شورايعالى سپاه پاسداران انقلاب و نمايندگان امام در سپاه

- جامعه مدرسين حوزه علميه قم

- شوراى مرکزى ائمه جمعه

- اعضاى ستاد انقلاب فرهنگى

- جامعه روحانيت مبارز تهران

- مسئولان سياسى عقيدتى نيروى نظامى و انتظامى

- اعضاى شرکت کننده در نخستين کنگره حزب جمهورى اسلامى

- اعضاى شوراى مرکزى جهاد سازندگى

- مسئولان کميته هاى انقلاب اسلامى

- بنياد شهيد

- بنياد مستضعفان

- بنياد پانزده خرداد

- بنياد مسکن انقلاب اسلامى

- کميته امداد امام

- سازمان اوقاف

- سازمان حج و زيارت

- هلال احمر

- بانک مرکزى

- شهردارى

- رسانه هاى گروهى

- ستاد تبليغات جنگ

- خبرگزارى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

جمهورى اسلامى

- مديرعامل و شوراى سرپرستى صدا و سيما

- وعاظ تهران بعثت، منشا تحول علمى

- عرفانى در عالم متقابلا من عيد سعيد مبعث را به شما آقايان و ملت شريف ايران و جميع مسلمين بلکه جميع مستضعفان جهان تبريک عرض مى کنم.

مسئله مبعث و ماهيت آن و برکات آن چيزى نيست که بتوان با زبانهاى الکن ما از آن ذکرى کرد، و به قدرى ابعاد آن زياد است و جهات معنوى و مادى او زياد است که گمان ندارم بتوان حول و بر او هم صحبت کرد.

مسئله بعثت يک تحول علمى

- عرفانى در عالم ايجاد کرد که آن فلسفه هاى خشک يونانى را که به دست يونانيها تحقق پيدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به يک عرفان عينى و يک شهود واقعى براى ارباب شهود.

قرآن در اين بعدش براى کسى تاکنون منکشف نشده است مگر من خوطب به (1)، و در بعض ابعادش حتى براى من خوطب به هم منکشف نشده است و فقط براى ذات ذوالجلال جلت عظمته معلوم است.

اگر کسى سير کند در فلسفه هاى قبل از اسلام و فلسفه هاى بعد از اسلام، و خصوصا قرنهاى آخر و عرفاى قبل از اسلام و آن کسانى که در هندوستان و امثال آن يک همچو مسائلى داشتند، با عرفاى بعد از اسلام که به تعليم اسلام در اين امر وارد شده اند، مى فهمد که چه تحولى در اين بعد حاصل شده است، در صورتى که عرفاى بزرگ اسلام هم راجل(2) هستند در کشف حقايق قرآن.

لسان قرآن که از برکات بعثت است، از برکات بزرگ بعث رسول خداست، لسانى است که سهل ممتنع است.

بسيارى شايد گمان کنند که قرآن را مى توانند بفهمند، از باب اينکه به نظرشان سهل است.

بسيارى از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان مى کنند که قرآن را مى توانند بفهمند، براى اينکه ، آن بعدى که براى آنها جلوه کرده است و آن بعدى که در پس اين ابعاد است براى آنها معلوم نشده است.

قرآن داراى ابعادى است که تا رسول اکرم
- صلى اللّه عليه و آله و سلم
- مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غيب، نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوه نزولى اش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، براى احدى از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود.

بعد از آنکه اتصال پيدا کرد مقام مقدس نبوى ولى اعظم با مبدا فيض به آن اندازه اى که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتا و منزلا کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جارى شد.

قرآنى که الان در دست ماست نازله هفتم قرآن است و اين از برکات بعثت است، و همين نازله هفتم آنچنان تحولى در عرفان اسلامى ، در عرفان جهانى به وجود آورد که اهل معرفت شمه اى از آن را مى دانند و بشر از همه ابعاد او، يعنى جميع ابعاد او براى بشر باز، معلوم نشده است و معلوم نيست معلوم شود.

آياتى در قرآن کريم که باز از برکات بعث است مشاهده مى شود که اين آيات را در عين حالى که انسان گمان مى کند که خوب، ظاهر است، لکن تاکنون کشف نشده است هو الا ول و الا خر و الظاهر و الباطن ...

و هو معکم.(3) اللّه نور السموات و الا رض(4) اينها آياتى است که نه مفسر مى تواند بفهمد، نه فيلسوف و نه عارف.

هر کس ادعا کند که معنى او را فهميده است، در جهل فرو رفته است.

قرآن را انما يعرف القرآن من خوطب به (5) به وسيله من خوطب به به يک عده معدودى از اولياى خدا و ائمه معصومين

- عليهم السلام

- تحويل داده شده است و به وسيله آنها يک حدودى که قابل فهم است براى بشر تفسير شده است، لکن آنکه لطيفه وحى است همان آيه شريف اللّه نور السموات و الا رض وقتى دست مفسر افتاده است اللّه نور السموات و الا رض معنا کرده است که هيچ مربوط به قرآن نيست.

اين مفسرين در عين حالى که زحمتهاى زياد کشيده اند لکن دستشان از لطايف قرآن کوتاه است، نه از باب آنکه آنها تقصيرى کرده اند، از باب اينکه عظمت قرآن بيشتر از اين مسائل است.

مسئله معرفت اللّه که در قرآن مطرح است مى فرمايد که به حسب نقل ما عرفناک حق معرفتک(6) البته معنايش اين است که آن طورى که معرفت تو حقش است ما نشناختيم، نه ما عرفناک حق معرفتى اياک(7) او آن قدرى که حق معرفت بشر است شناخته است، اما حظ معرفت بشر غير از آن چيزى است که حق معرفت اللّه است.

حق معرفت اللّه و حق عبادت اللّه را، حتى به حسب اين روايت، رسول اکرم که بزرگترين عارف و بزرگترين عابد است مى فرمايد که ما عرفناک و عبدناک(8) اما نمى فرمايد که ما عرفناک حق معرفتى اياک و ما عبدناک حق عبادتى اياک(9)، براى اينکه آن را ادا کرده ، اما آن حظ انسانى و جلوه ظاهريه است و از براى معرفت خدا چيزى است که نه ملک مقرب مى تواند آن معرفت را پيدا کند و نه رسول مرسل، و اين از برکات بعثت است.

اين قدرى که معرفت براى اهل معرفت حاصل شده است، اين از نازله کتاب خداست که به وسيله نزول بر قلب رسول اللّه که آن هم از اسرار بزرگ است.

کيفيت وحى از امورى است که غير از خود رسول خدا و کسانى که در خلوت با رسول خدا بودند يا اينکه از او الهام گرفته اند کيفيت نزول وحى را کسى نمى تواند بفهمد، و لهذا هر وقت خواستند معرفى هم بکنند با زبان ما عاميها معرفى کردند، چنانچه خداى تبارک و تعالى با زبان آن بشر عامى ، خودش را با شتر(10) معرفى مى کند، با آسمان معرفى مى کند، با زمين معرفى مى کند، با خلق و امثال اينها.

و اين براى اين است که بيان قاصر است از اينکه آن مطلبى که هست ادا بشود و تا آن حدى که بيان مى توانسته ادا کند قرآن ادا کرده است، و هيچ کتاب معرفتى ادا نکرده است، آنهايى که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.

قرآن، باب معرفت الهى اگر قرآن نبود، باب معرفة اللّه بسته بود الى الابد.

و آن فلسفه يونانى يک باب ديگرى است که در محل خودش بسيار ارجمند است، براى اينکه ، با استدلال اثبات مى کند، نه معرفت حاصل مى شود، با دليل اثبات مى شود وجود خداى تبارک و تعالى.

معرفت غير اثبات وجود است.

و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طريقه هاى متعارف و طريقه هاى بلکه گاهى نازلتر از او و هم پرده ديگرش عرفان قرآن است که او را همين مقدارش هم که در قرآن است در هيچ کتابى نمى يابيد، حتى در کتب عرفانى اسلامى که متحول شده است و با عرفان قبل الاسلام بسيار فرق دارد، باز تعبيرات قرآن غير آنى است که آنها دارند.

يک نحوه ديگرى هست، يک لطايف ديگرى در قرآن هست و اينها هم از برکات بعثت است.

و برکات بعثت آن مقدارى که در معنويات هست آن قدر در ماديات ظاهر نشده است، لکن آن مقدارى هم که در ماديات ظاهر شده است باز قبل الاسلام نبوده است.

اتصال معنويت به ماديت و انعکاس معنويت در همه جهات ماديت از خصوصيات قرآن است که افاضه فرموده است.

قرآن در عين حالى که يک کتاب معنوى، عرفانى به آن طورى است که به دست ماها، به خيال ماها، به خيال جبرئيل امين هم نمى رسد، در عين حال يک کتابى است که تهذيب اخلاق را مى کند، استدلال هم مى کند، حکومت هم مى کند و وحدت را هم سفارش مى کند و قتال را هم سفارش مى کند و اين از خصوصيات کتاب آسمانى ماست که هم باب معرفت را باز کرده است تا حدودى که در حد انسان است و هم باب ماديات را و اتصال ماديات به معنويات را و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چيز را، و ما که اميد است از پيروان اسلام باشيم و از پيروان قرآن باشيم بايد همه ابعاد اين را در نظر داشته باشيم.

نه در نظر داشته باشيم، بلکه دنبالش باشيم تا حاصل بشود براى ما، مجاهده کنيم تا حاصل بشود براى ما.

مبارزه با ظلم و نجات انسان، انگيزه بعثت پيامبر (ص) و اگر چنانچه ما با همان بعد ظاهرى قرآن، به همان بعدى که قرآن براى اداره امور بشر آمده است، براى رفع ظلم از بين بشر آمده است، يعنى يک بعدش اين است که ظلم را از بين بشر بردارد و عدالت اجتماعى را در بشر ايجاد کند، ما اگر کوشش کنيم و آنهايى که تابع قرآن خودشان را مى دانند، مسلمين جهان اگر کوشش کنند تا اينکه اين بعد از قرآن را که بعد اجراى عدالت اسلامى است، در جهان پخش کنند، آن وقت يک دنيايى مى شود که صورت ظاهر قرآن مى شود.

و ما ملت ايران که نهضت کرديم و دست ظلم را کوتاه کرديم بايد دنبال اين مطلب باشيم، و تا آنجايى که دست ظالمان را بکلى از کشور خودمان کوتاه کنيم و با هدايت اين نور ساير کشورهاى اسلامى و ساير مستضعفان جهان بيدار بشوند و خودشان را از تحت سلطه قدرتهاى بزرگ خارج کنند.

و آن چيزى که ما در روز مبعث بايد توجه به آن بکنيم اين است که با بعثت رسول خدا، بعثت رسول خدا براى اين است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اينکه مردم بتوانند با قدرتهاى بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند.

بعثت براى اين است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اينها را از ظلمتها نجات بدهد، ظلمات را بکلى کنار بزند و به جاى او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جاى او نور علم بياورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جاى او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جاى او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است، فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمين برادر هستند و بايد با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند.

مکلف بودن همه قشرها به حفظ جمهورى اسلامى و وحدت برادران! ما امروز گرفتار تمام قدرتهاى شيطانى بشر هستيم، ما بايد توجه بکنيم به اينکه تکليف الهى ما در امروز که همه به ما حمله کرده اند چى است.

تمام اقشار ملت از آنهايى که در سطح کشور کارفرما هستند و دستاندرکاران دولتى هستند، آنهايى که قوه قضايى به آنها محول است، آنهايى که کارهاى ديگر بر آنها محول است، آنهايى که پاسدارى از مرزها بر آنها محول است مثل ارتش و غيره ، آنهايى که همه چيز بر آنها محول است و ساير قشرهاى ملت مکلفاند به اينکه اسلام را حفظ کنند، مکلفاند به اينکه جمهورى اسلامى را حفظ کنند، و اين تکليف، تکليفى است که از بزرگترين تکاليفى است که اسلام دارد و آن حاصل نمى شود الا با تفاهم، الا با اينکه همه ملت با هم برادر باشند.

مومنون اخوه هستند.(11) اگر اين اخوت ايمانى در سرتاسر کشور ما محفوظ بماند و هر کسى براى خودش توجه به خود نداشته باشد، توجه به مقصد داشته باشد و خودش را براى مقصدش بخواهد، هيچ کس نمى تواند به اين کشور تعدى کند.

و اگر خداى نخواسته ، در بين آقايان، در بين مردم، در بين دولتيان، در بين مجلسيان، در بين اقشار ملت، کارگرها، کارفرماها و کشاورزان، همه اگر چنانچه اين اخوت ايمانى سست بشود، آن روز است که رخنه مى کنند در بين شما شياطين و شما را به جان هم مى ريزند و استفاده اش را قدرتهاى بزرگ مى کنند.

آنها، قدرتهاى بزرگ نشسته اند آنجا که با ايادى خودشان در اين کشور راههايى درست کنند که خود اهالى اين کشور براى آنها جاده را صاف کند.

آنها مستقيما نمى آيند سراغ شما، آنها با اين راهها، با قلمهاى فاسد، با فکرهاى فاسد که در خدمت مى گيرند در سراغ شما مى آيند و با شايعه افکنيها و دروغپردازيها در بين شماها هرکس را به ديگرى بدبين مى خواهند بکنند.

و آن روزى که قشرهاى ملت خداى نخواسته ، برخلاف الان که هستند، به هم بدبين بشوند، آن روز است که رخنه کرده اند آنها و استفاده خواهند کرد.

و همه مسئول هستيم، از من طلبه تا مراجع اسلام تا علماى بلاد اسلامى تا دست اندرکاران، مجلس، رئيس جمهور، ارتشيها، پاسدارها و همه قشرهاى ملت در مقابل خدا مسئولاند و همه يک روز در پيشگاه خدا خواهيم رفت و از ما سوال خواهد شد، نعمت را از ما سؤال مى کنند و آن نعمت، اسلام است.

ما مسئول هستيم، ما بايد پا روى غرضهاى شخصى خودمان بگذاريم براى خدا و براى مقصد.

ما همه بايد براى خدا باشيم، چون از او هستيم و هرچه داريم از اوست، قدرت هرچه هست از اوست، نعمت هرچه هست از اوست و او نور سماوات و ارض است.

و ما موظف هستيم از طرف او و از طرف عقل خودمان و وجدان خودمان که به آن کسى که ولى همه چيز ما هست خدمت بکنيم، و آمال و آرزوى ما اين باشد که دين او را تقويت بکنيم و اسلام را در بين بشر پياده کنيم، و اين نمى شود الا به وحدت کلمه شما و دست برداشتن از اختلافات، اگر خداى نخواسته باشد و انشاءاللّه نباشد.

و من اميدوارم که با وحدت کلمه و با اخوت ايمانى محکم بايستيم و بايستيد و اين کشور را از حوادث دهر حفظ کنيد.

خداوند ان شاء اللّه به همه ما سعادت دريافت معنويات مبعث پيغمبر اکرم را عنايت فرمايد.

خداوند تعالى از نور معرفت خودش که به وسيله قرآن القا شده است به ما هم بهره اى عنايت فرمايد.

و خداوند تعالى وحدت اسلامى اين ملت را حفظ بفرمايد و دولتهاى اسلامى را بيدار کند و ملتهاى اسلام را به هم پيوند بدهد.

1- کسى که مورد خطاب قرآن قرار گرفته است.

والسلام عليکم و رحمة اللّه

2- راجل: کسى که پياده راه برود و سوار بر مرکب نباشد، کنايه از عجز است.

3- سوره حديد، آيه 3 و 4: اوست آغاز و انجام و پيدا و نهان و او به همه چيز داناست ...

و هر کجا باشيد او با شماست.

4- سوره نور، آيه 35: خدا نور آسمانها و زمين است.

5- بحارالانوار، ج 24، ص 237

- 238 ، ح 6: بدرستى آنکسى قرآن را مى شناسد که مورد خطاب قرآن باشد.

6- بحارالانوار، ج 68، ص 23: آنچنان که حق معرفت توست، ما تو را نشناختيم.

7- نشناختيم تو را، آن قدرى که حق معرفت من است به تو.

8- ما حق معرفت تو و بندگى تو را نشناختيم.

9- ما بندگى تو را آنچنانکه حق بندگى توست بجاى نياورده ايم.

10- اشاره است به آيه 17، سوره غاشيه .

/ 206