عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی
با ولادت سبط اكبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سرور و شادمانى در ميان مسلمانان مهاجر وانصار پيدا شد و از همان ساعات اوليه بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) شاد باش و تبريك مى گفتند، ليكن همگى توجه داشتند كه رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) چه برخوردى خواهد داشت و سنت هاى زيبا و به يادماندنى آن حضرت چه خواهد بود، همانند اذان و يا صلوات در گوش طفل(312) وتبديل قماط (قنداق) از زردى به سفيدى و چگونگى انتخاب نام نيك براى فرزند و ديگر سنت هاى الهى كه ما به برخى ديگر از آن ها اشاره خواهيم كرد:
الف) عقيقه فرزند
چون روز هفتم ولادت امام حسن(عليه السلام) فرا رسيد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دستور داد گوسفندى را تهيه كردند، سپس با دست مبارك خويش براى نوه اش بنام نوزاد ذبح نمود و او را عقيقه ناميد. امام صادق(عليه السلام) فرمود: جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى عمويم حسن بن على(عليه السلام) عقيقه كرد و در آن هنگام چنين فرمود: «بِسْمِ اللهِ عَقِيقَة عَنِ الْحَسن»; «بنام خداوند، اين گوسفند عقيقه از جانب حسن است» و به هنگام كشتن گوسفند، اين دعا را خواند: «اَللّهمَّ عَظْمُها بِعَظْمِهِ وَ لَحْمُها بِلَحْمِهِ وَ دَمُها بِدَمِهِ وَ شَعْرها بِشَعْرِهِ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْها وِقاءاً لِمُحَمَّد وَ آلِهِ»;(313) «بارخدايا ! استخوانش را به جاى استخوان او، گوشتش را به جاى گوشت او، خونش را به جاى خون او و مويش را به جاى موى او عقيقه مى كنم. خدايا! اين عقيقه را حافظ و نگاهبان محمد و آلش قرار ده.» و نيز عكرمه نقل مى كند: «أن النبي(صلى الله عليه وآله) عَقّ عَنِ الْحَسَن بِكَبْش وَ عَنِ الْحُسَين بِكَبْش»;(314) «همانا پيامبر(صلى الله عليه وآله) عقيقه كرد براى فرزندش حسن يك گوسفند و براى فرزند ديگرش حسين گوسفندى ديگر.»
ب) اطعام
در همان روز هفتم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دستور داد يك ران از گوسفند عقيقه را براى قابله بردند و بقيه را به اطرافيان و فقرا اطعام نمودند، در روايت آمده است: «ثُمَ قالَ: كُلُوا وَ أَطْعِمُوا وَ ابْعَثُوا إلى القابِلَة بِرِجْل»;(315) «رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: عقيقه را بخوريد و به ديگران اطعام كنيد و فرمود يك ران عقيقه را براى قابله آن بفرستيد.» امام صادق(عليه السلام) در باب اطعام عقيقه حسن بن على(عليه السلام) فرمود: «فأكلوا مِنْهُ وَ اهْدُوا إلَـى الجِيـران...»; «نزديكـان رسول خـدا از عقيقـه خوردنـد و بـراى همسايگـان هديه فرستـادند» (مى شود چنين استفاده كرد كه پخت و اطعام كرد و يا مقدارى از گوشت عقيقه را هديه داد).
ج) تراشيدن موى سر و دادن صدقه
از ديگر سنت هاى زيباى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اين بود كه سر فرزند هفت روزه اش را تراشيدند در بعضى از روايات آمده است: مادرش فاطمه(عليها السلام) تراشيد(316) و به اندازه وزن آن نقره در راه خدا صدقه دادند، آنگاه سر مبارك حسن(عليه السلام) را با ماده اى خوشبو بنام خَلُوق (نوعى خوشبوكننده است كه بيشتر اجزاى آن از زعفران است) آغشته كردند. اين عمل; يعنى تراشيدن سر طفل هفت روزه و آغشته نمودن به خَلُوق; سنت جديدى بود كه جايگزين فرهنگ جاهليت شد; زيرا آنان سر فرزندان خود را به خون آغشته مى نمودند. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) به اسماء فرمود: «يا أَسْماء الدَّمُ فِعْل الْجاهِلِيّة»;(317) «اسماء! آغشته به خون نمودن سر نوزاد از كارهاى ناپسند مردمان جاهليت است.» در روايات ديگر آمده: صدقه هموزن موها را به اصحاب صُفّه (فقراى داخل مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله)) دادند، كه مقدار هموزن طلا بوده و 31 دينار شده است. و همچنين مالك ابن انس نقل مى كند: اين سنت الهى در باره «زينب» و «ام كلثوم» دو دختر ديگر فاطمه(عليها السلام)جارى گشته است.
د) ختنه
باز در همان روز هفتم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دستور داد فرزندش «حسن» را ختنه كردند تا اين سنت الهى جامه عمل پوشد و به عنوان سيره عملى پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى بماند; زيرا خود از قبل فرمود: «اِخْتَنُوا أَولادَكُم فِي السّابِع فَإنَّهُ أَطْهَر وَ أَسْرَع لِنَبات الَّلحْم، إنَّ اْلأَرْض تُنَجّسُ بِبَولِ اْلأَغلف أَربَعِين يَوماً»;(319) «نوزادان خود را در روز هفتم ختنه كنيد، اين عمل براى سلامتى طفل بهتر است و جراحت آن به سرعت بهبود مى يابد. چنانچه فرد ختنه نشده اى بر روى زمين ادرار كند تا چهل روز آلودگى آن باقى مى ماند.» در حديث ديگرى آمده است: عبدالله بن جعفر از امام باقر(عليه السلام) پرسيد: در شهر ما ختنه گر حاذقى وجود ندارد و اينان يهودى هستند و روز هفتم را خوب نمى دانند. آيا جايز است ختنه فرزند را به آنان واگذار كرد؟ حضرت فرمود: سنت و سيره پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در روز هفتم ولادت نوزاد بوده مخالفت سنت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نكنيد و آن را انجام دهيد.
درس پانزدهم
حضرت امام حسن
(عليه السلام) احمد زمانىامام حسن مجتبى(عليه السلام) بعد از امضاى قرارداد صلح از كوفه به مدينه جدش پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملكوتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مسجدالنبى گام هـاى بسيار اساسـى برداشـت،(321) تا سيره و سنـت پيامبـر و اهـل بيتش را به مـردم جهـان بشناسـاند و مسلمـانان را از سلطه ستـم شاهى بنى اميه به ويژه معاويه نجـات بخشـد. از سوى ديگر معاويه راه هاى مختلفى را جهت مبارزه با شخصيت اجتماعى و سياسى امام مجتبى(عليه السلام) برگزيد تا موقعيت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزدايد ليكن به هر جنايتى كه دست مى زد نتيجه عكس مى گرفت و هر روز تعداد علاقه مندان به حضرت و شيفتگان دين و حقيقت بيشتر مى شد، بنابراين تصميم گرفت شخص آن بزرگوار را از بين ببرد تا شايد ديگر افراد خاندان اهل بيت(عليهم السلام) و ساداتى كه در صدد مبارزه با رژيم وى بودند نااميد گردند. مسموم نمودن امام مجتبى(عليه السلام) حاكم نيشابورى با سند معتبر از اُمّ بكر بنت مسور نقل مى كند كه گفت:«كان الحسن بن علي(عليهما السلام) سمّ مراراً كلّ ذلك يفلت حتّى كانت مرّة الأخيرة التّى مات فيها فإنّه كان يختلف كبده، فلمّا مات أقام نساء بني هاشم النوح عليه شهراً». «حسن بن على(عليهما السلام) را بارها مسموم كردند، ليكن اثر چندانى نگذاشت ولى در آخرين مرتبه زهر كبدش را پاره پاره كرد، بعد از شهادت او بانوان بنى هاشم به مدت يكماه براى او سوگوارى كردند.»ابن ابى الحديد مى نويسد: «چون معاويه خواست براى پسرش يزيد بيعت بگيرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبى(عليه السلام) كرد; زيرا معاويه براى گرفتن بيعت به نفع پسرش و موروثى كردن حكومتش، مانعى بزرگ تر و قوى تر از حسن بن على(عليهما السلام) نمى ديد، پس معاويه توطئه كرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.» در اين توطئه، بيش ترين نقش را مروان بن حكم(324) كه فرماندار مدينه بود ايفا كرد. وقتى معاويه چنين تصميمى گرفت، آخرين مرتبه، طى نامه اى سرّى از مروان فرماندار خويش خواست تا در مسموميت حسن بن على(عليه السلام)سرعت گيرد و آن را در اولويت قرار دهد. مروان جهت اجراى اين توطئه مأمور شد با جُعْده دختر اشعث همسر اماممجتبى(عليه السلام) تماس برقرار كند. معاويه در نامه اش نوشته بود كه جعده يك عنصر ناراضى و ناراحت است و از جهت روحى مى تواند با ما همكارى داشته باشد و سفارش كرده بودكه به جعده وعده دهد بعد از انجام مأموريتش، او را به همسرى پسرش يزيد درخواهد آورد و نيز توصيه كرده بود صد هزار درهم به او بدهد. بنا به گفته شعبى: چون جعده امام مجتبى(عليه السلام) را مسموم كرد، معاويه صدهزار درهم را به او داد، ليكن از ازدواج با پسرش يزيد سر باز زد و در پيامى برايش نوشت: «چون علاقه به حيات و زندگى فرزندم يزيد دارم، نمى گذارم با تو ازدواج كند.» امام صادق(عليه السلام) فرمود: جعده ـ لعنة الله عليها ـ زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبى(عليه السلام) روزه داشت و روزهاى بسيار گرمى بود، به هنگام افطار خواست مقدارى شير بنوشد، آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود، به مجرد اين كه شير را آشاميد، پس از چند دقيقه فرياد برآورد:«عدوّة الله! قتلتني قتلك الله و الله لا تصيبنّ منّي خلفاً و لقد غرّك و سخر منك و الله يخزيك و يخزيه». «دشمن خدا! تو مرا كشتى، خداوند تو را نابود كند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودى (خوشحالى) براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رايگان در راستاى اهدافشان به كار گرفتند. سوگند به خدا (معاويه) بيچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل كرد.»امام صادق(عليه السلام) در ادامه سخنان خود فرمود: «امام مجتبى(عليه السلام) بعد از اين كه جعده اورا مسموم كرد، دو روز بيش تر باقى نماند و از دنيا رفت و معاويه هم بدانچه وعده كرده بود وفننمود.»
تطهير جنايتكار
بعضى از مورّخان همانند ابن خلدون و لامنس(327) خواسته اند دامن معاويه را از اين جنايت هولناك تطهيركنند وبگويند، اين از اخبار ساختگى است. ابن خلدون مى نويسد:«وَ ما ينقل مِن انّ معاوية دسّ إليه السمّ من زوجة جعدة بنت الأشعث فهو من احاديث الشيعة و حاشا لمعاوية من ذلك...!» «نسبت مسموميت حسن بن على(عليهما السلام) به معاوية بن ابى سفيان كه به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شيعه است و دامن معاويه از چنين نسبت هايى به دور است!»ولامنس نيز مى نويسد: «و كان الغرض من هذا الإتّهام و صم الأمويّين ... و لم يجرأ على هذا القول بهذا الاتهام الشنيع جمهرة سوى المؤلّفين من الشيعة.» «هدف از نسبت مسموميت حسن بن على(عليهما السلام) به معاويه، بد نام كردن رژيم بنى اميّه بوده و اين اتهام را غير از مؤلّفان شيعه كسى مطرح نكرده است!»
اعتراف مورخان
به جهت اختصار، به مطالب محمدبن جرير طبرى بسنده مى كنيم او مى نويسد:«علت وفات و رحلت امام مجتبى(عليه السلام) اين بود كه معاويه هفتاد مرتبه آن حضرت را مسموم كرد وليكن اثر فورى و اساسى نگذاشت تا اين كه زهرى را به همراه بيست هزار دينار جهت مسموم نمودن آن حضرت براى جُعده دختر محمدبن اشعث بن قيس كندى فرستاد و ده قطعه باغ از باغهاى كوفه را به نام او كرد و همچنين وعده داد بعد از انجام مأموريت، او را به ازدواج پسرش يزيدبن معاويه درآورد. پس او در فرصتى خاص آن زهر را به خورد حسن بن على داد و مسمومش كرد.»مورخ توانا، علامه بزرگوار باقر شريف قرشى مى نويسد: جعده دختر اشعث بن قيس از خانواده هاى فرومايه، بسيار پست و فرصت طلب بود. او نسبت به امام مجتبى(عليه السلام) عقده داشت، شايد بدان جهت كه نتوانسته بود از آن حضرت فرزندى داشته باشد; از اين رو وقتى زهر از سوى مروان رسيد و وعده ها را شنيدو پولها را مشاهده كرد، ارتكاب آن جرم بزرگ را پذيرفت و در روزى گرم و سوزان كه امام مجتبى(عليه السلام) روزه دار بود، به هنگام افطار زهر را در كاسه شير ريخت و به آن حضرتخورانيد. زهر بلافاصله روده هايش را پاره كرد و امام از شدت درد به خود مى پيچيد و مى فرمود: { إنّا للهِِ وَ إنّا إلَيهِ راجِعُون{. آخرين روزهاى حيات آن حضرت، جنادة بن اميّه براى عيادت خدمتش آمد. او مى گويد: حال امام منقلب بود و از شدت درد مى ناليد، تشتى را در برابر حضرت قرار داده بودند. هر از چند گاه، لخته هاى خون از راه دهان خارج مى شد، اين جا بود كه به وحشت افتادم و سخت ناراحت شدم.
وصاياى امام مجتبى(عليه السلام)
شيخ طوسى(رحمه الله) از ابن عباس نقل مى كند: در واپسين ساعتهاى عمر امام مجتبى(عليه السلام)برادرش امام حسين(عليه السلام) وارد خانه آن حضرت شد، در حالى كه افراد ديگرى از ياران امام مجتبى(عليه السلام) در كنار بسترش بودند. امام حسين پرسيد: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت پاسخ داد: در آخرين روز از عمر دنيايى ام و اوّلين روز از جهان آخرت به سر مى برم و از جهت اين كه بين من و شما و ديگر برادرانم جدايى مى افتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت مى كنم، چون امرى دوست داشتنى، همچون ملاقات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(عليهم السلام) را در پيش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبياى گذشته، از پدرش اميرالمؤمنين(عليه السلام) به ارث داشت تسليم امام حسين(عليه السلام) نمود.(345) در آن لحظه فرمود بنويس:«اين وصيتى است كه حسن بن على به برادرش حسين نموده است. وصيت او اين است: به يگانگى خداى يكتا شهادت مى دهد و همان طورى كه او سزاوار بندگى است عبادتش مى كند، در فرمانروايى اش شريك و همتايى وجود ندارد و هرگز ولايتى كه نشانگر ذلت او باشد بر او نيست. او آفريدگار همه موجودات است و هر چيزى را به اندازه و حساب شده آفريده. او براى بندگى و ستايش سزاوارترين معبود است. هر كس فرمانبردارى اوكند راه رشد و ترقى را پيش گرفته و هر كس معصيت و نافرمانى او كند گمراه شده است و هر كس به سوى او بازگردد ـ توبه كند ـ از گمراهى رسته است. اى حسين، تو را سفارش مى كنم كه در ميان بازماندگان و فرزندان و اهل بيتم كه خطاكاران آنان را با بزرگوارى خود ببخشى و نيكوكاران آن ها را بپذيرى و بعد از من جانشين و پدر مهربانى براى آنان باشى. مرا در كنار قبر جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دفن كن; زيرا من سزاوارترين فرد براى دفن در كنار پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و خانه او هستم، چنانچه از اين كار تو را مانع شدند سوگند مى دهم تو را به خدا و مقامى كه در نزد او دارى و به پيوند و خويشاوندى نزديكت با پيامبر كه مبادا به خاطر من حتّى به اندازه خون حجامتى، خون ريخته شود تا آن كه پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله) را ملاقات كنم و در نزد او نسبت به رفتارى كه با ما كردند شكايت نمايم.»و در روايتى ديگر وصيت آن حضرت چنين نقل شده:«برادرم! آنگاه كه ازدنيا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط كن وكفن نما وجنازه ام رابه سوى حرم جدم ببر و درآن جا دفن كن، چنانچه از دفن جنازه من دركنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) وپدرت اميرمؤمنان(عليه السلام) ومادرت فاطمه زهرا(عليها السلام)با هيچ كس در گير مشو و به سرعت جنازه مرا به بقيع برگردان و دركنار آرامگاه مادرم دفن نما.» شهادت مظلومانه امام مجتبى(عليه السلام)