درس بيست و چهارم - ره توشه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه حج - نسخه متنی

عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اما حمزه و تعدادى از بزرگان مهاجرين و انصار و جوانان، رأيشان اين بود كه در بيرون شهر با دشمن رو برو شوند; زيرا دشمن جنگِ در داخل شهر را حمل بر ترس و بُزدلى خواهد نمود و جرأت او بيشتر خواهد شد. تعدادى از مهاجرين و انصار بخصوص كسانى كه موفق به شركت در جنگ بدر نشده بودند، در اين زمينه مطالبى گفتند. حمزه خطاب به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفت: به خدايى كه قرآن را بر تو نازل كرده، امروز چيزى نخواهم خورد تا با شمشيرم در بيرون شهر با كفار بجنگم. پيامبر(صلى الله عليه وآله) چون رأى بزرگان از مهاجرين و انصار مثل حمزه و سعدبن عباده و جوانان را اينچنين ديد، خوشحال شد، خود لباس رزم پوشيد و ابن ام مكتوم را براى اقامه نماز جاى خود گذاشت و پس از اقامه نماز عصر، عازم منطقه نبرد شد. كفارِ تا دندان مسلح، گذشته از تجهيزات نظامى فراوان، اين بار براى تحريك احساسات، زنان را هم وارد ميدان كرده بودند كه با دف زدن و هلهله كردن، مردان را تشويق به مبارزه كنند. تعداد نيروهاى اسلام هزار نفر بود كه با تحريك «عبدالله بن اُبىّ» سيصد نفرشان از بين راه برگشتند و تنها هفتصد نفر در كنار پيامبر باقى ماندند. با صد زره(653) و يك اسب. اماسپاه كفر، مركب از سه هزار نفر، دويست اسب، هفتصد زره، و سه هزار شتربود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) در بين راه، در محلى به نام «شيخين» بين مدينه و اُحُد شب را سپرى كرد و سحرگاهان به سوى احد حركت نمود و نماز صبح را در احد بجاى آورد. با بالا آمدن روز، دو سپاه آماده نبرد شدند. پيامبر پشت لشكر را به كوه احد(656) و روى آن رابه مدينه قرارداد وسپاه كفرپشت به مدينهوروى در روى سپاه اسلام، آماده نبرد شدند. تپه اى به نام «عَيْنَين» سمت چپ لشكر اسلام بود كه پيامبر پنجاه نفر تيرانداز را به سرگردگى «عبدالله بن جُبَير» بر فراز آن قرار داد و فرمود: چه پيروز شويم و چه شكست بخوريم، هرگز مكان خود را ترك نكنيد. نبرد شديدى بين دو سپاه در گرفت. با رشادت و پايمردى حضرت على(عليه السلام)پرچمداران قريش يكى پس از ديگرى كشته شدند. حمزه رجز مى خواند و آنها را به نبرد دعوت مى كرد و چون شير به قلب سپاه دشمن حمله مى كرد و با ضربه هاى محكم، آنها را به زمين مى افكند. «هند» همسر ابوسفيان در انتقام كشته شدن پدرش «عُتبه» كه در جنگ بدر به دست حمزه كشته شده بود، با غلام «جبيربن مطعم» كه او هم عمويش را در جنگ بدر از دست داده بود، قرار گذاشته بود كه اگر حمزه را بكشد او را آزاد خواهد كرد. «وحشى» غلام جبير كه مردى حبشى بود با اين كه در جنگيدن مشهور بود اما چون مى ديد قدرت مبارزه رو در روى با حمزه را ندارد، با نيزه خود در پشت سنگى مخفى شد و در انتظار فرصت مناسب نشست. درگرماگرم نبرد ناگهان حَمزه، دراثر لغزشى به پشت بر زمين افتاد و زره از روى شكم اوكناررفت و سفيدى بدنش نمايان شد، «وحشى» فرصت رامناسب ديدومحكم نيزه خود را به طرف او پرتاب نمود; اصابت نيزه به طورى بودكه ازآن طرف بدن حمزه بيرون آمد. حمزه سعى كرد با همين حال به طرف وحشى حمله كند، اما شدت ضربه بقدرى بود كه توان او را بُريد. و سر انجام حمزه، اين يار با وفاى پيامبر و افسر رشيد اسلام، پس از اين كه يك تنه، سى و يك نفر از سپاه كفر رابه درك واصل كرده بود،(657) با دهان روزه به شهادت رسيد. آنها وقتى از به شهادت رسيدن حمزه با خبر شدند، به جنايت فجيع ديگرى هم دست زدند; براى تشفى خود در انتقام گيرى از سپاه اسلام، بدن او را مثله كردند و «هند» همسر ابوسفيان، جگر او را به دندان گرفت، اما نتوانست بخورد. پيامبر با شنيدن خبر قتل حمزه، بسيار متأثر شد، پيكر او را رو به قبله گذاشت و سخت بر او گريست.(658) اولين شهيدى كه بر او نماز گزارد، حمزه بود و پس از او هر شهيد ديگرى را كه آوردند، همراه با جنازه حمزه بر او نماز گزارد و بدين ترتيب، هفتاد بار بر بدن حمزه نماز خوانده شد. همه شهداى اُحد با خون خود و بدون غسل و كفن دفن شدند، بجز حمزه كه در پارچه اى پشمى كه قد او را نمى پوشاند دفن شد و پيامبر گياهى خوشبو را در بالاى سر و پايين پاى او قرار داد. براى دفن، هردوشهيد راباهم دريك قبرمى گذاشتند،حمزه، كه از سوى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)«سيدالشهدا» لقب گرفت، با فرزند خواهرش «عبدالله بن جَحْش» دفن شدند. هنگامى كه سپاه اسلام وارد مدينه شد، از همه خانه ها صداى ناله و شيون در سوگشهيدان بلند بود و پيامبر وقتى ديد بر همه كشته ها مى گريند. اما كسى نيست كه براى حمزه عزادارى كند، ميل باطنى خود را با اين جمله مشهور: «لكن حَمْزَةَ لا بَواكِىَ لَهُ» بيان نمود; انصار با شنيدن اين سخن، به زنهاى خود گفتند: قبل از گريه براى شهداى خود، براى حمزه نوحه سرايى كنند و آنها اينچنين كردند. واقدى (متوفاى 207 هجرى) مى نويسد: اين رسم هنوز در مدينه هست كه مردم در سوگ عزيزانشان، اَول بر حمزه گريه مى كنند. پيامبر در زمان حيات خودشان همواره از حمزه به بزرگى ياد مى كردند، و ديگران را به زيارت قبر او و ساير شهدا ترغيب مى نمودند. حضرت فاطمه(عليها السلام) هم بعد از رحلت پدر بزرگوارشان، هفته اى دوبار به زيارت قبر عمويش حمزه مى شتافت و بر او مى گريست. وجود حمزه در كنار پيامبر، در مكه و مدينه يكى از مهمترين عوامل تثبيت و تقويت حكومت اسلامى بود، تا جايى كه پس از رحلت پيامبر و بعد از ماجراى سقيفه، حضرت على(عليه السلام) فرياد حسرتش در فقدان حمزه بلند است، كه: «واحَمْزَتاه و لاحَمْزَةَ لِىَ الْيَوم». و حضرت اين سخن را زمانى بر زبان دارد، كه امثال عقيل و عباس زنده بودند. امروز، براى ميليونها مسلمان مشتاق كه از سراسر جهان به زيارت حرم شريف نبوى در مدينه مشرف مى شوند; پس از زيارت قبر مطهر پيامبر و ائمه بقيع، زيارت قبور شهدا در احد و در رأس آنان زيارت حمزه از بهترين توفيقات است; زيرا همانطور كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اگر كسى مرا زيارت كند و به زيارت عمويم حمزه نشتابد، بر من جفا كرده.»

فضائل حمزه

* جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه على بن الحسين، عن أبيه، عن على بن أبى طالب(عليه السلام) قال: «إنَّ النَّبى(صلى الله عليه وآله) كَفَّنَ حَمزة بن عبدالمطّلب في نَمرةِ سَوْراءَ». * «حضرت حمزه روز قيامت بر ناقه «غضباء» رسول خدا سوار مى شود.» * «حمزه و جعفر(عليهما السلام) شاهدان انبيا در زمينه ابلاغ قيام الهى محسوب مى شوند.» * «حمزه و جعفر(عليهما السلام) در روز قيامت، در دو سوى اميرمؤمنان(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) پشت سر آن بزرگوار و امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) در ميان آن دو خواهند بود.» * «يُدْفَعُ يَوْم القِيامَة إلى علىٍّ لواء المحمد و إلى حمزةَ لواء التكبير و إلى جعفر لواء التسبيح».

القاب حمزه

1 ـ سيدالشهدا، 2 ـ اسدالله و اسد رسوله، 3 ـ ناصر دين الله. * «پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به زيارت قبر حمزه و شهيدان احد توجه خاص داشت.» * حضرت فاطمه(عليها السلام) به زيارت قبر حمزه سيدالشهدا مى رفت. محمود بن لبيد گفته است: وقتى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از دنيا رفت، فاطمه(عليها السلام) به زيارت قبر شهداى احد مى آمد و سر قبر حمزه گريه مى كرد. يك روز به زيارت قبر حمزه رفتم، ديدم فاطمه مشغول گريه است. لختى او را مهلت دادم تا آرام گرفت، جلو رفتم و سلام كردم و گفتم: يا سيدة النسوان قَدْ والله قُطِّعَتْ انياطُ قلبي مِنْ بُكائِك، فَقالَتْ يا ابا عمرو يَحِقُّ لي البُكاءُ فَلَقَدْ اُصِبْتُ بخير الآباء رسول الله، واشَوْقاه إلى رَسول الله(صلى الله عليه وآله)، سپس اين شعر را خواند:إذا ماتَ يَوْماً مَيّتٌ قَلّ ذكره وَ ذكر أبي مذ مات والله اكثر؟؟؟؟ * فخرالمحققين فرزند علامه حلّى در رساله «الفخريه في معرفة النّيّه» در اواخر كتاب حج فرموده است: مستحب است زيارت حمزه و همچنين ديگر شهيدانِ احد. چون از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: «مَنْ زارني وَلَمْ يَزُرْ عَمّي حَمزة فَقَدْ جَفاني». * حضرت حمزه چهار سال از پيامبر گرامى بزرگتر بود و برادر رضاعى آن حضرت نيز محسوب مى شد.» * پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قبل از شهادت حمزه، دست در گردن وى افكند و روز احد ميان دو چشم حمزه را بوسيد.» * «ما مِنْ يَوْم اَشَدُّ عَلى رَسُول الله(صلى الله عليه وآله) مِنْ يَوْم اُحد قُتِلَ فيه عَمُّهُ حَمزَةُ»; «هيچ روزى بر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از روز احد كه عمويش حمزه شهيد شد، دشوارتر نبود.» در كتاب شريف كافى آمده است

* إنّ رَسُول الله(صلى الله عليه وآله) صَلَّى عَلى حمزَةَ وَ كَفَّنَهُ لأنّهُ كانَ جُرِّدَ». «پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) بر حمزه نمازگزارد و چون حمزه برهنه شده بود، او را كفن كرد.» * در بصائرالدرجات آمده است

عَنْ أبي جعفر(عليه السلام) قال: عَلى قائِمَةَ الْعَرْش مَكْتُوبٌ: حمزة اَسَدُالله وَ اَسَدُ رَسُولِهِ و سيد الشهداء». * امام باقر(عليه السلام) در حديثى در ضمن اين كه خاندان نبوت را ياد كرده مى فرمايد: «وَمِنْهُم الملك الأزهر، و الأَسَدُ الباسِل حمزة بن عبدالمطلّب». و حسين و حمزه و جعفر است. و آيه } أفَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقِيَه}(678) درباره على و حمزه نازل شده است. و آيه } اَفَمَنْ شَرَح الله صَدْرَه لِلإسلام فَهُوَ عَلى نور مِنْ رَبِّهِ{ نيز درباره حمزه و على(عليهما السلام) است.

حمزه در قيامت

* روز قيامت، على(عليه السلام) نيزه اى كه حمزه بدان با دشمنان خدا در دنيا مى جنگيد، به دست وى مى دهد و مى گويد: اى عموى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) جهنم را از دوستانت با نيزه دور كن. * در كتاب مناقب ابن شهر آشوب، در فضيلت حمزه و جعفر در قيامت، احاديثى آمده است.

درس بيست و چهارم

اصحاب صفه جواد محدثى

«اصحاب صفه» عنوان جمعى از مسلمانان پاكباخته و تهيدستى است كه در صدر اسلام و زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ركاب آن حضرت بودند و چون در مدينه خانه و آشيان و آشنايى نداشتند، در گوشه اى از مسجد، سكويى ساخته شده بود كه در همانجا روزگار مى گذراندند و به عبادت مشغول بودند، هنگام جهاد هم به ميدان رزم مى شتافتند. آنچه پيش رو داريد، ترجمه فشرده اى است از جزوه «اصحاب الصفه» تأليف «ابوتراب الظاهرى» كه در عربستان چاپ شده است. گرچه درباره اين مسلمانان فداكار و حاضر در صحنه، بايد كاوشى عميق تر انجام گيرد تا روحيات و رفتار آنان «اسوه» مسلمانان تهيدست و جانباز شود، ليكن در حال حاضر به همين حد اكتفا مى شود تا به يارى خداى بزرگ در آينده گامهاى بلندترى برداشته شود و تحقيقات جامع ترى صورت گيرد. (مترجم) در روايت است كه «اصحاب صفه»، گروهى تهيدست بودند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به ياران خود فرمود: «هر كس در خانه غذاى دو نفر را داشته باشد، سومى را ببرد و هركس به اندازه چهار نفر غذا دارد، پنجمى و ششمى را ببرد.» ابوبكر، سه نفر را برد و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)، ده نفر را. و به نقل ديگرى آن حضرت فرموده است: «اهل صفه» مهمانان اسلامند، بى خانمان و تنگدستند. هرگاه «صدقه»اى به دست آن حضرت مى رسيد، خود از آن بر نمى داشت و همه را براى آنان مى فرستاد، ولى هرگاه «هديه»اى براى پيامبر مى آوردند، هم خود بر مى داشت و هم براى آنان مى فرستاد. طلحة بن عمرو مى گويد

هرگاه كسى به حضور پيامبر مى رسيد، اگر در مدينه آشنايى داشت، به خانه او مى رفت وگرنه، به جمع اهل صفه مى پيوست.

/ 43