درس بيست و سوم - ره توشه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه حج - نسخه متنی

عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ـ عباس بن عُباده ـ نعمان بن مالك ـ المحذَّر بن دُياد ـ عُبادة بن الححاس ـ خلاد بن عمرو ـ ابو ايمن ـ سُليم بن عمروـ عَنتره ـ سهل بن قيس ـ ذكوان بن قيس ـ عبيد بن المعلىَّ ـ مالك بن ثُميلَه ـ حارث بن عدىّ ـ مالك بن اياس ـ اياس بن عدى ـ عمرو بن اياس

درس بيست و سوم

حمزه سالار شهيدان

محمّد هادى مهتدىفرزند عبدالمطلب، عموى پيامبر گرامى اسلام بود، دو سال پيش از ولادت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ديده به جهان گشود. در ميان جوانان قريش، در دلاورى و بزرگوارى برجسته و در آزادانديشى، آزادمنشى و ستم ستيزى سرآمد بود.(625) سلحشورى و توانِ رزمى وى همزمان با آغاز دوره جوانى اش نمودار شد. آن آزادمرد، حتى پيش از پذيرش اسلام، از رسول خدا در برابر آزارهاى مشركان حمايت مى كرد، گرويدن وى به اسلام موجب سربلندى دين خدا شد;(626) زيرا پس از آن مسلمانان از انزوا بيرون آمدند و قريش با درك پشتيبانى توانا و استوارِ حمزه از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از آزارهاى خودكاستند و رفتارشان با رسول خدا و مسلمانان ملايمتر شد. حمزه(عليه السلام) همراه ديگر مسلمانان به مدينه هجرت كرد و خدمات ارزنده اى بويژه در امور نظامى ارائه داد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به مسائل دفاعى حكومت نوبنياد خود اهتمام خاصى داشتند. ايشان با تشكيل گروه هاى رزمى درصدد برآمدند امنيت مدينه را تأمين كرده، مسلمانان را براى رويارويى با دشمنان آماده سازند. بر اين اساس هفت ماه پس از هجرت، نخستين گروه گشتى ـ رزمى را به فرماندهى حضرت حمزه(عليه السلام) اعزام نمودند. گرچه اين رويارويى بدون درگيرى پايان يافت ولى نشانه اى از اقتدار سپاه اندك اسلام در برابر كاروان بزرگ مشركان بود. رسول گرامى اسلام در ربيع الأول سال دوم هجرت غزوه «ابواء» را تدارك ديد(629) و در جمادى الأولى غزوه «ذات العشيره» را به قصد تعقيب كاروان قريش سازماندهى كرد. در اين دو غزوه نيز پرچمدار سپاه اسلام، حضرت حمزه بود. آن رزمنده نستوه در جنگ بدر حضورى درخشنده داشت. اين نبرد با امدادهاى الهى و دلاورى هاى بى مانند اميرمؤمنان على(عليه السلام) و سلحشورى حمزه، با پيروزى قاطع سپاه اسلام به پايان رسيد. در اين پيكار تنى چند از سران كفر به دست تواناى حمزه به هلاكت رسيدند يا به اسارت درآمدند. طعيمة بن عدى و ابوقيس بن فاكه از جمله اين كشته شدگان بودند;(631) و «اسودبن عامر» به دست حمزه به اسارت درآمد. يك سال پس از جنگ بدر، غزوه احد با هدف مقابله با مشركانى كه براى انتقام گيرى از مسلمانان و جبران شكست بدر به سمت مدينه آمده بودند آغاز گرديد. حمزه و برخى ديگر از مسلمانان سلحشور، معتقد به جنگ برون شهرى بودند، حمزه به رسول خدا عرض كرد:«سوگند به آن كه قرآن را بر تو فرستاد امروز دست به غذا نخواهم برد، مگر آنكه بيرون مدينه با شمشير خود بر دشمن بتازم!»حضرت حمزه از معدود قهرمانانى بود كه در جنگ، نشان بر خود مى نهاد و بدين وسيله خود را به دوست و دشمن معرفى مى كرد.(635) او نمونه اى از شجاعت و دليرى در ميدان نبرد بود. خود را به اعماق صفوف دشمن مى زد و با دشمن درگير مى شد. از قدرت بازوى برجسته اى بهره مند بود. در احد با دو شمشير پيش رسول خدا مى جنگيد و مى گفت: «من شير خدا هستم!»

شهادت

در احد، به هنگام تهاجم دشمن، وفادار و ثابت قدم از رسول خدا دفاع مى كرد و توانست سى مشرك جنگجو را به هلاكت برساند. يكى از مشركان به نام «وحشى»، زير درختى در كمين آن سردار دلاور نشسته بود، حمزه او را ديد و آهنگ او كرد. يكى از دشمنان راه را بر او بست، حمزه به او حمله كرد و وى را به قتل رساند. سپس با شتاب به سوى وحشى خيز برداشت ولى پايش در گِل سُر خورد و به زمين افتاد. در اين هنگام وحشى زوبين به سويش انداخت كرد ...(637) و بدين ترتيب آن بزرگوار پس از عمرى جهاد در راه خدا و يارى پيامبر گرامى، به ملكوت اعلى پيوست و آن سردار رشيد، شهيد شاهد بارگاه الهى شد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در منزلت او فرمود: «سالار شهيدان در روز قيامت نزد خداوند حمزه است». مزار آن سردار شهيد و ديگر شهيدان احد همواره زيارتگاه عاشقان و عارفان الهى و الهام بخش جهاد و شهادت به مبارزان بوده است. «اَلسَّلامُ عَلَيْك يا عَمَّ رَسُولِ الله. اَلسَّلامُ عَلَيْك يا خَيْرَ الشُهَداء. اَلسَّلامُ عَلَيْك يا اَسَدَاللهِ وَ رَسُولِهِ».

حضرت حمزه

روز به ميانه نزديك شده، هُرمِ گرما چهره را آزار مى دهد. بزرگان قريش مثل هميشه، در اطراف خانه كعبه، زير سايبانها اُتراق كرده، با هم مشغول گفتگو هستند; نَقْل داستانها و وقايع گذشته، همراه با قهقهه خنده كه چاشنى آن است، سرگرمى همه روزه آنها است. حمزه با تير و كمان از شكار برگشته، به عادت هميشگىِ خود، قبل از اين كه به خانه رود و يا با كسى حرفى بزند، قصد دارد براى طواف وارد مسجدالحرام شود. او هميشه پس از طواف سرى به جمع قريش، در اطراف مسجد مى زند و با آنها خوش و بِش مى كند. حمزه در بين سران و بزرگان قريش جايگاهى ويژه دارد; او مردى رشيد، قوى، شجاع، مستقل، با شهامت و جنگجو است. اكنون سر به زير دارد و با گامهاى استوار و ارده آهنينش، براى رفتن به طواف، از كنار كوه صفا مى گذرد; هنوز به مسجد نرسيده كه فرياد زنى از پشت سر، توجهش را به خود جلب مى كند; بى اختيار به طرف صدا برمى گردد. كنيز يكى از بزرگان قريش است كه بر بالاى كوه صفا خانه دارد. همگى با شنيدن اين سخن، واخورده به گوشه اى خزيدند. تا آن روز هيچكس به طور علنى اظهار اسلام و طرفدارى از دين محمد(صلى الله عليه وآله) را از حمزه نديده بود. جانبدارى و دفاع به موقع حمزه، چون آب سردى بود كه شعله هاى غرور و غضب و خشم مكيان كوردل و معاند را خاموش و همه را در مبارزه با دين حق مأيوس ساخت. آنها فهميدند كه كار مبارزه با پيامبر به اين آسانى نيست; زيرا از امروز سرآمد شجاعان وبهترين نام آور قريش، ياور و پشتيبان اوست، لذا آزار و اذيت آنها رو به كاستى گذاشت. حمزه در دين خود فردى ثابت قدم شد و همواره در كنار پيامبر از چهره هاى درخشان و به يادماندنى اسلام گرديد. او با پيامبر به مدينه هجرت كرد. با ورود به مدينه، ابتدا در اولين مأموريت نظامى شركت جست و به فرماندهى گروه منصوب گرديد. حركت به سوى «سيف البحر»(645) و خبرگيرى از كاروان تجارى قريش و فعل و انفعالات دشمن در آن نواحى بود. پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرچم سفيدى را به دست حمزه داد و آنها را روانه مأموريت كرد. حمزه با گروه، عازم منطقه شدند و با كاروان قريش كه به سرپرستى ابوجهل و با همراهى سيصد نفر بود مُواجه شدند. هر دو گروه صف كشيده آماده نبرد شدند. در اين ميان يكى از بزرگان قريش به نام «مجدى بن عمرو الجُهَنى» ـ كه با هر دو گروه دوستى داشت ـ واسطه شد و به قدرى بين دو گروه رفت و آمد كرد كه از شروع جنگ جلوگيرى نمود و با ميانجيگرى او، دو گروه بدون خونريزى از هم جدا شدند. هنوز مدت زيادى از اين واقعه نگذشته بود كه براى دومين بار، حمزه در كنار پيامبر در جنگى به نام غزوه «ابواء» يا «ودّان»(647) شركت جست. اين بار هم، پيامبر(صلى الله عليه وآله) با شصت تن از مهاجرين مدينه براى خبرگيرى از نيروهاى قريش، عازم محلى به نام أَبواء شدند، پرچم نبرد به دست حمزه بود. پيامبر مدت پانزدهشب در محل فوق اقامت گزيد. در اين غزوه قرار داد مصالحه اى بين نيروى اسلام و طايفه «بنى ضمره» منعقد شد كه اين گروه متعهد شدند: * عزم نبرد با مسلمين را نداشته باشند. * به كسانى كه قصد جنگ با مسلمانان را دارند نيرو ندهند. * ديگران را وادار به جنگ با مسلمانان نكنند. و اين واقعه هم بدون در گيرى و خونريزى پايان يافت. در پايان سال دوم هجرى، به پيامبر خبر رسيد كه كاروان بزرگ تجارى قريش، به سركردگى ابوسفيان از شام برگشته، قصد مكه را دارد. پيامبر فرصت را مناسب ديد و مردم را براى نبرد با كفار دعوت نمود. نيروهاى اسلام، مركّب از سيصد و سيزده نفر(649) از مهاجرين و انصار آماده شدند. پيامبر ابن ام مكتوم را براى نماز و ابولبابه انصارى را براى اداره شهر در مدينه گذاشت. و با نيروهاى اسلام عازم منطقه نبرد شد. دوسپاه دركنارچاه هاى آب،درمنطقه«بدر»(651) بين مكهومدينه با هم به مصاف پرداختند. در اين نبرد كفار درسى فراموش نشدنى گرفتند و با اين كه از نظر تعداد نفرات جنگى و تجهيزات نظامى بر مسلمانان فزونى داشتند، شكست بزرگى را محتمل شدند. پيشاپيش لشكريان اسلام على(عليه السلام) حمزه و عبيدة بن حارث به نبرد برخاستند و سه تن ازبزرگان قريش به نامهاى: شيبه، عُتبه، و وليدبن عتبه، به دستشان به درك واصل شدند. اين نبرد با پيروزى و سرافرازى سپاه اسلام پايان پذيرفت و كفار شكست خورده، در كمال ذلت به مكه باز گشتند. در سال سوم هجرى، كفار مكه براى انتقامجويى و تلافى كشته هاى خود در جنگ بدر، با همه قوا به عزم نبرد با مسلمانان، عازم مدينه شدند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) شوراى نظامى تشكيل داد، پير مردها ومنافقين به سركردگى «عبدالله بن اُبَى» نظرشان اين بود كه در داخل شهر با كفار بجنگند، مردها در بيرون خانه ها و زن ها و بچه ها از بالاى بام خانه ها با پرتاب سنگ.

/ 43