عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی
عده اى از امويان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مى خواستند فتنه اى به پا كنند كه امام حسين(عليه السلام) با بردبارى جنازه برادرش را به سوى بقيع برگرداند و بنى هاشم را آرام نمود و در جوار جده اش فاطمه بنت اسد در بقيع دفن كرد و از خون ريزى و فتنه به همان وضعى كه امام مجتبى(عليه السلام) وصيت نموده بود جلوگيرى كرد. امام حسين(عليه السلام) رو به مروان كرده، فرمود: اگر برادرم وصيت كرده بود كه در كنار جدش پيامبر(صلى الله عليه وآله) دفن شود، مى فهميدى كه تو كوچك تر از آنى كه بتوانى ما را برگردانى و جلو دفن جنازه او را در ميان حرم پيامبر(صلى الله عليه وآله) بگيرى. ابن شهرآشوب مى افزايد: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(عليه السلام) به سوى بقيع غرقد، برخى به پشتيبانى امويان به جنازه آن بزرگوار تيراندازى كردند،(358) به طورى كه هنگام دفن، هفتاد تير از بدن آن حضرت جدا نمودند. و در قسمت هايى از زيارت جامعه، خطاب به امامان معصوم(عليهم السلام) ماجراى شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مى كند:«يا مواليّ... أنتم بين صريع في المحراب قد فلق السيف هامته و شهيد فوق الجنازة قد شكّت بالسهام أكفانه أكفانه بالسهام...». «اى سروران من...! شما كسانى هستيد كه بعضى جسدتان در ميان محراب عبادت در حالى كه فرقتان شكافته بود، به شهادت رسيديد و بعضى از شما شهيدى هستيد كه دشمنان اسلام بر جنازه شما تيراندازى كردند، به طورى كه كفنتان سوراخ سوراخ گرديد... .»در روايت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت على بن ابى طالب(عليه السلام) شده است و سپس ماجراى تيرباران شدن جنازه امام مجتبى(عليه السلام) را بيان مى كند و در ادامه آن، ماجراى شهادت امام حسين(عليه السلام) و ديگر ائمه را بيان مى دارد. بازتاب شهادت امام مجتبى(عليه السلام) شهادت مظلومانه سبط اكبر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پرده نفاق را از چهره كريه معاويه كنار زد; پرده نفاقى كه ذوالفقار اميرمؤمنان(عليه السلام) در صحراى صفين قادر بر دريدن آن نگرديد. عمرو بن نَعجه مى گويد: «رحلت حسن بن على(عليهما السلام) اولين خاك ذلّت و خوارى بود كه بر سر عرب پاشيد و سياه بختش گردانيد.»
* واكنش مردم
امام باقر(عليه السلام) نسبت به بازتاب شهادت آن بزرگوار فرمود: «مكث الناس يبكون علَى الحسن بن على و عطّلت الأسواق»;(362) «به هنگام شهادت امام مجتبى(عليه السلام) مردم گريه و زارى سردادند. حزن آنان را فرا گرفت و عزادارى نمودند و بازارها را تعطيل كردند.»
* حضور همگانى
جهم بن ابى جهم مى گويد: چون امام حسن مجتبى(عليه السلام) رحلت نمود، بنى هاشم همگى بسيج شدند و به تمام شهرها و روستاهاى اطراف مدينه كه در آن ها، انصار زندگى مى كردند، رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان كردند. به مجرد شنيدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، كوچك و بزرگ همگى در تشييع جنازه شركت نمودند، به طورى كه بر اثر كثرت جمعيت در ميان بقيع، اگر سوزن به روى زمين مى افتاد به زمين نمى رسيد.
* مردم مكّه و مدينه
ابن ابى نجيح مى گويد: «در مكّه معظّمه و مدينه منوره يك هفته عزاى عمومى بود و همه مردم; اعمّ از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشك مى ريختند.»
* مردم بصره
ابوالحسن مدائنى مى نويسد: عبدالله بن سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبى(عليه السلام) براى زيادبن ابيه(365) وارد بصره شد، كه به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبكره برادر زياد مريض بود، چون صداى گريه مردم را شنيد از همسرش مَيسَه بنت شحام پرسيد: چه خبر شده؟ وى با بى پروايى گفت: «حسن بن على درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!» ابوبكره باخشم وناراحتى گفت: «ساكت باش! واى برتو! خداى سبحان او را از شرّ بسيارى آسوده كرد، وليكن مردم با فقدان اوخير بسيارى راازدست دادند، خداوند حسن بن على رارحمت كند !»
* همسر معاويه
ابن قتيبه نيز مى نويسد: «خبر رحلت امام مجتبى(عليه السلام) چون به معاويه رسيد، او و بعضى از همراهانش سجده شكر به جا آوردند و تكبير گفتند، ليكن فاخته همسر معاويه سخت ناراحت شد و معاويه را بر شادمانى اش نكوهش نمود و فريادش به « إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» بلند شد.»
* معاويه و يارانش
در آن زمان عبدالله بن عباس در شام به سر مى برد، او وقتى خبر خوشحالى معاويه را در رحلت امام مجتبى(عليه السلام) شنيد، نزد وى رفت و چون بر زمين نشست، معاويه گفت: حسن بن على مرد و هلاك گرديد! عبدالله گفت: بلى، آنگاه چند مرتبه تكرار كرد: « إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»(368) سپس گفت: معاويه! شنيدم اظهار خوشحالى و شادمانى كرده اى! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بن على هرگز قبر تو پر نمى گردد و كوتاهى عمر با بركت او بر عمر تو نمى افزايد. او رحلت نمود و حال آنكه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارك شده ايم، قبلا به چنين مصيبتى در رحلت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مبتلا گشته بوديم، وليكن خداوند سبحان با تعيين جانشين نيكو، آن را جبران نمود. در اين هنگام عبدالله فريادى برآورد و گريه زيادى كرد، به طورى كه هر كس در آن جا بود تحت تأثير قرار گرفت و اشكش جارى گشت، حتّى معاويه خبيث هم گريان شد. راوى گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسى را چنان متأثر و گريان نديدم.»
* بنى هاشم در مدينه منوره
حاكم در مستدرك مى نويسد: «چون امام حسن مجتبى(عليه السلام) در گذشت، زنان بنى هاشم يك ماه در سوگ آن حضرت عزادارى و نوحه سرايى نمودند.» عبيده بنت نائل از عايشه بنت سعد نقل مى كند: «زنان بنى هاشم به مدت يك سال براى حسن بن على عزادارى كردند.»
درس شانزدهم
حضرت امام سجاد
(عليه السلام) سيّد عباس رفيعى پور علوى
ولادت
مشهورترين نقل در تاريخِ ولادتِ امام زين العابدين(عليه السلام)، اين است كه آن حضرت در روز پنجشنبه، پنجم شعبان المعظم سال 38 هـ .ق . ديده به جهان گشود.
مكان ولادت
همه منابع حديثى و روايى، به اتفاق، زادگاه امام سجّاد را مدينه دانسته اند. نويسندگان گفته اند كه آن حضرت در خانه فاطمه زهرا(عليها السلام) چشم به دنياگشود.
كنيه و القاب
براى امام زين العابدين(عليه السلام) اين كنيه ها ياد شده است: ابوالحسن،(375) ابو محمد،(376) ابوبكر،(377) ابوالحسين،(378) ابوعبدالله،(379) و ابوالقاسم.
پدر و مادر
پدر بزرگوار امام سجاد حضرت امام حسين بن على(عليهما السلام) و مادر ارجمندش شهربانو، دختر يزدگرد ـ آخرين شاه ساسانى است.
همسران
چهارمين امام معصوم، حضرت سجاد(عليه السلام)، با توجه به فرزندان زيادى كه براى ايشان ياد كرده اند، همسران متعددى داشته است، امّا در ميان اين همسران، تنها يكى از آنها به نام «امّ عبدالله»، دخترِ عموى بزرگوارش امام حسن مجتبى(عليه السلام)، از طريق عقد دائم به همسرى آن حضرت در آمده بود و ديگران كنيزانى بودند كه به وسيله حضرتش خريدارى شده و افتخار يافته بودند كه از آن امام فرزندى داشته باشند.
فرزندان
شيخ مفيد نام فرزندان حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) را اين گونه آورده است: 1 ـ محمد (ابوجعفر، باقرالعلوم(عليه السلام) كه مادر وى امّ عبدالله دختر امام حسن مجتبى(عليه السلام)بوده است. 2 ـ عبدالله 3 ـ حسن 4 ـ حسين، كه مادر اينها امّولد (كنيز) بوده است. 5 ـ زيد 6 ـ عمر، كه مادر اين دو امّولد است. 7 ـ حسين اصغر 8 ـ عبدالرحمان 9 ـ سليمان كه هرسه از يك مادر (امّ ولد) بوده اند 10 ـ محمد اصغر 11 ـ على (وى را كوچكترين فرزند امام سجاد دانسته اند) 12ـ خديجه (كه با على از يك مادر (امّ ولد) بوده اند. 13ـ فاطمه 14ـ عليّه 15ـ ام كلثوم كه مادر هرسه امّ ولد بوده است. بسيارى از فرزندان على بن الحسين(عليهما السلام) داراى اعقاب و نسلى نبوده اند و يا در تاريخ از نسل آنان چيزى ثبت نشده است و يا در كودكى از دنيا رفته اند. ابن عنبه نسب شناس معروف، استمرار نسل امام سجاد(عليه السلام) را از طريق شش تن از فرزندان آن حضرت به نامهاى محمدالباقر(عليه السلام)، عبدالله، زيد شهيد، عمر اشرف، حسين اصغر و على اصغر دانسته است. در ميان فرزندان على بن الحسين با فضيلت ترين، عالم ترين و شريف ترين فرزند را نخست امام باقر(عليه السلام) و سپس زيد بن على دانسته اند، چنانكه از محمد بن منكدر نقل كرده اند: «هيچ كس را نديدم كه در فضيلت با على بن الحسين برابرى كند مگر زمانى كه با فرزندش محمد باقر مواجه شدم»
زيد بن على
زيد بن على بن الحسين كنيه اش ابوالحسين و يا ابوالحسن و معروف به زيد شهيد است. وى در سال 79 هـ . ق . ديده به جهان گشود و به سال 122 هـ . ق . در عصر خلافت هشام بن عبدالملك مروان، به فرمان او به دست يوسف بن عمر ثقفى به شهادت رسيد. او در مبارزه عليه دستگاه ستمگر اموى، بسيار جدّى و صريح بود و در عين اعتقاد و اذعان به امامت و ولايت امام باقر و امام صادق(عليهما السلام)(400) قيام مسلحانه عليه دستگاه اموى را وظيفه خود مى دانست. مركز اصلى فعاليت هاى سياسىِ زيد در كوفه بود و در همان منطقه قيام كرد و به شهادت رسيد. زيد افزون بر مبارزات سياسى، در علم و دانش نيز شخصيتى والا داشت و ابو خالد واسطى كتابى را به نام «الفقه» به وى نسبت داده است كه اگر اين انتساب درست باشد نخستين كتاب فقهى به شمار مى آيد.
جمال نيايشگران
امام زين العابدين(عليه السلام) چون براى نماز آماده مى شد و وضو مى گرفت، رنگ چهره اش دگرگون مى شد وقتى از علت آن جويا مى شدند; مى فرمود: «آيا مى دانى كه مى خواهم به آستان چه بزرگى حاضر شـوم و در مقابل چه مقامى قرار گيـرم؟!» در خصوص عبادت و مناجات امام سجاد(عليه السلام) طاوس بن كيسان يمانى (م 106) از اصحاب آن حضرت خاطرات بسيارى دارد. او مى گويد: «امام را در حجر اسماعيل مشاهده كردم، او مشغول عبادت و مناجات با پروردگار بود، چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اش گاه زرد و گاه گلگون مى شد، بيم از خدا در اندامش متجلّى بود و چنان نماز مى گزارد كه گويى آخرين نماز اوست. چون به سجده مى رفت، تا دير زمان در سجده مى ماند و چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود. هماره تربت سيدالشهدا(عليه السلام) همراه داشت و جز برآن، پيشانى نمى نهاد.» زيادى سجده ها و تداوم هر سجده امام سجاد سبب گرديد كه آن حضرت را سيّدالساجدين و زين العابدين لقب دهند.(404) و چون اين سجده هاى طولانى و فراوان،بر پيشانى آن امام همام اثر گذارده و پوست آن زِبر شده بود، به ايشان «ذوالثفنات»مى گفتند.