بيت الأحزان در آستانه تخريب - ره توشه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه حج - نسخه متنی

عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيت الأحزان در آستانه تخريب

تا اينجا همراه با تاريخ بيت الأحزان از بدو پيدايش آن، تا اواخر قرن سيزده (1292)، قرن به قرن حركت نموديم. اينك در قرن چهاردهم هجرى و در آستانه تخريب بيت الأحزان كه در سال 1344هـ . واقع گرديده است قرار گرفته ايم. در اين برهه محدود و مدت كمتر از نيم قرن، از ميان ميليونها زائر بيت الأحزان، تعدادى از علماى برجسته و نويسندگان را مى بينيم كه در تأليفات خود از بيت الأحزان سخن به ميان آورده و از اين بناى تاريخى و اثر فراموش نشدنى ياد نموده اند، از جمله: 1 ـ ابراهيم رفعت پاشا:(575) نويسنده و اميرالحاج مصرى است كه براى آخرين بار در سال 1325هـ . بقيع را زيارت كرده و مشاهدات خود را در باره بيت الأحزان چنين نقل مى كند:«و هناك قبة تسمّى قبة الحزن يقال انها في البيت الذي آوت اليه فاطمة بنت النبى(صلى الله عليه وآله) والتزمت الحزن فيه بعد وفات أبيها رسول الله(صلى الله عليه وآله) و كان فى البقيع قباب كثيرة هدمها الوهابيون». «در بقيع، گنبد ديگرى نيز وجود دارد كه «قبة الحزن» ناميده مى شود و مى گويند كه اين گنبد در بالاى همان محل ساخته شده است كه فاطمه(عليها السلام) پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بدانجا مى آمده و حزن و اندوه خود را ابراز مى نموده است، سپس مى گويد در بقيع گنبدهاى زيادى بود كه وهابى ها از بين برده اند.»2 ـ حاج سيد احمد هدايتى: يكى ديگر از كسانى كه در آستانه تخريب بيت الأحزان و پنج سال قبل از اين حادثه تأسف بار، بيت الأحزان را زيارت نموده و در سفرنامه خود به نام «خاطرات مكه» منعكس كرده است، مرحوم حاج سيد احمد هدايتى يكى از سادات مكرّم و از اولاد محترم رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) است كه وى ضمن بيان مـوارد و نقاط مختلفى كه حضرت زهـرا(عليها السلام) را زيارت نموده است، مى گويد: «پنجم در بيت الأحزان كه قبرستان بقيع واقع است.» 3 ـ سيدشرف الدين(قدس سره) 1290 ـ 1377: مرحوم علاّمه، سيدعبدالحسين شرف الدين،سومين كسى است كه بيت الأحزان را پنج سال قبل از تخريب، زيارت و به تناسب بحثى در كتاب خود «النص و الاجتهاد» به اين مطلب تصريح نموده است كه گفتار او را بعنوان «ختامه مسك» مى آوريم:«... سپس على بن ابى طالب در بقيع محلى را آماده ساخت كه فاطمه زهرا براى گريه كردن، بدانجا مى آمد و بيت الأحزان ناميده مى شد و شيعيان در طول تاريخ، اين بيت را همانند مشاهد و حرمهاى مقدس زيارت مى نمودند تا اينكه در اين ايّام كه سال 1344هـ . است، ملك عبدالعزيز بر سرزمين حجاز مسلط و با دستور وى بر اساس پيروى اش از وهابيگرى، منهدم گرديد و در سال 1339 هجرى كه خداوند توفيق سفر حج و زيارتِ پيامبر و مشاهد اهل بيتش در بقيع را بر من عنايت فرمود، بيت الاحزان را زيارت كردم.» «... و كنّا سنة 1339 تشرّفنا بزيارة هذا البيت (بيت الاحزان) ... في البقيع...».

خلاصه و نتيجه

اين بود اجمالى از تاريخ بيت الأحزان و طبعاً كسانى كه داراى فراغت كافى و دسترسى به منابع بيشترى دارند، مى توانند مطالب ارزنده و نكات جالب ترى در اختيار علاقه مندان قرار دهند. و اينك مطالب گذشته را به صورت چند نكته خلاصه و نتيجه گيرى مى كنيم: 1 ـ بيت الأحزان، از دوران حيات حضرت زهرا(عليها السلام) تا سال 1344هـ ، محلى بوده است مشخص و معين كه شيعيان با پيروى از روش حسين بن على(عليهما السلام) در طول تاريخ به اين بيت اهميت خاصى قائل بوده و آنجا را همانند ساير مشاهد و حرمها زيارت و در آنجا به نماز و عبادت مى پرداختند و حتى امام غزالى اهل سنت نيز به نماز خواندن در اين محل تشويق و توصيه نموده است. 2 ـ بيت الأحزان در زمان حسين بن على(عليهما السلام) داراى چادر و خيمه بوده و سپس به ساختمان مبدل گرديده است كه هنگام تخريب داراى گنبد بوده است. 3 ـ بيت الأحزان در اصطلاح عامه، گاهى به «مسجد فاطمه» و گاهى با هر دو نام و گاهى نيز به «قبة الحزن» ناميده شده و طبعاً نويسندگان نيز از هر سه نام مصطلح، استفاده نموده اند، ولى آنچه مسلم است بيت الأحزان هيچگاه بعنوان يك مسجد واقعى شناخته نشده و وجود چند قبر در داخل آن كه سمهودى اشاره نموده، دليل و مؤيد اين معنا است. مؤيدديگراينكه: درتأليفات مدينه شناسان،مانند«اخبارمدينه» ابن نجّار، (متوفاى643هـ .ق .) و «وفاءالوفا»ى سمهودى (متوفاى 911هـ . ق .) و «عمدة الاخبار» احمدبن عبدالحميد عباسى، (متوفاى قرن دهم هـ .)كه همه مساجد موجود در داخل و خارج مدينه را معرفى نموده اند، ازمسجدى به نام مسجد فاطمه ذكرى به ميان نيامده است. 4 ـ نكته مهم اينكه: بنابر مضمون روايات، بيت الأحزان در داخل بقيع بوده و همه مورخان بدون استثنا بر همين معنا تصريح و اضافه مى كنند كه در سمت جنوبى و در مجاورت حرم ائمه اهل بيت(عليهم السلام) قرار داشته است. بنابراين محلى كه در سالهاى اخير در خارجِ بقيع، به نام بيت الأحزان معروف گرديده، با واقعيات تطبيق نمى كند و منابع حديثى و تاريخى آن را تأييد نمى نمايد. در ملاقاتهاى مكررى كه با آقاى عمروى(580) شيخ العلماى حجاز در سالهاى 52 ـ 55 شمسى در مدينه منوره داشتم، به همين معنا تأكيد و محل فعلى را موضوعى بى اساس و عملى عوامانه معرفى مى نمودند.

درس بيست و يكم

اُحُـد در بستر تاريخ

اصغر قائدان1 ـ موقعيت جغرافيايى اُحُد احد يكى از كوه هاى بسيار مهم و مشهور مدينه منوره است كه در پنجكيلومترى شمال شرقى اين شهر قرار دارد و مسافت آن از سطح دريا 200 مترمى باشد. بر اساس روايات، منطقه اُحد داخل حرم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است و اين را مى توان يكى از فضايل مهم اين كوه دانست. كوه احد از لحاظ رنگ، متمايل به قرمز بوده و داراى قلّه هاى بزرگ و متعددىاست. در اين قله ها نقره هاى طبيعى يافت مى شود كه از هدر رفتن آب هاى جارى جلوگيرى مى كند. مؤلف كتاب «تاريخ المعالم المدينه» از قول يكى از دوستانشنقل مى كند كه بر بالاى اين كوه نقره هاى معدنى يافته و آن را به قيمت زيادى فروختهاست. 2 ـ وجه تسميه اُحُد در وجه تسميه «احد» اقوال مختلفى است. بعضى آن را به علت استقلال از ساير كوهها اُحد ناميده اند.(582) بعضى ديگر اُحُد را نام اوّلين ساكن در اين كوه دانسته اند كه از «عمالقه» بوده و نام او را بر آن نهاده اند. عده اى نيز آن را اَحَدْ خوانده اند كه يكى از صفات خداوند متعال است. رسول خدا به اين اسم و مسمّى عشق و محبت مىورزيد و خداوند نيز در مقابل، اين كوه را از ميان جبال متعدد، مخصوص همراهى او در بهشت قرار داد. 3 ـ فضايل اُحُد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرموده اند:«اَرْبَعةُ اَجْبَل مِنْ جِبالِ الجنة «اُحُد» جَبَلٌ يُحِبُّنا وَ نُحِبُّهُ، جَبَلٌ مِنْ جَبَلِ الجَنَّة، و«وَرْقان» جَبَلٌ مِنْ جِبال الْجَنَّة، وَ«لُبْنانْ» جَبَلٌ مِنْ جِبال الجَنَّة، و«طور» جَبَلٌ مِنْ جِبال الجَنَّة». «چهار كوه، از كوههاى بهشتند; احد كوهى است كه ما او را دوست داريم و او نيز ما را دوست مى دارد و كوهى است از كوه هاى بهشت، و ورقان، لبنان و طور نيز از كوه هاى بهشت هستند.»از ابن حميد نقل شده است كه همراه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به سوى تبوك رهسپار شديم تا به وادى القرى رسيديم، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «من به سرعت مى روم، هركس از شما مى خواهد همراه من بيايد و هر كس مى خواهد اندكى درنگ كند». پس همراه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خارج شديم تا به مدينه اشراف يافتيم، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «اين (شهر) «طابه» است و اين احد كوهى است كه او را دوست داريم و او نيز ما را دوست دارد و آن از كوه هاى بهشت است.»از انس بن مالك روايت شده است رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «احد كوهى است كه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم، پس اگر كنار آن آمديد از (ميوه) درختانش بخوريد، حتى اگر از تلخ ترين آن باشد.» ابوحمه از انس بن مالك نقل كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه احد بر وى آشكار شد، فرمودند: «اين كوه ما را دوست دارد و ما نيز آن را دوست داريم. بارخدايا! ابراهيم(عليه السلام)مكه را حرم قرار داد و من بين دو حرّه را حرم قرار مى دهم.» در روايتى ديگر آمده است: «احد، ورقان، قدس و رَضْوَى از كوه هاى بهشت مى باشند.»احد يادآور تلخ ترين حادثه در اسلام منطقه احد شاهد يكى از مهمترين حوادث و رخدادهاى صدر اسلام و در عينحال تأسف بارترين آنها بوده است. شهرت احد در تاريخ اسلام، به خاطر نبردى است كه در سال سوّم هجرى، در كنار آن، ميان سپاه اسلام و كفر به وقوع پيوست. در اين سال مشركين براى جبران شكست مصيبت بار خود در غزوه بدر كه بسيارى از بزرگان خودرا در آن از دست داده بودند، در تدارك جنگى بزرگ با سپاه اسلام برآمدند. سرانآنها; از جمله «عبدالله بن ابى ربيعه»، «عكرمة بن ابى جهل»، «صفوان بن اميّه» و«ابوسفيان» به سازماندهى سپاهى سه هزار نفره از قريش و طوايفى از قبايل كنانه و تهامهپرداختند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) به وسيله عباس بن عبدالمطلب كه در مكه و ميان مشركين ساكن بود، از توطئه قريش آگاه شد و نيروهاى اطلاعاتى خود را براى بررسى و تحقيق بيشتر و تخمين امكانات و نيروهاى دشمن اعزام داشتند.(591) آن حضرت براساس اهميت و احترامى كه به «شورى» داشتند با ياران خود به مشورت نشستند، ابتدا نظر خويش مبنى بر ماندن در مدينه و دفاع از شهر را به اعضاى شورا اعلام نمودند. جوانانى كه از سعادت جهاد در نبرد بدر بازمانده بودند، با دفاع از مدينه مخالفت كرده و گفتند: «اگر در شهر به دفاع بپردازيم دشمن بر ما جرى شده و خواهند گفت از ترس در شهر مانده ايم» لذا با اشتياق تمام به خروج از شهر رأى دادند. در اين ميان «عبدالله بن ابى سلول» از سركردگان منافقين نيز نظر خوشى براى بيرون رفتن از شهر نداشت ليكن شورا با اكثريت آراء به خروج از شهر رأى داد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز كه همواره به مسأله شورا اهميت مى دادند، به رغم تمايل به ماندن در شهر، رأى اكثريت را پذيرفتند و در روز جمعه ششم شوال، پس از اقامه نماز جمعه و عصر، براى حركت مسلّح شده و لباس جنگ پوشيدند. در اين هنگام جوانان پرشور كه نظر خويش را تحميل كرده بودند، از اقدام خويش پشيمان شده و به پيامبر(صلى الله عليه وآله) گفتند: «ما حق آن را نداشتيم تا شما را على رغم ميل خود، به كارى مجبور سازيم، اگر مى خواهيد در شهر مى مانيم و مى جنگيم.» رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «بر پيامبرى سزاوار نيست كه وقتى لباس جنگ پوشيد آن را بدون اينكه جنگ كند از تن درآورد. اكنون گوش به فرمانم بوده، به نام خدا حركت كنيد كه اگر بردبار باشيد، خداوند شما را به پيروزى مى رساند.» در اين هنگام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) همراه هزار تن از نيروهاى سپاه به سوى احد رهسپار شدند. آن حضرت سه پرچم براى سپاه بستند: 1 ـ پرچمى براى نيروهاى اوس به دست اُسَيْدِ بن حُضَيْر. 2 ـ پرچمى براى خزرج بدست حَبابِ بنِ مُنْذِرْ. 3 ـ پرچمى براى مهاجرين به دست على(عليه السلام) يا مصعب بن عمير. در ميان راه; در محلى به نام «شوط»، عبدالله بن ابى سلول، سركرده منافقين با سيصد تن از اوسيان، به بهانه عدم پذيرش نظرشان از سوى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مبنى بر ماندن در شهر، برگشتند;(595) بنابراين سپاه با هفتصد تن باقيمانده، مسير خود را ادامه دادند. عصر روز جمعه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در «شيخان» اردو زده و سان ديدن از سپاه پرداختند. در اين ميان كسانى را كه كمتر از 15 سال سن داشته و يا توان جنگى نداشتند، بازگرداندند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) آنگاه نماز مغرب را در اين مكان اقامه كرد و چون براى اقامه نماز، «زره» يا «درع» خود را درآورده و كنارى نهادند، بعدها در اين مكان مسجدى ساخته شد كه به «مسجد الدرع» معروف گشت. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) سحرگاه به حركت ادامه داد و نماز صبح را در كنار «عينين» در احد به جاى آوردند. فرماندهى كل، كوه احد را به منزله استحكامى طبيعى پشت سر سپاه اسلام و منتهى اليه دامنه آن ـ در سمت شمال را ـ اردوگاه سپاه خود قرار دادند. بدين ترتيب جبل العينين يا جبل الرّماة در سمت چپ سپاه اسلام واقع مى شد. اين كوه بسيار كوچك بود ولى موقعيت خاص استراتژيكى همانند يك تنگه داشت; چرا كه نيروهاى سپاه اسلام از سمت غرب آن تا دامنه غربى كوه احد مستقر بودند و سمت شرق تپه مزبور نيز نخلستان هاى بزرگ و انبوهى بود كه دشمن امكان عبور از آن را نداشت. تنها راه قابل نفوذ به پشت سپاه اسلام از مرز شروع اين نخلستان ها تا سمت شرقى اين تپه بود; لذا پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى تأمين امنيت اين گذرگاه 50 تن از تيراندازان سپاه خود را به فرماندهى «عبدالله بن جبير» بر منتهى اليه شرقى آن گماشته و فرمان دادند كه در هيچ وضعيت و موقعيتى; اعم از پيروزى و يا شكست، تنگه را رها نسازند.(598) اين كوه به علت استقرار تيراندازان، به «جبل الرماة» نيز معروف شد. نيروهاى سه هزار نفره مشركين به فرماندهى ابوسفيان و همراهى دويست سوار، به سوى منطقه نبرد حركت كردند. فرماندهى جناح راست را خالدبن وليد و جناح چپ را «عكرمة بن ابى جهل» بر عهده داشتند. «طلحة بن ابى طلحه» نيز پرچمدار اصلى سپاه دشمن بود.(599) نيروهاى قريش به علت وجود استحكامات و موانع طبيعى در جنوب مدينه به ناچار شهر را دور زده و در شمال مدينه در سمت مغرب جبل الرّماة تا نزديكى دامنه شرقى احد; يعنى در مقابل سپاه اسلام مستقر شدند. صبح روز هفتم شوال، جنگ بين دو طرف آغاز شد، ابتدا پيشقراولان و شجاعانِ دو سپاه با يكديگر درگير شدند; در اين ميان چند تن از بزرگان قريش به دست على(عليه السلام) و حمزه(عليه السلام) به هلاكت رسيدند. دوازده تن از پرچمداران آنها نيز يكى پس از ديگرى به خاك افتادند. كشته شدن بزرگان سپاه دشمن، روحيه آنها را تضعيف ساخت و لذا بيشتر مشركين پا به فرار گذاشتند.(600) تيراندازانى كه بر كوه مستقر بودند با مشاهده پيروزى نيروهاى اسلام، به رغم تأكيد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و اصرار فرمانده خود «عبدالله بن جبير» به قصد جمع آورى غنائم، تنگه را رها ساخته و داخل منطقه نبرد شدند. خالد بن وليد فرمانده جناح راست دشمن كه از ابتدا به دنبال روزنه اى جهت هجوم به پشت سپاه اسلام مى گشت و موقعيت استراتژيكى تنگه را به خوبى درك كرده بود بلافاصله با سواران خود به سوى آن حركت كرده و با به شهادت رسانيدن عبدالله بن جبير و ده تن از تيراندازان باقى مانده در تنگه، از پشت به سپاه اسلام تاخت. در اين هنگام پرچم مشركين دوباره به اهتزاز درآمد و نتيجه جنگ كاملاً دگوگون شد. مشركين مجدداً نيرو يافتند و بسيارى از بزرگان اسلام از جمله «حمزة بن عبدالمطلب»، «عبدالله بن جحش»، «مصعب بن عمير» و در مجموع بيش از هفتاد تن از مسلمين به شهادت رسيدند. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) محاصره ومورد اصابت سنگ قرارگرفت; به طورى كه لب هاى او شكافته شد و خون بر صورتش جارى گشت و حتى چند دندان فك پايين حضرت نيز شكست.(602) (بعدها به ياد آن واقعه دردناك، مسجدى به نام قبة الثنايا بر مكان مذكور ساخته شد). كسى كه مصعب بن عمير را كشته بود ناگهان فرياد برآورد كه محمد را كشتم! با اين سخن، سپاه اسلام رو به هزيمت رفت و همگى به سوى احد عقب نشينى كردند.(603) كفار نيز با شنيدن خبر قتل رسول خدا(صلى الله عليه وآله) دست از جنگ كشيدند و براى هميشه كار مسلمانان را تمام شده تلقى كردند. اين خبر از طرفى نيز باعث حفظ جان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه ده ها زخم برداشته بودند، به وسيله على(عليه السلام) در دامنه جنوبى احد در داخل شكافى به استراحت نشستند. «ابوعبيدة بن جراح» با دندان خويش دو حلقهكلاهخودِ آن حضرت كه بر گونه هايشان فرو رفته بود را خارج ساخت كه در نتيجه دودندان پيشين او شكست، مالك بن سنان پدر ابى سعيد خدرى خونِ روى رسول خدا(صلى الله عليه وآله)را مكيد. على(عليه السلام) با پوستى، از «مهاريس» كوه احد آبى آورده و فاطمه(عليها السلام) زخم پدر را مى شست و با حصير مى سوزاند و پانسمان مى كرد.(604) پيامبر(صلى الله عليه وآله) با اين حالت مى فرمودند: «غضب و خشم خداوند بر مردمى كه چهره پيامبرشان را به خون آغشتند.» آنگاه به علت كثرت جراحات و ضعف بدن، در نزديكى همان غار، دركناركوه، نماز ظهر را نشسته اقامه فرمودند و مسلمانان نيز با ايشان در اين مكان نماز گزاردند.(605) (در اين مكان بود كه ـ به نقل مفسّرين ـ آيات فسح نازل شد و بعدها مسجدى ساختند كه به فسح يا احد معروف گشت). حمزه(عليه السلام) را شريك مى نمود; به طورى كه مجموع نمازهاى اقامه شده بر عموى بزرگوارشان، به هفتاد و دو نماز يا بيشتر رسيد.(608) پيامبر(صلى الله عليه وآله) زنان را دستور مى فرمود تا كنار قبر حمزه(عليه السلام) گريه كنند و خود نيز از غم فراق عموى بزرگوار خويش بسيار مى گريست. فاطمه(عليها السلام) نيز پس از مرگ پدر، بارها به زيارت حضرت حمزه(عليه السلام) آمده، مى گريستند.آثار و اماكن تاريخى كوه احد و اطراف آن 1 ـ محل استراحت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از نبرد احد در دامنه جنوبى كوه احد و حدود يك كيلومترى شمال شرقى مقابر شهداى احد و يكصد مترى شمال «مسجد الفسح» شكافى قرار دارد كه گويند: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هنگامى كه مجروح شده بودند، به وسيله حضرت على(عليه السلام) در اين شكاف مخفى شدند. اين شكاف كه بصورت غارى بسيار كوچك است، حدود 3 متر ارتفاع، يك متر عرض و به اندازه قامت يك انسان خوابيده طول دارد كه يك نفر مى تواند تمام بدن خود را به راحتى در آن جاى دهد و حتى پنج نفر نيز به راحتى مى توانند در آن بنشينند. اين شكاف تقريباً در ارتفاع پنجاه مترى از سطح زمين در دامنه كوه احد قرار دارد. در سمت شرقى اين غار، محله كوچكى است كه مردمى در نهايت فقر در آن بسر مى برند.

/ 43