عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی
وقتى زائر كنار درگاه مى ايستد و رخصت باريافتن مى جويد، در دل نگران است; آيا براى حضور شايستگى دارد؟ آيا حضورش با سرزنش انسان بزرگى كه در اين آستان خفته، همراه خواهد بود؟ اينجاست كه مؤمنِ بيداردل به تأمل در خويش مى نشيند و خود را ارزيابى مى كند. معصومان در روزگار زندگى مادى خويش به برخى از افراد اجازه ورود نمى دادند. بى ترديد ورود اين گروه مايه تلخكامى و آزار معصومان(عليهم السلام) بود. دو واقعه زير نمونه هايى از عدم رخصت امام(عليه السلام) است: 1 ـ على بن يقطين، كه سبب آزردگى خاطر ابراهيم ساربان شده بود، در مدينه مى خواست به حضور امام موسى بن جعفر(عليه السلام) برسد; ولى اجازه حضور نيافت. نگران شد و سبب را از حضرت پرسيد. امام(عليه السلام) فرمود: به اين خاطر كه برادرت ابراهيم را به مجلس خويش راه ندادى. آنگاه از او خواست در آغاز رضايتِ خاطرِ ابراهيم را فراهم كند. على ابن يقطين چنين كرد و توانست توفيق ديدار حضرت را به دست آورد. 2 ـ گروهى از ارادتمندان امام رضا(عليه السلام) چندين روز به قصد زيارت امام بهخانه اش آمدند; ولى رخصت ديدار نيافتند. سرانجام سبب محروميت از فيض زيارترا جويا شدند. پاسخ نشان داد كه عنوان «شيعه» فراتر از شايستگيهاى آنان است!(10) وامام به آنها يادآورى كرد كه تنها با صداقت و راستى مى توان بر آستان معصومان(عليهم السلام)راه يافت.
ج آموختن ادب خانوادگى
زيارت مكتبى است جامع كه اصول اخلاق اجتماعى را در عمل به انسانمى آموزد. رخصتِ حضور يكى از اين اصول است. قرآن كريم بر اين نكته تأكيدمىورزد كه بايد پيش از ورود به خانه ديگران اجازه بگيريد. در آياتى از سوره نورمى خوانيم:«اى اهل ايمان، داخل خانه هاى ديگران نشويد، مگر اينكه پيشتر با صاحبش انس گيريد و به اهل خانه سلام كنيد كه «ورود با اجازه و سلام» براى شما بهتر است، باشد كه به اين وسيله متذكر شويد; و اگر كسى را در خانه نيافتيد، وارد نشويد; مگر اينكه اجازه يابيد «تا به سرقت متهم نگرديد» و چون به خانه اى گام نهاديد و گفتند برگرديد، به زودى باز گرديد كه براى شما پاكيزه تر است و خدا از كردارتان آگاه است.»آياتى ديگر از اين سوره، حتى به فرزندانِ نابالغ فرمان مى دهد كه در سه وقت براى ورود به اتاق خصوصىِ پدر و مادر اجازه بگيرند. سپس مى فرمايد:«و آنگاه كه اطفال شما بالغ شدند، بايد مانند ديگر بالغان، با اجازه وارد شوند. خدا آيات خود را بدين روشنى بيان مى كند. او دانا و حكيم است.»اين از حقوق اساسى خانواده است كه قرآن مؤمنان را بدان سفارش مى كند. زيارت، آموزشِ عملىِ اين قانون است. خداوند در زيارت از فرد مى خواهد بر درِ خانه بايستد، اجازه بگيرد و سرزده وارد نشود تا با اهميت اين قانون آشنا شود و بياموزد كه در اجتماع نيز بايد به آن پايبند باشد. بدين ترتيب زيارت، خود مكتب است; مكتبى داراى متعالى ترين ارزشها كه اگر درست انجام گيرد، تحوّلى عظيم در انسانها پديد مى آورد.
درس دوّم
فلسفه و نقش زيارت جواد محدثى
امامان، اولياى خدا، انسانهاى والا، شهيدان و صدّيقان مثل آينه اند. ائمّه، ملاك و معيارند، الگو واسوه اند. ايستادن در برابر آيينه هاى فضيلت نما، «رذيلت»ها را هم خودبه خود مى نماياند و قرار گرفتن در مقابل آيينه هاى كمال، «نقص»ها را نشان مى دهد. «زيارت»، نوعى حضور در برابر آينه است. زيارت، خود را به «ميزان» عرضه كردن و خود را به «محك» زدن و خود را با «الگو» و «مدل» سنجيدن است. وقتى ما در برابر يك معصوم و امام شهيد قرار مى گيريم و در مزار پيشوايان دين، با شناخت و بصيرت حضور مى يابيم و مى دانيم كه اينان، كمال مجسّم و عينيّتِ فضيلت و جلوه اى از نور خدا و چشمه اى از فيض ربّ و تبلورى از ايمان و خلوص و عبوديّت و پاكى اند، عظمتِ آنان ما را متوجّه نقايصمان مى كند و پاكى آنان، ما را با آلودگى هايمان آشنا مى سازد. معنويّت و روحانيّت آنان، ما را به ماديّت و دنياگراييمان واقف مى گرداند. «طاعتِ» آنان، معصيت ما را آشكار، نورانيّت آنان، تيره جانى و تاريكدلى ما را روشن، صفاى آنان، غَلّ و غشّ ما را فاش، خداترسى آنان، هواپرستىِ ما را برملا و تعالى روح و رتبه والايشان، تنزّل مقام و پستى منزل ما را نمايان مى سازد. «زيارت»، زمينه ساز اين تقابل و تقارن و مقايسه و محاسبه است و تا اين سنجش انجام نگيرد، به كاستيهاى اخلاقى و ضعفهاى معنوى خود واقف نخواهيم شد. براى همين است كه زيارت را قرار گرفتن در برابر آينه مى دانيم. امامان، كه «انسانهاى برتر»اند، شخصيّتى دارند كه حدّ و مرز تعالى انسان را نشان مى دهند. انسان كامل بودن آنان، به ما نشان مى دهد كه تا كجا مى توان پر كشيد و طيران كرد و كمال يافت. به زيارتِ اين اسوه ها رفتن، ما را به آن قلّه اى كه بايد برسيم، به آن حدّ و مرزى كه بايد قدم بگذاريم و به آن مرتبه اى كه بايد نايل شويم، «راهنمايى» مى كند. اولياى دين كه زيارتشان بر ما فرض و لازم است، بيان كننده حدّ و مرز سير صعودى انسانها در مسير پاكى و طهارت و كمالند. در تعبيراتى كه در زيارتنامه ها آمده، اين نشان دادن حدّ و مرز را مى توان ديد. از امامان معصوم، با كلمات و عناوينى ياد شده است كه در اين باب، بسيار راهگشاست. مفاهيم و تعبيراتى همچون: «آيه»، «بيّنه»، «حجّت»، «گواه»، «شهيد»، «صراط»، «راه»، «نشانه»، «راهنما»، «منار»، «امام»، «در»، «چراغ»، «نور»، «ستاره»، «ماه»، «خورشيد»، «دليل»، «پرچم»، «علامت» و... كه در متون زيارتى ديده مى شود، مبيّن اين نكته است.
پيوند با پاكان
در مسائل اخلاقى و تربيتى، پيوند با نيكان و رابطه با صالحان و آشنايى با خانواده هاى ريشه دار و صاحب كرامت و شرف، سازنده است، به همان شكل كه گسيختگى از تبار پاكان و بريدگى از ريشه هاى فرهنگى و اخلاقى، زمينه ساز فساد و گناه و بى مبالاتى و عدم تعهّد است. زيارت، عاملى در جهت پيوند با صالحان، يا تقويت رابطه معنوى با وارستگان است، ايجاد رابطه (اگر نيست) و تحكيم پيوند (اگر هست). زائرى كه به ديدار وليّى از اولياى خدا مى رود، يا بر مزار امامى از ائمّه يا پيامبرى از انبيا حاضر مى شود، يا بوسه بر آستان پاك پيشواى شهيدى مى زند و «سلام» مى دهد، يا به ادب و احترام، در پيش روى مرقد معصومين و صالحان و صدّيقين و شهدا مى ايستد، به ياد گذشته فرهنگى و ميراث فكرى و ريشه هاى معنوى خويش مى افتد و اهل صلاح و سداد مى شود. اين پيوندها و نسبتها و رابطه ها، انسان را در بسترى از نيكى و عفاف و تعهّد قرار مى دهد. خويشاوندى ها، همه اش نَسَبى و سَبَبى نيست. زائر، مدّعى است كه به خاندان پيامبر عشق مىورزد، با آنان رابطه و آشنايى دارد، از آنان است، با آنان است، آنان را مى شناسد، با آنان هم ريشه و هم خانواده است. اهل يك مملكت و آبادى و خاك و خون اند. نشانه اين پيوند هم، همين «زيارت» است. «زيارت»، يادآور پيوندهاى معنوى و خويشاوندى فكرى و فرهنگى يك «مؤمن» با اولياى خدا و پيشوايان دينى خود است. در زيارتنامه ها، تداوم اين رابطه و تكرار اين ديدار و تقويت اين پيوند در دنيا و آخرت، جزوِ در خواستها مى باشد. علاقه به ديدار مجدّد و پيمان با خدا و حجّت او براى «زيارتى ديگر» هم، در اصلاح نفس مؤثّر است.
قرب به خدا
اساس تربيت روحىِ مسلمان، «ذكر خدا» است و ريشه تباهىِ اخلاق، «غفلت» است و «دورى» و «نسيان». اگر ائمّه معصوم، مقرّب درگاه پروردگارند، به خاطر آن است كه «عبوديّت خدا» را در اوج متعالى اش دارند. اگر اسوه و الگوى ما هستند، براى آن است كه در «تقوا» و «طاعت» خدا، سرآمد اهل روزگارند. زائرى كه در مرقد پاكشان آستانه ادب مى بوسد و به تكريم و احترام مى پردازد، بايد به ياد خدا افتد; چرا كه «ائمّه»، واسطه خالق و خلق اند، راهِ منتهى به خدايند، آينه حق نمايند، زيارتشان يادآور خداوند است. وقتى توجّه به خدا، نقش تربيتى و سازنده و بازدارنده از گناه دارد، اين توجّه در كنار مزار اولياى خدا بيشتر و شديدتر است. پس زيارت بايد بازدارنده از گناه باشد; چرا كه در «زيارتگاه»، به اداى احترامِ امامى مى ايستيم كه عظمت و قداستش را مديون بندگى خداست. مگر مى شود كسى مدّعى عشق و محبّت دوستان خدا باشد، ولى در راه و روش و زندگى و عمل، برخلاف رضا و خواستِ آنان گام بردارد. زيارت معصومين و مزار ائمّه و قبور اولياى خدا و امامزادگان، جدا از ياد خدا و منفصل از معنويّت و روحانيّت نيست. زائر هم از اين رهگذر، غنچه فطرتش را شكوفا مى كند و با ياد خدا و توجّه به معبود، دل را صفا مى بخشد. نزديكى به خدا هم يكى ديگر از آثار سازندگىِ زيارت است. «زيارت»، چون پيوند و تجديد عهد با بندگان خالص خداوند است، زمينه كسب صفات شايسته و عامل رشد معنوى و در نتيجه تقرّب به خدا مى گردد. وقتى در زيارت، انسان ناقص در برابر انسان كامل قرار مى گيرد، انگيزه كمال يابى، او را متوجه خدا مى كند و مايه تقرّبش به حق تعالى مى گردد. تقرّب به اولياى خدا، راهى است براى تقرّب به خداوند; چرا كه اينان، وسيله و صِراط و راهنما و مشعل هدايت اند. آشنايى و انس با اينان، زائر را با خداوند مأنوس و آشنا مى سازد. تا انسان نخواهد كه تقرّب بجويد، نزديك هم نمى شود. بايد «تقرّب» جست، تا به «قُرب» رسيد. به همين جهت، تعبيرِ «اَتَقَرَّبُ» در زيارتنامه ها زياد است و ديدار مرقد ولىّ خدا، سبب نزديك شدن به خدا به حساب آمده است.
تحول و توبه
اگر در زيارت، تحوّل روحى پديد نيايد، چه سود؟! اين تحوّل و انقلاب روحى و حال زائر، پس از زيارت، نشانه اثرپذيرى از جذبه هاى معنوى است كه در مزار يك امام و در كنار مرقد يك پيشواى معصوم وجود دارد. اين «انقلاب» بايد خواسته يك زائر باشد. آنكه از زيارت برمى گردد، بايد همراه با تحوّل و تغيير و توبه و انابت باشد. بايد فرق كرده باشد و گرنه از زيارت بهره اى نگرفته است. گنهكار، از محيطِ پاكِ زيارتگاه اثر مى پذيرد و در فضاى ديگرى قرار مى گيرد. اين تحوّل چه بسا از دور فراهم نگردد. بايد بيايد، رنج سفر ببيند، پاى به راه نهد، با شوق و درد وادى ها را بپيمايد تا در كنار مرقد «قرار» گيرد و... آنگاه است كه اين «حضور»، تأثيرِ تربيتى دارد. در عتبات ائمّه حضور يافتن و به «حساب» خود رسيدن، به گذشته خويش و اعمال خود توجّه كردن و تصميم به پاكى و زندگى خوب گرفتن، از آثار ديگر زيارت است. زيارت، انسان را به خطاهايش «متوجّه» و «معترف» مى كند و در راه او، بارقه «اميد» و «مغفرت» مى آفريند. زائر بايد خود را در چنين جايگاه و مقامى احساس كند. مزار ائمّه، بهترين جا براى «محاسبه نفس» و رسيدگى به پرونده اعمال خويش است. من كه هستم؟ چه كرده ام؟ به كجا آمده ام؟ به زيارت چه كسى شرفياب شده ام؟ چرا آمده ام؟ چه مى خواهم؟ چه آورده ام؟ با چه رويى حاجت بطلبم؟ با كدام عمل صالح، خود را «اينجايى» معرّفى كنم؟ گذشته ام چه بوده است؟ اكنون چه كاره ام؟ آيا گناهانم اجازه مى دهد كه چهره بر آستان اين مرقد بسايم؟ آيا قطرات اشكم، شايسته آن هست كه بر ضريح و رواق و خاك مرقد حجّت خدا بچكد؟ تا پاك نشوم كه نمى توانم چشم به پاكان بيفكنم! تا لايق نباشم كه نمى توانم مدعى دوستى و محبّت و ولايت باشم! پس بايد توبه كنم، عوض شوم، به بركت حضور در اين محضر، از آلودگى ها دست بشويم. اينجاست كه زيارت، عامل توبه و زمينه ساز گناه زدايى مى شود. استغفار و توبه از گناهان و توجّه به خدا و اميد مغفرت، در زائر رسول الله لازم است. بدينگونه، زيارت عاملِ تزكيه نفس و خودسازى و تربيت است. وقتى كه زيارت ائمّه و پيوند با آنان در تطهير جانها و اصلاح اخلاق و تربيت نفوس مؤثّر است، اين خود نوعى هدايت و امامت و رهبرى ائمّه را مى رساند. اين هم نوعى شفاعت است كه در همين دنيا اثرش روشن مى شود. مزارهاى معصومين، كانون هاى جاذبه دار براى كشش فطرتها و دلهاى مستعد به خير و صلاح است. زيارت، عامل «توجّه به خدا»، «تقرّب به خدا»، «تحوّل روحى» و «توبه و گناه زدايى» است. اينهاست آثار تربيتى و نقش سازنده زيارت اولياى خدا، به شرط آنكه زائر، عارف باشد; عارف به حقّ ائمّه و مقام و شخصيتشان، عارف به وظيفه خود در مقابل امامان.
ولايت خون، برائت شمشير
در فقره هايى از زيارتنامه ها، روى «تسليم قلب» تأكيد شده است; يعنى ابراز اين نكته كه دل، قلمرو فرمان آنان است و مى خواهد هر آنچه را كه آنان مى خواهند. تذكّرها و يادآورى ها و اظهار «موضع»ها، براى كسى كه در راه است، تقويت اراده و قوّت قلب مى آورد. عوامل تضعيف گر و فلج كننده و بازدارنده و وسوسه هاى دنياخواهانه همواره وجود دارند و احتياج به تقويت و الهام و رسيدن موجى از پس موج ديگر... ضرورى است و كسى را هم كه چندان قاطع و استوار در راه نيست، به راه مى كشد و اين سويى مى سازد. پيرو راه اهل بيت در مسأله دوستى و دشمنى و «حرب» و «سِلم» بايد موضع دار باشد، نه بى خط و بى طرف و بى نظر...! اين، خود دين و آيين است و مقتضاى زندگىِ مكتبى است.
كلام آخر
ديديم كه «زيارت»، هم جنبه اعتقادى داشت، هم بُعد سياسى و اجتماعى و هم از «سازندگى» و «تربيت» برخوردار بود. با اين وصف، نه زيارت كهنه شدنى است و نه از آثار تربيتى و جنبه هاى سازندگىِ آن كم مى شود. «زائر»، هر كه باشد و «زيارت» هرگاه كه انجـام شود و «مزار» در هر جا و هر سرزمين كه باشد، كانونى براى رشد معنويّات و زمينه اى براى رشد ارزشهـاى الهـى در انسانهاسـت. چه زيارتِ «خانه خدا» باشد، چه زيارت «مرقد رسول الله». چه زيارت قبور اولياى دين و مدفونين مظلوم «بقيع» باشد و چه شهداى «اُحد» و مدفونينِ قبرستان ابوطالب و به خاك آرميدگان در زيارتگاههاى مختلف دور و نزديك، مشهور و گمنام، اينها همه، دل و جان را روشن ساخته و اميد مى بخشد. حتى زيارت قبور مؤمنان و صالحان نيز انسان را به ياد آخرت و صلاح مى اندازد و ياد خدا را در دلها بيدار مى سازد.