عمر بن عبدالعزيز و امام سجاد - ره توشه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه حج - نسخه متنی

عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه امام زين العابدين به راز و نياز با بارى تعالى مى ايستاد، چنان در جمال حق محو مى شد و در ياد خدا غرق مى گشت كه كمترين توجّه به اطراف خود نداشت. روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد(405) و زمانى ديگر يكى از فرزندان ايشان آسيب ديد ولى تا پايان نماز، امام سجاد(عليه السلام) از آنها اطلاع نيافت. جلوه هاى معنوى امام سجّاد در مراسم حج يكى ازحالات معنوى و درس آموز امام(عليه السلام)، هنگام پوشيدنِ لباس احرام بود چنانكه: «وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشيد، رنگش از ياد خدا و عظمت و جلال او تغيير مى كرد و چنان در جذبه معنويت حق قرار مى گرفت كه از گفتن «لبّيك» نيز ناتوان مى شد. همراهان حضرت با ديدن وضع معنوىِ وى، بشدّت تحت تأثير قرار گرفته و مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گويى؟ امام در پاسخ آنها مى فرمود: بيم آن دارم كه لبّيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: «لا لبّيك»! لذا تا پايان اعمال حج، در جذبه اى الهى وتوجّهى خاص به خداوند قرار داشت.» مورّخان براى امام سجّاد(عليه السلام) بيست سفرِ حج، ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى كه آن حضرت فاصله ميان مكه و مدينه را پياده طى كرده است. امام در اين سفرها، مركب به همراه داشت ولى مصمم بود تا طريق خانه خدا را با پاى خويش بپيمايد و در مسير محبوب، از وجود خود مايه بگذارد.

رسيدگى به فقرا و مستمندان

سفيان بن عيينه نقل كرده است: در يكى از سفرها كه امام سجاد عازم حج بود، خواهرش سكينه ـ دختر حسين بن على(عليه السلام) ـ هزار درهم به عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى كه امام به نزديكى «حرّه»(409) رسيد، تمامى آن مبلغ را ميان مستمندان تقسيم كرد. محمد بن اسحاق مى گويد: بسيارى از خانواده هاى محروم و نيازمند مدينه، شبانگاه ازلطف و بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند وهرگز او رانشناختند مگرزمانى كه على بن الحسين(عليهما السلام) از دنيا رفت و آن مرد ناشناس ديگر به سراغ آنان نيامد. آنگاه بود كه دانستند آن امدادگر ناشناس زين العابدين بوده است !

آزادى بردگان

يكى از خدمات اجتماعى امام زين العابدين(عليه السلام) آزادى بردگان بود. امام غلامان و بردگان بسيارى خريد، اما نه براى استثمار بلكه به منظور تربيت دينى و اخلاقى و سپس فراهم آوردن زمينه آزادى آنان. مورّخان در اين مورد نقل كرده اند: «امام سجاد هزار بنده را در راه خدا آزاد كرد.»امام زين العابدين از ديدگاه ديگران جابر بن عبدالله انصارى (م 78 هـ . ق .) صحابى معروف و مورد تكريم پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه موفق به درك حضور امام سجاد(عليه السلام) شده است، مى گويد: «سوگند به خداوند! در ميان فرزندان انبيا كسى چونان امام سجاد ديده نشده است، مگر يوسف، فرزند يعقوب(عليه السلام) اما سوگند به خداوند! كه دودمان على بن الحسين(عليهما السلام) از دودمان يوسف برتر است، چه اين كه ميان فرزندان على بن الحسين كسى خواهد آمد كه زمين را از عدل پر خواهد كرد، چونان كه از ظلم پر شده است.

عمر بن عبدالعزيز و امام سجاد

در يكى از مجالس كه امام سجاد حضور داشت، عمر بن عبدالعزيز نيز وارد شد، امام قبل از ورود وى، حضرت مجلس را ترك كرد. پس از بيرون رفتن امام، ابن عبدالعزيز از حاضران پرسيد: امروز شريف ترين مردم در جامعه ما چه كسى است؟ طبق معمول آن زمان، همه گفتند: شخص حاكم و خليفه، ابن عبدالعزيز گفت: نه، چنين نيست كه شما مى گوييد! شريف ترين مردم كسى است كه هم اكنون از مجلس ما خارج گرديد (على بن الحسين(عليهما السلام)) زيرا او از خاندانى است كه همه مردم آرزو دارند از آن خاندان باشند ولى او هرگز تمايل ندارد كه به خاندانى جز خاندان خويش بپيوندد و منتسب باشد.

حماسه فرزدق و عظمت امام سجّاد

يكى از بارزترين نشانه هاى شخصيّت اجتماعى امام زين العابدين(عليه السلام) قصيده معروف فرزدق (م 110 هـ . ق .) است. فرزدق اين قصيده را در منظر انبوه حج گزارانى كه از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند و همچنين در برابر چشمان خشم آلود هشام بن عبدالملك، در مدح و ستايش امام سجاد(عليه السلام) سرود. ستايش فرزدق از على بن الحسين(عليهما السلام) در آنوضعيت ودرآن محيط كه بزرگترين كنگره اسلامى و مهمترين پايگاه دينى به شمار مى آمد، ستايشى ساده و بى پيامد نبود; زيرا مدح على(عليه السلام) وخاندان وى درذهن مردم ارتباطى ناگسستنى با رد و طرد غاصبان خلافت داشت. فرزدق زمانى شعر خود را باطنين گرمش انشا كرد كه هشام با تكبّر و غرور در حلقه ياران و هوادارانش گام در خانه خدا نهاده بود تا طواف كند.حج گزاران انبوه بودند و بى توجّه به حضور هشام! هشام خواست استلام حجر كند امّا ازدحام جمعيت مانع شد و او با ناكامى به كنارى رفت و با همراهانش به نظاره طواف كنندگان خانه خدا نشست. در اين هنگام شخصى با جامه ها و هيئتى مردمى امّا با چهره اى جذّاب و هيبتى معنوى به جمع طواف گزاران پيوست و چون به حجر نزديك شد و خواست حجر را استلام كند، مردم احترامش كردند، راه گشودند و او به آسانى استلام حجر كرد. همراهان هشام با ديدن آن منظره به شگفت آمدند و از هشام پرسيدند: آن شخصى كه مردم برايش راه گشودند و احترامش كردند كيست؟ هشام كه احساس حقارت و كوچكى مى كرد، چنين وانمود كه او را نمى شناسد!فرزدق كه از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست كه هشام از سر حسادت و حق پوشى، اظهار ناآشنايى مى كند و با خود گفت اكنون، لحظه ايفاى رسالت و گاه حق گويى است. فرزدق قدم پيش نهاد و جايى ايستاد كه صدايش را هرچه بيشتر بشنوند و گفت: اى هشام، اى فرزند عبدالملك و اى برادر خليفه، اگر تو آن شخص را نمى شناسى، من او را خوب مى شناسم! گوش فرا ده تا وى را به تو معرّفى كنم. درياى عطوفت و احساسات فرزدق به جوش آمده بود. واژه هاى عشق و محبّتش به خاندان على(عليه السلام) چونان امواج دريا به حركت در آمد و به شيوه شاعران پرتوان عرب، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد. امواج صدايش در مسجدالحرام پيچيد و تأثيرى عميق بر روح و جان مردمان نهاد. جان مردم را پروريد و روح هشام را چون خرقه اى پوسيده دريد! هشام پس از شنيدن شعر فرزدق، خشمگين شد و حقوقش را قطع كرد و با اعتراض به وى گفت: چرا از اين گونه شعرها براى ما خاندان اموى و مروانى نمى گويى؟ فرزدق در پاسخ گفت: اگر تو هم جدّى همانند جدّ او و پدرى چونان پدر او و مادرى به منزلت مادر او داشتى، براى تو هم مى گفتم!... . فرزدق پس از سرودن اين قصيده، مدّتها زندانى شد و به فرمان هشام محكوم به مرگ گرديد، اما به دعاى امام سجاد از زندان و اعدام رهايى پيدا كرد و على بن الحسين(عليهما السلام)پس از نجات وى به اندازه چهل سال او، هزينه زندگيش را تأمين كرد و فرمود: اگر مى دانستم كه به بيش از اين نياز دارى به تو مى بخشيدم! فرزدق، هديه امام را دريافت كرد و پس از همان مدّت، بدرود حيات گفت.

درس هفدهم

حضرت باقر العلوم

(عليه السلام) محمّد باقر پورامينى

طلوع فجر دانش

امام محمد باقر(عليه السلام) در اول ماه رجب سال 57 هجرى ديده به جهان گشود. حضرت سجاد پدر، و فاطمه دختر امام حسن مجتبى(عليه السلام) مادر آن شمع فروزان هدايت بودند. لقب زيباى «باقر» از تسلط و احاطه فراوان او بر دانش دين حكايت دارد; آنگونه كه پيامبر رحمت، حضرت محمد نيز پيش از تولد او به اين لقب اشاره كرده بود: «يبقر علم الدّين بقراً»; «وى علم دين را كاملا موشكافى مى كند.» او در سه سالگى شاهد حماسه خونبار عاشورا بود; حادثه غمبارى كه در آن، عزيزترين و محبوب ترين كسانش به بارگاه الهى راه يافتند و با خون خويش ماهيت حاكمان منحرف اموى را عيان ساختند. حضرت باقر(عليه السلام) 39 سال در سايه امامت پدر قرار داشت و از نسيم دانش و بينش اوبهره جست و در همه حال همكار و همراز او بود. جريان ملاقات جابربن عبدالله انصارى ـ صحابى نامى پيامبر ـ با او در اين مقطع شنيدنى است; او نزد امام رفت و نامشرا پرسيد، حضرت خود را محمدبن على بن حسين معرفى كرد، جابر امام را بوسيد و سلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را به وى رسانيد، آنگاه اين سخن پيامبر را به امام گفت: «جابر! تو آنقدر عمر خواهى كرد كه يكى از فرزندان من بنام محمد بن على بن حسين را خواهى ديد، خداوند به او نور حكمت عطا فرموده است، سلام مرا به اوبرسان.» گويند كه جابر هر روز دوبار به ديدار امام مى رفت و سپس در مسجد پيامبر مى نشست و اين پيشگويى آخرين فرستاده خدا را نقل مى كرد.

ماهتاب هدايت

امام زين العابدين(عليه السلام) وقتى در سال 94 هـ . ق . به شهادت رسيد، امام باقر(عليه السلام) در مسند امامت نشست و كشتى هدايت امّت را به دست گرفت. دوران 19 ساله امامت پيشواى پنجم با حاكميت پنج خليفه غاصب اموى همراه بود. حدود پنج سال از اين مدّت، در دوره حكومت وليد و سليمان بن عبدالملك واقع شده بود و پس از آن به دست عمربن عبدالعزيز افتاد. اين خليفه با ممنوع ساختن دشنام بر امام على(عليه السلام) و بازگرداندن فدك به امام باقر(عليه السلام)، رفتارى ملايم با خاندان علوى پيش گرفت، ليكن اين دوره 2 سال و چند ماه به طول نكشيد و آنگاه يزيدبن عبدالملك و سپس هشام بن عبدالملك رفتار خشن و ظالمانه برادران بدسيرت خود را دنبال كردند و به اذيت و آزار امام پرداختند. حضرت باقر(عليه السلام) با توجه به فراز ونشيب هاى موجود، از تلاش باز نايستاده، مشعل اسلام راستين را فروزان نگهداشت و با بهره جستن از فرصت هاى استثنايى و نادر ـ همچون دوران عمر بن عبدالعزيز ـ مبانى و اصول مسائل عقيدتى و فقهى شيعه رتبيين كرد و با تربيت ده ها شاگرد نامور، نهضت علمى نوينى را پى ريزى كرد، تلاش مقدسى كه از بركت آن، احاديث بسيارى نشر و ترويج يافت و زمينه فعاليت آتى امام صادق(عليه السلام) را فراهم ساخت. محفل علمى امام، جايگاه حضور دانشمندان شيعه و سنى بود و جملگى از درياى بى كران او سيراب گشته و بر ابّهت و عظمت مقام امام اعتراف مى كردند. عبدالله بن عطاى مكى گويد: «هيچگاه دانشمندان را نديدم كه در محضر شخصى به اندازه محمدبن على احساس كوچكى و حقارت نمايند. من خود شاهد بودم كه حكم ابن عتيبه باآن مقام و منزلتش در نظر مردم، در برابر محمد بن على مانند كودكى بود كه در محضر استاد و معلم خويش زانوى ادب برزمين نهاده است.» ابو يوسف انصارى مى گويد: از ابو حنيفه پرسيدم: آيا تا كنون با محمدبن على ملاقات كرده اى؟ گفت آرى، يك روز از او پرسيدم: آيا گناهان را هم خداوند اراده مى نمايد؟ فرمود: آيا در اين صورت گناهكاران بى اختيار مرتكب معاصى مى گردند؟ ابو حنيفه گفت: من هيچ پاسخى را نديدم كه اينگونه شنونده را ساكت و قانع كند. محمدبن مسلم، زرارة بن اعين، ابو بصير، بريدبن معاويه عجلى، جابربن يزيد و حمران بن اعين از شاگردان برجسته مكتب امام باقر(عليه السلام) به شمار مى رفتند و امام صادق(عليه السلام) درباره چهار شخصيت نخست مى فرمايد: «مكتب ما و احاديث پدرم را چهار نفر زنده كردند. اگر اينهـا نبودند كسى از تعاليـم دين و مكتـب پيامبر بهره اى نمى يـافت اين چند نفر حافظـان دين بودند. آنـان از ميان شيعيان زمـان ما، نخستيـن كسانى بودند كه با مكتـب ما آشنا شدنـد و در روز رستاخيز نيز پيش از ديگران به ما خواهند پيوست.» محمد بن مسلم مى گويد: «هر موضوعى كه به نظرم مى رسيد از امام باقر(عليه السلام) مى پرسيدم و جواب مى شنيدم، به طورى كه سى هزار حديث از امام پنجم آموختم.» جابربن يزيد جعفى مى گويد: «ابو جعفر هفتاد هزار حديث برايم نقل كرد» گفتنى است كه سخنان و احاديث امام باقر(عليه السلام) در كتب شيعه فراوان به چشم مى خورد. آثار مورّخان و دانشمندان اهل سنت نيز آكنده از گفتار حضرت باقر(عليه السلام) است و نام امام در آثارى چون موطأ مالك، سنن ابى داود، مسند ابى حنيفه، تفسير كشاف زمخشرى به چشم مى خورد.

حديث محبت

روح نورانى پيشواى پنجم در محبت الهى ذوب شده بود و او همواره در پيشگاه عظمت ربوبى اظهار بندگى مى كرد و با تمام وجود او را مى پرستيد. امام صادق(عليه السلام) از صفاى معنوى پدر چنين ياد مى كند: «پدرم همواره در حال ذكر بود. وقتى با او راه مى رفتم و يا غذا مى خوردم، او ذكر خدا مى كرد. هنگامى كه با مردم سخن مى گفت نيز از ذكر خدا غافل نمى شد. اورا مى ديدم كه زبانش حركت مى كرد و لا إله إلاّالله مى گفت. پدرم ما را جمع مى كرد و به ما امر مى فرمود تا طلوع آفتاب ذكر بگوييم. به هريك از ما كه خواندن مى دانست دستور مى داد قرآن بخواند و آنانكه خواندن نمى دانستند مى فرمود ذكر بگويند.» در حالات معنوى آن امام روايت كرده اند كه: در هر شب و روز صد و پنجاه ركعت نماز مى گزارد. افلح ـ غلام آن حضرت ـ مى گويد: «با محمد بن على(عليهما السلام) به قصد خانه خدا از خانه بيرون شديم، هنگامى كه به مسجدالحرام رسيديم و چشم مبارك او به خانه خدا افتاد، صدايش به گريه بلند شد. عرض كردم: پدر و مادرم فداى شما! اگر قدرى صدايتان را بلندتر كنيد مردم متوجه شما مى شوند، فرمود: «وَيْحَكَ يا أفْلح! وَ لِمَ لا أبْكي، لَعَلَّ الله تعالى يَنْظُر إلَىَّ مِنْه برحمة فأفوز بها عنده غداً...»; «افلح، واى برتو! چرا گريه نكنم، شايد به خاطر همين گريه، خداوند مرا مورد رحمت قرار دهد و فرداى قيامت رستگار شوم.» سپس امام طواف كرد و كنار مقام ابراهيم آمد تا نماز بگزارد. هنگامى كه سر از سجده برداشت محل سجود او از شدت گريه خيس شده بود.» پنجمين ستاره پرفروز آسمان ولايت خطاب به جابر بن يزيد جعفى فرمود: «جابر! به خدا سوگند شب را با حزن و نگرانى صبح نمودم. اندوه من به خاطر آخرت است.. اين خانه آخرت است كه زنده است و سزاوار نيست كه انسان مؤمن به زينتهاى فريبنده دنيا دل بربندد و آرامش خود را در آنها جستجو كند. بدان كه دنيا گرايان مردمانى غافل، فريب خورده و نادان هستند و آخرت گرايان افرادى باايمان... .» بى شك اين صفاى درونى و محبت فراوان امام به پروردگار عالم و دورى از ظواهر فريبنده دنيا براى راهجويان سعادت، راهگشا است.

سيره اجتماعى

برخورد امام باقر(عليه السلام) با مردم، نسخه احياى پيوند و صميميّت ميان امت اسلامى است. آن حضرت بر همنشينى و ديدار با مردم اصرار داشت و با رويى گشاده از ايشان استقبال مى كرد.

/ 43