درس ششم - ره توشه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه حج - نسخه متنی

عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درس ششم

نگاهى به زندگى حضرت محمد

(صلى الله عليه وآله) محمّد خردمندحضرت ابوالقاسم محمد مصطفى(صلى الله عليه وآله) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب، در سال 570 ميلادى (چهل سال قبل از بعثت و 53 سال قبل از هجرت) در مكه از مادرش آمنه زاده شد. عصرى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آن به دنيا آمد، دورانى تاريك و به تعبير قرآن كريم دوران «جاهليّت» بود; زيرا بجاى پرستش خداى يگانه، بت هاى سنگى و چوبى را مى پرستيدند; برخى از آنان دختران را زنده به گور مى كردند. به ضعيفان ظلم و ستم روا مى داشتند و از هيچ ناروايى رويگردان نبودند و به بيان قرآن كريم در «ضَلال مبين» بودند. مردمان آن عصر، انسانهايى اُمّى و درس ناخوانده و مكتب نديده بودند كه بجز افراد انگشت شمار قدرت خواندن ونوشتن را نداشتند. بود، ناگهان خاموش شد و درياچه ساوه خشكيد.(62) و بتهاى مكه واژگون شد. و رسولِ الله(صلى الله عليه وآله) در زمان تولّد، اين جمله ها را گفت: «الله اكبر، الحمد لله كثيراً و سبحان الله بُكْرَةً وَ أصِيلاً».

ازدواج

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در 25 سالگى در حالى كه به راستى و درستى شهره بود، با خديجه دختر خويلد كه 40 داشت ازدواج كرد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) بهترين دوره زندگى خود; يعنى جوانى و ميانسالى را با خديجه سپرى كرد. خديجه تا زمانى كه درگذشت، تنها همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. خديجه در بين زنان، نخستين كسى بود كه به رسول الله(صلى الله عليه وآله) ايمان آورد و در يارى و حمايت او از هيچ تلاشى دريغ نورزيد و تمـام دارايى اش را در راه تبليغ اسـلام و دفاع از قرآن صـرف كـرد. خديجه بعد از بيست و پنج سال زندگى و همراهى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال دهم بعثت، در 65 سالگى رحلت كرد.(65) رسول الله(صلى الله عليه وآله) خديجه را بسيار دوست مى داشت و به او احترام خاصى مى گذاشت. خديجه(عليها السلام) براى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) شش فرزند بزاد: دو پسر به نامهاى قاسم و طاهر كه در اوايل كودكى در مكه رحلت كردند و چهار دختر به نامهاى فاطمه(عليها السلام) رقيه، زينب و امّ كلثوم. دقت و تأمل در ازدواجهاى رسول الله(صلى الله عليه وآله) بعد از رحلت خديجه(عليها السلام)، نشان مى دهدكه اين امر براى چند هدف صورت گرفته است: 1ـ از بين بردن سنن جاهلى و تثبيت احكام اسلامى; يكى از سنت هاى عصر جاهليت آن بود كه اگر كسى را به فرزند خواندگى مى پذيرفتند، تمام احكام فرزند واقعى خود را نيز براى او اجرا مى كردند; مثلاً همانطور كه ازدواج با همسر پسران خود را حرام مى شمردند، ازدواج با همسر پسرخوانده خود را نيز جايز نمى دانستند. اين حكم جاهلى، نادرست بود و اسلام آن را لغو كرد. زيد بن حارثه; پسر خوانده رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود. او به دستور پيامبر(صلى الله عليه وآله) با زينب بنت جحش ـ دختر عمّه رسول الله(صلى الله عليه وآله) ـ ازدواج كرد. زينب فخر مىورزيد و زندگى را بر زيد تلخ مى كرد تا اينكه سرانجام زينب را طلاق داد. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) پس از آن، به دستور خدا با زينب ازدواج كرد تا به آن سنّت جاهلى، در عمل خط بطلان بكشد. 2ـ كمك به درماندگان و يتيمان; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) با سوده ازدواج كرد تا آبرو و ايمان او محفـوظ بماند; زيرا پس از مهاجرت به حبشه، شوهر سوده وفات كرد و وى بى سرپرست ماند و ممكن بود قبيله اش او را به طرف خود ببرند و به كفر و شركش باز گردانند. وهمچنين زينب بنت خُزيمه، بيوه اى بود كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) با وى ازدواج كرد تا آبروى آن زن فقير را حفظ كند; همان زنى كه در حال فقر نيز بخشنده و دلسوز و معروف به امّ المساكين (مادر بينوايان) بود. 3ـ براى آزادى اسيران و بردگان; قبيله بزرگ بنى المُصْطَلَق در جنگ با اسلام، مغلوب و اسير شد. پيامبر(صلى الله عليه وآله) با جويريه دختر حارث ـ بزرگِ بنى المصطلق ـ ازدواج كرد. مسلمانان نيز به بركت اين ازدواج و به احترام رسول الله(صلى الله عليه وآله) بسيارى از آنان را آزاد كردند. بنابر نقل ابن هشام، صد خانواده آزاد شد. 4- تدبير سياسى براى كنترل و تضعيف دشمنان و حفظ مصالح سياسى مسلمين; رسول الله(صلى الله عليه وآله) براى كنترل دشمنان و مخالفان، با عايشه، حفصه، امّ حبيبه، صفيه و ميمونه ازدواج كرد. امّ حبيبه در حالى مسلمان شد كه پدرش ابوسفيان، دشمن درجه يك رسول الله(صلى الله عليه وآله) بود و شوهرش نيز مرتد شده، پس از آن از دنيا رفته بود. امّ حبيبه مضطرب و نگران بود تا آنكه رسول الله(صلى الله عليه وآله) با او ازدواج كرد.(70) صفيّه دختر حُيَىّ بن أخْطَب ـ رييس قبيله بنى نضير ـ بود. قبيله بنى نضير از يهوديان و دشمن پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند. ميمونه از قبيله بزرگ بنى مخزوم و عايشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عُمر بود. همه زنانى كه رسول الله(صلى الله عليه وآله) با آنها ازدواج كرد بيوه بودند جز عايشه.

تدبير برتر

پنج سال قبل از بعثت رسول الله(صلى الله عليه وآله)، قريش تصميم گرفتند كعبه را تعمير و مرمّت كنند; زيرا بر اثر سيل و باران، بخشى از آن خراب شده بود. زمانى كه نوبت بهنصب حجرالأسود رسيد، نزاع شديدى پديدار شد، چون هر قبيله اى مى خواست اينافتخار نصيب او گردد. اين اختلاف چند شبانه روز ادامه يافت تا آنكه يكى از سالخوردگان پيشنهاد كرد اولين شخصى را كه وارد مسجد مى گردد داور قرار دهند و نظرش را همگان بپذيرند. ناگهان رسول الله(صلى الله عليه وآله) كه 35 ساله بود وارد شد، همگى خشنود و راضى گفتند: «او امين است، داورى او را مى پذيريم.» حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) جامه اى طلبيد و حجرالأسود را در ميان آن گذارد و گفت هر يك از قبايل گوشه جامه را بگيرد تا همه در نصب آن سهيم باشند. هر قبيله اى طرفىاز جامه را گرفت و به اين ترتيب، با هم آن را بلند كردند و تا محل مورد نظربردند و خود رسول(صلى الله عليه وآله) با دست خود حجرالأسود را برداشت و سرجايش گذارد و غائله پايان يافت.

«بعثت» و «دعوت»

حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در 570 ميلادى، در 40 سالگى به مقام الهى نبوّت و رسالت نايل شد. واقعه نزول جبرئيل و فرود آوردن آيات اوّلِ سوره علق مشهور و بى نياز ازتوضيح است. اوّلين و مهمترين پيام اسلام، توحيد و يكتاپرستى و اجتناب از بت پرستى و شرك بود و اولين فريضه اى كه تشريع شد نماز بود و ستايش خداى متعال و راز و نياز به درگاه او. رسول الله(صلى الله عليه وآله) سه سال به تبليغ غيرعلنى پرداخت. اولين كسى كه ايمان آورد على بن ابى طالب بود كه با بصيرت و اختيار اسلام راپذيرفت و شهادتين را بر زبان جارى كرد. بعد از على(عليه السلام)، حضرت خديجه اين آيين آسمانى را پذيرفت. حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، على(عليه السلام) و خديجه(عليها السلام) در مكانهاى پرجمعيت; مانند منا و مسجدالحرام و در برابر ديدگان بت پرستان و مشركان، نماز را به جماعت مى گزاردند.(72) و بدينگونه با بت پرستى مبارزه مى كردند و با عمل خود اسلام را تبليغ مى نمودند. پيامبر به تدريج به تبليغ آشكار پرداخت; نخست نزديكان و خويشان را به توحيد و عبادت خدا فراخواند و به مفاد آيه شريفه } واَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأَقْرَبِين{(73) عمل نمود. در همين زمان بود كه حضرت على(عليه السلام) در برابر جمع خويشان، ايمان خود را آشكار كرد و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: اين برادر و وصىّ و جانشين من در ميان شماست. به سخنان او گوش فرا دهيد و از وى پيروى كنيد. دعوت عمومى پيامبر(صلى الله عليه وآله) سه سال پس از بعثت آغاز گرديد و بلافاصله مخالفت مشركان و از همه بيشتر ابولهب شدّت گرفت. ابولهب به دنبال پيامبر حركت مى كرد و مى گفت: اى مردم! اين برادر زاده من است، از او دورى كنيد و به سخنانش گوش مدهيد!در برابر اعمال نارواى ابولهب و همسرش اُمّ جميل و در مذمّت آن جاهلان، سوره مسد نازل شد. اين آيات در بين مردم منتشر شد و آن دو را رسوا ساخت.

تهديد

مشركان نخست از راه تهديد وارد شدند و به خانه ابوطالب(عليه السلام) رفتند و گفتند: تو بزرگ و رييس ما هستى. از تو خواستيم كه برادر زاده ات را كنترل كنى و محمد را از بدگويى به دين پدران ما و تخطئه عقايد و افكار ما بازدارى اما تو به تقاضاهاى ما توجهى نكردى، سوگند به خدا! ديگر نمى توانيم صبر كنيم. بايد محمد(صلى الله عليه وآله) را از اين اعمال بازدارى و گرنه با او و تو، كه از وى حمايت مى كنى، مى جنگيم. ابوطالب با زبانى نرم و بيانى محترمانه با آنان برخورد كرد و آنان رفتند و بعد از پراكنده شدن آنان، جريان را به محمد(صلى الله عليه وآله) گفت. رسول الله(صلى الله عليه وآله) خطاب به ابوطالب(عليه السلام)گفت: «به خدا سوگند! هرگاه آفتاب را در دست راست و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از هدفم دست بردارم، هرگز چنين نخواهم كرد تا آنكه در اين راه جان ببازم و يا به مقصد برسم.» ابوطالب(عليه السلام) نيز كه قلبى سرشار از ايمان به خدا و رسول(صلى الله عليه وآله) داشت، با اطمينان گفت: به خدا سوگند دست از حمايت تو برنمى دارم و تو را تنها نمى گذارم.

تطميع

مشركان از راه تهديد به جايى نرسيدند و به روش ديگرى روى كردند; يعنى از در تطميع وارد شدند. آنان به محمد(صلى الله عليه وآله) گفتند: اگر پول مى خواهى تو را ثروتمندترين فرد خواهيم ساخت، اگر رياست مى خواهى، حاضريم تو را رييس خود سازيم، اگر دچار بيمارى شده اى حاضريم بهترين طبيب را براى معالجه ات بياوريم. پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) پاسخ داد: «من نه مال مى خواهم و نه رياست ونه مبتلا به مرضى هستم، بلكه خداوند مرا به پيامبرى برگزيده است و از جانب او مأموريت دارم كه شما را از عذاب الهى بيم دهم. من مأموريت خود را انجام دادم، اگر از من پيروى كنيد سعادتمند مى شويد و شما را به بهشت بشارت مى دهم و اگر نپذيريد صبر و مقاومت مى كنم تا خدا ميان من و شما داورى كند.»

شكنجه

روز به روز بر تعداد مسلمانان مى افزود و مشركان نگران تر و عصبانى تر مى شدند. بت پرستان چون از تهديد و تطميع راه به جايى نبردند، به شكنجه و آزار مسلمين پرداختند. مشركانى مثل ابوجهل، ابوسفيان، ابولهب، عاص بن وائل، وليدبن مغيره و... از هيچ تلاشى براى اذيت و آزار مسلمانان فروگذار نكردند. رسول الله(صلى الله عليه وآله) باصداى بلند در بين مردم مى فرمود: «يا أَيُّها النّاسُ، قُولُوا لا إلهَ إلاّالله تُفْلِحُوا» و ابولهب به دنبال او مى دويد و به او سنگ مى انداخت و مى گفت: مردم! اين مرد دروغگو است! به او گوش ندهيد! عمّار و پدرش ياسر و مادرش سميّه در زير شكنجه هاى شديد مشركان قرار گرفتند. سميه و ياسر در اثر اين آزارها به فيض شهادت رسيدند. عمّار نيز به شدت شكنجه شد اما تقيه كرد و اظهار شرك نمود و ازمرگ نجات يافت. بلال حبشى را اربابش در گرماى ظهر، روى ريگهاى داغ و تفتيده بيابان مى خواباند و سنگ بزرگى بر روى سينه اش مى نهاد تا وادارد كه وى دست از اسلام بردارد، اما او مقاومت مى كرد و مى گفت: «اَحَدٌ اَحَدٌ»; «خدا يكى است! خدا يكى است!» مشركان براى مقابله با اسلام، به روشهاى ديگرى نيز متوسل شدند; مانند: تحريم اقتصادى، تحريم روانى و عاطفى و تحريم روابط زناشويى با مسلمانان. بت پرستان از تهمت زدن و تبليغات روانى نيز خوددارى نكردند و رسول الله(صلى الله عليه وآله) را با انواع القاب و عبارات ناروا; مانند ساحر، مجنون، كذّاب و ... مورد حمله قرار دادند. اما اسلام در برابر همه اين مخالفت ها ايستاد و پيش رفت و در جان و دل انسانهاى پاك نفوذ كرد; زيرا پيام قرآن، پيامى استوار و عقل پذير و مطابق با فطرت الهى انسان است و جامعيت و اعتدالى شايسته در احكام و قوانين دارد كه هر انسان منصفى را به خود خود جذب مى سازد.

هجرت

رسول الله(صلى الله عليه وآله) 13 سال در مكّه به تبليغ اسلام پرداخت و در برابر همه ناملايمات، چون كوهى استوار ايستاد و از هدف الهى خود دست برنداشت و براى آنكه قدرى از آزار مسلمين كاسته شود و آنان بهتر بتوانند به وظايف دينى خود بپردازند، دستور هجرت را صادر كرد تا مسلمانان در يثرب ـ كه بعدها مدينة النبى(صلى الله عليه وآله) ناميده شد ـ به فعاليت بپردازند و از شكنجه در امان باشند. مسلمانان يثرب با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى تقويت اسلام، پيمان بستند و بيعت كردند. مشركان كه از اين بيعت با خبر شده بودند، در دارالندوه اجتماع كردند و تصميم گرفتند از هر قبيله يك نفر انتخاب شود و شبانه به طور دسته جمعى به خانه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بروند و او را بكشند. حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) از راه وحى از نقشه دشمنان آگاه شد و شبانه از مكه خارج گرديد وحضرت على(عليه السلام) در جاى او خوابيد تا مشركان متوجه هجرت پيامبر(صلى الله عليه وآله) نگردند.

حكومت اسلامى در مدينه

رسول گرامى در مدينه، حكومتى براساس قرآن و وحى الهى پديد آورد كه از نظرهاى گوناگون براى ما آموزنده است و درسهاى فراوانى مى توان از آن آموخت. براى اختصار به چند مورد بسنده مى شود:

اخوت

اولين كارى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى ايجاد دولت اسلامى وتشكيل امتى مسلمان انجام داد، عقد اخوّت بين مسلمين (مهاجران وانصار) بود. آن حضرت بعد از بناى مسجد قبا، هر دو نفر از مسلمين را برادر يكديگر قرار داد و علىّ(عليه السلام) را نيز به برادرى با خود برگزيد. اسلام چون منطقى قوى و خردمند داشت، با پيام معنوى و الهى خود بر عقلها و قلبها چيره شد و گسترش يافت، اما مشركان كه در برابر قرآن، مطلبى قابل عرضه نداشتندو نمى توانستند با دليل و برهان، بت پرستى را تبيين و تبليغ كنند، به شمشير و جنگ روى آوردند و به مبارزه مسلحانـه با پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرداختنـد و رسول الله(صلى الله عليه وآله) به ناچـار به دفاع پرداخت. بعد از ورود پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه، جنگ هاى بسيارى بين مسلمانان و مشركان رخ داد; مانند جنگ بدر، احد، احزاب (خندق)، بنى قريظه، خيبر و... در اين جنگها رسول الله(صلى الله عليه وآله)و مسلمانان، نخست اتمام حجّـت مى كردند و پيام توحيد را به همگـان مى رساندنـد، آنگاه اگـر آنان نمى پذيرفتنـد، در برابر حمله آنهـا، مردانه دفاع مى كردنـد. و سرانجـام مكّـه نيز فتح شد. در فتح مكّه رسول الله(صلى الله عليه وآله) دستـور داد به كسـى حمله نكنيـد و تنهـا در صـورت تجاوز مشركيـن دفاع كنيـد. مكه با كمتـرين خونريزى، به تصـرّف مسلمـانان در آمـد.

دعوت جهانى

هجرت، نمايندگانى به سوى زمامداران عالم فرستاد و آنان را به توحيد و پرستش خدا فرا خواند; از جمله به خسرو پرويز پادشاه ايران، هرقل پادشاه روم، اسقف نجران و... .اين نامه ها هرگزبراى كشورگشايى نبود و رسول الله(صلى الله عليه وآله) آنان را تنها به پذيرش اسلام و پيروى از احكام الهى دعوت كرد.

غدير خم

در سال دهم هجرت، رسول الله(صلى الله عليه وآله) فريضه حج را انجام داد. در پايان مراسم، مردم در حال حركت به سوى شهرهاى خود بودند كه وحى الهى آمد: } يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...{(86) اين موضوع آنچنان اهميتى داشت كه اگر رسول الله(صلى الله عليه وآله) آن را انجام نمى داد رسالتش را تمام و كامل نكرده بود، و آن مسأله بيان امامت حضرت على(عليه السلام) بود. و حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) در غدير در برابر چشم هزاران انسان مسلمان، از جانب خدا فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ». اولين كسى كه به على(عليه السلام) در غدير تبريك گفت ابوبكر و پس از وى عمر بود! اين تدبير الهى براى آن بود كه مردم بعد از رسول الله(صلى الله عليه وآله) چه كسـى را رهبـر و پيشـواى خود قرار دهند و كيسـت كه اهداف الهى و قرآنـى دارد و احكـام خـدا را اجـرا مى كنـد و مى توانـد همگان را به راهى هدايت كند كه رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خواست. بنابر نظر الهى و نظر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) اين تنها على(عليه السلام) بود كه شايستگى و صلاحيت جانشينى رسول الله(صلى الله عليه وآله) را در امور دين و دنيا و رهبرى و امامت داشت.درس هفتم: پيامبر(صلى الله عليه وآله) در آينه فقه

درس هفتم

پيامبر

(صلى الله عليه وآله)

در آينه فقه

احمد مبلغىبعثت، هجوم نور به قلب تاريكى است. عاشقان كوى محمد نقد دل را به پاى محبت او نثار مى كنند تا صفاى باطن به دست آورند. دل را به چشمه معرفت او مى سپارند تا با زلال احكام الهى اش زنگار از درون بزدايند. كشتى نشين درياى اهل بيت محمد مى شوند تا سوار بر امواج فقه، به ساحل سعادت راه يابند! آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر اين مردم خواند، يكسره مايه حيات است و وسيله نجات; راهى هموار در داغستان دنيا كه پاى انديشه بشر را از ريگ خطا مصون مى دارد و احكامى سراسر حكمت كه ريشه در فطرت انسان دارد. او كه درهاى باغ سبز معرفت را بر پيروان مكتب خويش گشود و پيام آورِ اين حكمت بود، به يقين شخصيتى بزرگ دارد و ستودنى. دل او آسمان معرفت الهى است و كلامش باران رحمت خداوند! و حال كه چنين است بر پويندگان راه محمد است كه آن پيام آورِ مهر و صداقت را بشناسند و جان خويش را آينه روشنى از او گردانند و در راه احترامش بكوشند. آنچه به فهرست مى كشانيم، وظايفى است بر عهده همه ما كه راه حق شناسى و احترام گذارى به خاتم پيامبران را مى آموزد. او كه جرعه حيات به ما نوشاند، بيش از هر كس سزاوار احترامى بى شائبه است، هر چند كه از عهده حق او برنياييم. از طرف ديگر اين وظايف، آينه اى است كه ما را با چهره نورانى پيامبر(صلى الله عليه وآله) آشنا مى سازد، گرچه سيماى به حق پيوسته و از دنيا گسسته محمد(صلى الله عليه وآله) هرگز در چشم دنيايى مان نمى گنجد; ولى:

/ 43