ره توشه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه حج - نسخه متنی

عباس کوثری، جواد محدثی، محمود مهدی پور، رضا استادی، محمد خردمند، احمد مبلغی، سید محمود مدنی بجستانی، محمد صادق نجمی، احمد زمانی، سید عباس رفیعی پور علوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طلحة بن عمرو همچنين گفته است: من در ميان اهل صفه بودم، همراه با مردى ديگر، هر روز از سوى پيامبر به اندازه يك «مد» خرما براى ما مى رسيد. «ابورافع» نقل كرده است

چون حضرت فاطمه، حسين را به دنيا آورد، روزى عرضه داشت: يا رسول الله! آيا براى فرزندم عقيقه اى بدهم؟ حضرت فرمود: نه، ولى موى سرش را بتراش و هموزن آن را به بينوايان و مساكين اهل صفه، صدقه بده. فضالة بن عبيد گفته است

آنگاه كه پيامبر اسلام با مردم به جماعت نماز مى خواند، گروهى از مسلمانان (اهل صفه) از ضعف و ناتوانى خم مى شدند، تا حدّى كه برخى باديه نشينان آنان را ديوانه مى پنداشتند. برخى گفته اند: هفتاد نفر از اهل صفه بودند كه هيچيك ردا نداشتند. روايت است كه حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نزد اصحاب صفه آمد و پرسيد: حالتان چطور است؟

ـ خوبيم يا رسول الله

ـ امروز خوبيد، روزى هم خواهد آمد كه براى هر يك از شما ظرفى از غذا بياورند و ظرفى ببرند و آن گونه كه كعبه پوشش دارد، خانه هاى شما هم پرده خواهد داشت. ـ اى پيامبر، آيا ما در حال ديندارى به اينها خواهيم رسيد؟ ـ آرى.

ـ پس آن روز، ما خوبيم. صدقه مى دهيم و بنده آزاد مى كنيم. ـ نه، امروز شما بهتريد; هرگاه به دنيا برسيد، بر يكديگر حسادت خواهيد داشت و رابطه ها قطع و آميخته به دشمنى خواهد شد. ابو نعيم در حُلية الاولياء گفته است: تعداد اصحاب صفه، به اقتضاى شرايط و زمانها متفاوت بوده است. گاهى غريبه هاى بى خانمان كه به آنجا مى آمدند، كم بودند و گاهى تعدادشان فزونى مى گرفت. ولى حال اغلب آنان تنگدستى و فقر بود. آنان فقر را برگزيده بودند. هرگز دو لباس و دو نوع غذا نداشتند... گاهى جمعى از آنان براى نماز، يك لباس داشتند، لباس بعضى تا زانو مى رسيد و برخى بلندتر. «واثلة بن اسقع» گفته است: من خود از اصحاب صفه بودم و هيچ يك از ما لباس كاملى نداشتيم. محمد بن سيرين نقل كرده است

شب كه مى شد، پيامبر عده اى از اهل صفه را ميان اصحاب تقسيم مى كرد; بعضى يك نفر برخى دو نفر و برخى سه نفر تا ده نفر را به خانه مى بردند. «سعد بن عباده» گاهى شبها هشتاد نفر از آنان را براى صرف شام به خانه اش مى برد. عقبة بن عامر گويد: پيامبر نزد ما آمد، ما در صفه بوديم، فرمود: كدام يك از شما دوست دارد هر روز به «بطحا» و «عقيق» برود و دو ناقه كوهاندار بياورد، بى آنكه گناه يا قطع رحم كرده باشد؟ گفتيم: همه ما اين كار را دوست داريم اى رسول خدا. فرمود: چرا به مسجد نمى رويد تا دو آيه قرآن بخوانيد يا قرآن بياموزيد، كه اين از دوشتر برايتان بهتر است. نويسنده «حلية الاولياء» در پى نقل اين كلام، مى افزايد: از اين حديث چنين برمى آيد كه پيامبر اسلام، با اين سخن مى خواست آنان را از انگيزه هاى دنياگرايى باز دارد و به آنچه برايشان مفيدتر و به حالشان مناسب تر است وا دارد. ابو سعيد خدرى آورده است: ما جمعى از مسلمانان ناتوان اهل صفه بوديم. و مردى بر ما قرآن مى خواند. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نزد ما آمد. افراد اهل صفه، پشت هم پنهان مى شدند، چون بدون لباس كافى بودند و خجالت مى كشيدند. پيامبر با دستش اشاره كرد و همه دايره وار جمع شدند و به دور او حلقه زدند. فرمود چه مى كرديد؟

ـ مردى از ما قرآن و دعا براى ما مى خواند. ـ به كار خويش ادامه دهيد.

سپس فرمود: خدا را شكر كه در ميان امتم كسانى را قرار داده كه مرا دستور فرمود تا همراه آنان صبر و شكيبايى و مقاومت كنيم... بشارت باد فقيران با ايمان را كه روز قيامت پانصد سال پيش از توانگران نجات يافته و در بهشت، متنعم مى شوند و هنوز ثروتمندان گرفتار حسابند. سلمان فارسى مى گويد: «عينيه» و «اقرع بن حابس» و همراهانشان (كه از اشراف پولدار بودند) نزد پيامبر آمدند و عرضه داشتند: يا رسول الله، كاش در بالاى مسجد مى نشستى و اين فقيران تهيدست را (منظورشان ابوذر و سلمان و مسلمانان فقير بود) از خود طرد مى كردى، اگر چنين كنى ما دور تو را مى گيريم و با تو خالص شده، از دل به سخنانت گوش مى دهيم! خداوند اين آيه را نازل فرمود

} وَاتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ...}.در اين آيه خداوند متعال پيامبر را دعوت كرده است به تلاوت آيات قرآن و صبر و تحمل در كنار آنان كه صبح و شام، خداوند را مى خوانند و رضاى او را مى جويند. پس از نزول اين آيه پيامبر برخاست و در پى آنان رفت. آنان را در آخر مسجد يافت كه مشغول ذكر خداوند بودند. فرمود: حمد خداى را كه من نمردم تا آنكه فرمان داد خويش را به همراه گروهى از امتم صابر سازم. زندگى با شماست، مرگ هم با شماست (يعنى در هر حال با شما و در كنار شما هستم). خبّاب بن ارت مى گويد: آن دو نفر (اقرع و عينيه) پيامبر خدا را ديدند كه با «بلال» و «عمار» و «صهيب» و «خباب» در جمع مؤمنانى بى بضاعت نشسته است. چون آنان را ديدند به ديده حقارت در اين گروه نگريستند. در خلوت به پيامبر گفتند: دوست داريم براى ما در مجلس خود جاى خاصى قرار دهى، تا عرب برترى ما را ببينند، چرا كه گروه هايى از عرب به حضور شما مى آيند و ما خوش نداريم كه ما را با اين برده ها و ضعفا ببينند. وقتى ما پيش تو مى آييم، آنها را از پيش خود طرد كن، وقتى كار و حرف ما تمام شد، اگر خواستى دوباره آنان را نزد خود بنشان و درخواست كردند كه پيامبر چنين عهدنامه اى ميان خود و آنان بنويسد،... كه آيه نازل شد:} وَلاَ تَطْرُدْ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ{. «آنان را كه صبح و شام خدا را مى خوانند و در پى رضاى اويند، از خود طرد مكن.»پس از آنكه خدمت آن حضرت رسيديم، زانو به زانوى وى نشستيم و پيامبر هم با ما مى نشست تا وقتى كه مى خواست برخيزد و به كار خود برسد و اگر كارى نداشت، با ما آنقدر مى نشست كه ما برخاسته، برويم... و روايت شده از «عائذ بن عمرو» كه

ابوسفيان بر سلمان و صهيب و بلال عبور كرد. آنان گفتند: «هنوز شمشيرها، بهره خود را از گردن اين دشمن خدا نگرفته اند.» ابوبكر به آنان گفت: آيا به رييس قريش اين گونه مى گوييد؟ و نزد پيامبر آمد و سخن آنان را براى حضرت باز گفت. پيامبر فرمود: شايد تو خشمگينشان كرده اى. به خدا سوگند، اگر تو آنان را غضبناك كرده باشى، خدا را به خشم آورده اى، ابوبكر نزد آنان رفت و گفت: برادران! نكند من ناراحتتان كرده ام؟ گفتند: خير...

نام اصحاب صفه

در كتابهاى تاريخ، نام برخى از اين مسلمانان با ايمان و فداكار و تهيدست چنين آمده است: 1 ـ اوس بن اوس ثقفى، كه در سالهاى آخر، همراه گروهى از «ثقيف» به مدينه آمد. 2 ـ اسماء بن حارثه اسلمى، كه به اتفاق برادرش هند، خدمتگزار پيامبر بودند و در سال 60 هجرى در بصره درگذشت، در حالى كه هشتاد سال عمر داشت. 3 ـ بلال بن رباح، از مسلمانان پيشتاز و شكنجه شده در راه خدا كه مؤذّن و خزانه دار پيامبر بود و در جنگ بدر هم حضور داشت. 4 ـ براء بن مالك انصارى (برادر انس بن مالك)، كه در جنگ احد و ديگر معركه ها هم حضور داشت و دلير و تكسوار بود. هم او بود كه در جنگ مسلمانان با مسيلمه كذاب، پيشنهاد كرد مرا داخل سپر گذاشته و با نيزه ها بلندم كنيد و داخل باغى كه سنگر دفاعى دشمن است بياندازيد. او را از اين طريق به داخل باغ انداختند و او در داخل با آنان جنگيد تا آنكه در را گشود و در اين حادثه بيش از هشتاد زخم برداشت. خالد، يك ماه به مداواى زخم هاى او مشغول بود. 5 ـ ثوبان، غلام پيامبر كه از وفاداران قانع و عفيف بود. رواياتى هم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نقل كرده است. روزى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: هر كس يك چيز را از من قبول كند من هم ضامن بهشت او مى شوم. وى گفت: من حاضرم يا رسول الله. پيامبر فرمود: شرط من آن است كه از هيچ كس چيزى طلب نكنى. گفته اند: گاهى كه ثوبان سوار بر مركب خود بود و تازيانه اش به زمين مى افتاد، هرگز از كسى درخواست نمى كرد كه به او بدهد، خودش پايين مى آمد و برمى داشت. 6 ـ ابوذر غفارى (جندب بن جناده)، چهارمين نفرى بود كه مسلمان شد. وقتى به مدينه آمد تنها بود و عبادت پيشه و خدمتگزار پيامبر بود. چون فراغت مى يافت، به مسجد مى رفت و به اهل صفه مى پيوست. وى از بهترين ياران رسول الله بود و زبانى حقگو و صريح داشت. در زمان عمربن خطاب در فتح بيت المقدس هم شركت كرد. 7 ـ جُعَيل بن سراقه ضمرى، كه مورد عنايت رسول الله بود. 8 ـ حُذيفة بن يمان، او و پدرش از مهاجرين بودند. اهل شناخت، بصيرت، علم و عبادت بود. پيامبر او را بين هجرت و نصرت مخيّر ساخت. او انتخاب كرد كه بماند و از ياوران پيامبر گردد. از سوى پيامبر به مأموريت هاى ويژه مى رفت و رسول الله مخفيانه نام منافقان را به وى گفته بود. 9 ـ حارثة بن نعمان انصارى، او در جنگ «بدر» هم حضور داشت و در جنگ «حنين» نيز يكى از هشتاد نفرى بود كه فرار نكردند و در يارى و دفاع از پيامبر استقامت نشان دادند. وى در جنگ جمل در بصره هم حضور داشت و در آن، مجروح شد. در آن روزگار، آخر عمر خود را مى گذراند. حارثه از بهترين افراد نيكوكار نسبت به مادرش بود. در دوران پيرى و نابينايى هم به دست خود، به مساكين كمك مى كرد. 10 ـ حنظلة بن ابى عامر (حنظله غسيل الملائكه)، كه در جنگ احد به شهادت رسيد. 11 ـ حكم بن عُمير ثمالى، كه بعدها ساكن شام شد. حديث هاى حكمت آميزى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روايت كرده است. 12 ـ خبّاب بن ارَت، كه از مسلمانان نخستين (به قولى، ششمين مسلمان) و از مهاجرين زجر ديده و شكنجه شده صدر اسلام بود. آثار شكنجه آن دوران، تا مدّتها در بدنش باقى بود. از مجاهدانى بود كه در جنگ بدر و ساير جنگها شركت داشت. 13 ـ ابو ايوب انصارى (برخى او را اهل عقبه دانسته اند، نه اصحاب صفه) نامش «خالد بن يزيد» بود. همان كه خانه اش در آغاز هجرت پيامبر، مدّتى محلّ اقامت آن حضرت بود تا آنكه مسجدالنبى ساخته شد. در جنگ بدر نيز حضور داشت. در قسطنطنيّه از دنيا رفت. 14 ـ دكين بن سعيد مزنى، به روايتى وى همراه چهارصد نفر به حضور پيامبر آمدند. بعدها ساكن كوفه شد. 15 ـ ابولبابه انصارى (رفاعه)، وى در جنگ بدر حضور داشت. 16 ـ سلمان فارسى، كه از صحابه برجسته رسول الله و از خردمندان روزگار و عابدان بزرگ بود. 17 ـ سعيد بن عامر جمحى، از مهاجرانى بود كه فقر را برگزيد. در مدينه خانه اى نداشت. از دنيا و كالاى فانى آن خود را آزاد ساخته بود. 18 ـ ابو سعيد خدرى (نامش سعد بن مالك بود). او صبر و عفاف را برگزيد، هر چند مى توانست توانگر باشد و مرّفه. 19 ـ سالم غلام ابو حذيفه، كه در يمامه شهيد شد و در آن جنگ، پرچمدار بود و دستش قطع شد. وى از مسلمانان با سابقه بشمار مى رفت. 20 ـ شداد بن اسيد، كه از مهاجران بود و هنگامى كه نزد رسول خدا آمد، آن حضرت وى را در «صفّه» جاى داد. 21 ـ صفوان بن بيضاء، از مجاهدان بدر بود و پيامبر او را همراه سريه «عبدالله بن جحش» به مأموريت نظامى فرستاد. برخى شهادتش را در جنگ بدر دانسته اند. 22 ـ صهيب بن سنان. گفته اند او از مسلمانان نخستين بود كه براى اسلام آوردن به حجاز هجرت نمود. 23 ـ طخفة بن قيس. ساكن مدينه شد و در صفّه هم جان سپرد. او از اصحاب صفه اى بود كه مهمان پيامبر مى شد. 24 ـ طلحة بن عمرو بصرى، او چون در مدينه كسى را نداشت ساكن صفه شد و از سوى پيامبر به وى طعام داده مى شد. 25 ـ عبدالله بن مسعود، كه از مسلمانان اوليه و اصحاب قرآن شناس پيامبر بود. وى در روزگار عثمان از دنيا رفت. 26 ـ عبدالله بن ام مكتوم، پس از جنگ بدر به مدينه آمد و ساكن صفه شد. 27 ـ عبدالله بن عمرو بن حرام، كه در جنگ احد به شهادت رسيد. 28 ـ عقبة بن عامر، همنشين با اهل صفه بود. به مصر رفت و همان جا درگذشت. 29 ـ عمرو بن عوف، در جنگها شركت داشت. رواياتى هم از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل كرده است.

/ 43