عرفان اسلامی جلد 10

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عرفان اسلامی - جلد 10

حسین انصاریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرار شما از آن حضرت ، علّتى جز هواى نفس و اميال و غرايز و شهوات آزاد ندارد ، شما مى‏خواهيد در بى‏خيالى و بى‏بند و بارى و بى‏قيدى زندگى كنيد و از مقيّد كردن آزادى شيطانى خود وحشت داريد ، شما از ممنوعيت زنا و حرمت ربا و ظلم و تجاوز و سلطه‏گرى و شهوات غلط مى‏ترسيد و مى‏دانيد اگر به حوزه توحيد و ايمان روى آوريد به بى‏بند و بارى‏ها و كثافت‏كارى‏ها و غارتگرى‏ها و دزدى‏ها و تمام شهوات غلط جنسى بايد خاتمه بدهيد و مردم جهان را از شر خود آسوده كنيد ، از اين جهت از اين حوزه پاك فرارى هستيد و براى سرپوش گذاشتن بر فرار خود مارك انكار حق به خود زده و زير پوشش كفر و شرك رفته و نام آن را با كمال بى‏شرمى و بى‏حيايى آزادى از خرافات گذاشته و محصول مغز مريض خود را به عنوان ماترياليسم يا كمونيسم و يا با كلمات بى‏محتواى ديگر خوانده و تبليغ كرده‏ايد و با شركت يهوديت صهيونيسم و مسيحيت غربى تمام روى زمين را به فساد و ناپاكى و آلودگى و بدبختى دچار كرده‏ايد ، چرا ؟

چون به خاطر پيروى از شهوات نخواسته‏ايد در برابر حضرت حق كه آشكارترين آشكارهاست تواضع كنيد ، در حالى كه با آن علم و دانش سرشارتان از حق خبر داشته و بودن او هم چون روز برايتان روشن است .

چون به اين معنا توجه كردى كه وجود مقدس او خالق سماوات و ارض و قرار دهنده نور و ظلمات است و محصول اراده او كه جهان هستى است دنيايى بى‏نهايت از نظم و عدل و علم و حكمت است و هر ذره‏اى از ذراتش از حيث نظم و دقت و موقعيت و موقف متحير كننده عقول و مست كننده درون است ، آيا اقتضا ندارد كه در برابر عظمت و كمالش به تواضع آيى و سر عبادت بر خاك پيشگاهش نهى و به عجز و تقصير و ذلت و كوچكى خود در برابر كبرياييش اعتراف كنى و از در تواضع به بستان سعادت وارد شده و خير دنيا و آخرت خود را تأمين نمايى ؟ !

خدايا ! دست ما را بگير و از چاه جهل و غرور و عجب و خودبينى بدر آر و ما را از بند اسارت هواى نفس نجات ده و در سعادت دارين را به روى ما بگشا .

  • نگارا نگاهى زمهر و وفا تو دانى كه در كويت آواره‏ام صف آراسته دنيى و نفس دون مرا دوزخى خواهد اين نفس زشت كريما غفورا رحيما شها همه عمر اگر در گنه زيستم مرا جرم اگر قطره بى‏شمار بياموز ما را ره بندگى زعشقت به جان بخش فرخندگى

  • كه درد من خسته سازى شفا كرم كن كه مسكين و بيچاره‏ام كه ريزد بخاك از دامن زار خون نگارا زروى تو خواهم بهشت بهر زشت و زيباى خلق آگها در آن عفو نامنتها چيستم ترا بحر بخشش ندارد كنار زعشقت به جان بخش فرخندگى زعشقت به جان بخش فرخندگى

/ 215