نگارا نگاهى زمهر و وفا تو دانى كه در كويت آوارهام صف آراسته دنيى و نفس دون مرا دوزخى خواهد اين نفس زشت كريما غفورا رحيما شها همه عمر اگر در گنه زيستم مرا جرم اگر قطره بىشمار بياموز ما را ره بندگى زعشقت به جان بخش فرخندگى كه درد من خسته سازى شفا كرم كن كه مسكين و بيچارهام كه ريزد بخاك از دامن زار خون نگارا زروى تو خواهم بهشت بهر زشت و زيباى خلق آگها در آن عفو نامنتها چيستم ترا بحر بخشش ندارد كنار زعشقت به جان بخش فرخندگى زعشقت به جان بخش فرخندگى