میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت - نسخه متنی

احمد لقمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگامى كه روز قيامت فرامى رسد، سايه‏اى بر بالاى سر چنين شخصى است و تاجى بر سر او، لباس بر بدن دارد و نورى در پيشاپيش وى حركت مىكند. مانعى ميان او و آتش است و حجّتى بين او و خداوند متعال شمرده مىشود. نماز شب مايه سنگينى او، گذرنامه عبور از صراط و كليد بهشت است.

در روايت ديگرى آمده است كه خداى متعال به يكى از صديقان وحى كرد كه من بندگانى دارم كه مرا دوست دارند و من نيز آنان را دوست دارم؛ آنها مشتاق من بوده، من نيز مشتاق آنهايم. آنان مرا در ياد دارند و من هم به ياد آنها هستم. به من نظر دارند و من نيز به آنان نظر دارم؛ پس اگر تو قدم جاى قدم آنها بگذارى، تو را هم دوست خواهم داشت و اگر از راه آنها منحرف شوى، عقوبتت خواهم كرد.

او گفت: بار الها! نشانه‏هاى آنها چيست؟

خطاب رسيد: آنها روزها بسان چوپان مهربانى كه مواظب گوسفندان خود است به سايه مىنگرند و منتظر رسيدن شب هستند. با شور و اشتياق بسيار به استقبال غروب مىشتابند و چون شب فرا رسيد و هر دوستى با دوست خود در محفلى خلوت كرد، اينان در برابر من به پاى مىايستند، صورت‏هاى خود را بر خاك نهاده، با تلاوت قرآن به مناجات وراز و نياز با من مىپردازند. در برابر نعمت‏هايم سپاسگزارى كرده، گاه گريه و گاه شيون مىكنند، زمانى آه مىكشند و ساعتى از گناهان شِكوه مىكنند. مدّتى ايستاده و مدتى نشسته، گاه در حال ركوع وزمانى در سجده هستند.آنچه را آنان به خاطر من تحمّل مىكنند، همه را مىبينم و شكوه‏هايىكه از محبّت من بر لب دارند مىشنوم، اوّل

/ 140