میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
علاقهو محبّتپروردگار بهبندهاش در اينحديثقدسى نمايان است:اگر آنها كه از من روى گردانند، بدانند كه من چگونه به آنها مشتاقم و به انتظار توبه و بازگشت آنان نشستهام، هر آينه از شوق، جان مىدادند و بندهاى بدنشان از هم جدا مىشد.و به پيغمبرش عيسى بن مريم فرمود:اى عيسي! تا كى چشم به راه باشم و مردم به سوى من بازنگردند...عظمت اين سخنان وابهت اين كلمات، انسان را جفاكار و بىشرم جلوه مىدهد؛ چرا كه اگر حتى ذرّهاى عقل و حيا در ما بود آن چنان بر خود خشمناك مىشويم كه بالاتر از آن تصوّر نشود. راضى مىشديم كه براى هميشه عذاب دردناك خداوند را تحمّل كنيم و حتّى اين عقوبت را از پروردگار خويش درخواست مىكرديم؛ زيرا پس از انبوه معاملات لطيف الهى در محضر او از فرمانش سرپيچى كرديم.اگر در حساب روز قيامت هولى به جز شرم عرضه اعمال بر خداى متعال و رسوايى آدمى نبود، همانا سزاوار بود كه انسان از سركوه پايين نيامده، رو به آبادى نكند، تا مرز مرگ چيزى نخورد و نياشامد و لحظهاى خواب نداشته باشد(1).