میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت - نسخه متنی

احمد لقمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ظهر برگشتم. تا وارد شدم، خبر دادند كه حاج ميرزا جواد آقا جوياى احوال شما شده‏اند.

چون از كسالت وى اطلاع داشتم بدون هيچ معطلى و با عجله به خدمتشان رفتم. چون وارد اتاق او شدم، صحنه‏اى ديدم كه حيرتم را بسيار كرد. حاج ميرزا جواد آقا به حمام رفته، خضاب بسته و پاك و مطهر در بستر نشسته بود. به‏طور ظاهر منتظر بود تا اذان ظهر بگويند و نماز بخوانند امّا انتظار ايشان بيش از اين مقدار بود؛ چرا كه در چهره وى لحظه‏شمارى براى «ديدار» و انتظار «لقا» به چشم‏مىخورد.

لحظات اوّليه ديدار فرا رسيد، در بستر شروع به اذان و اقامه كرد. با گفتن هر جمله‏اى، بهجت بيشتر و آرامش افزون‏ترى به سراغش مىآمد. به دنبال آن، دعاى تكبيرات افتتاحيّه را ترنم كرده، دو دست را براى گفتن تكبيرة‏الاحرام بالا مىبرد كه گويى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد. لب‏هايش حركت كرد و دست‏ها به لرزش افتاد و با آخرين كلام اولين ديدار حاصل شد؛ «اللّه اكبر».

مرغ روحش از بدن پاكش به سوى عالم قدس پرواز كرد و همچون گذشته با نماز به معراج رفت. عارف بزرگ روزگار با معراجى فجر آفرين و شادىبخش پلكان ملكوت را طى كرد و به بلنداى جاودانگى رسيد؛ چرا كه آن روز براى او «عيد قربان» بود و هنگام «ديدار»؛ ديدارى كه در پى آن هر روز «نوروز» است و هر زمان وقت شادى و سرور.(1)

(1). كيهان انديشه، ش8، ص76 و 77.

/ 140