میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
كجا دانستيد؟ آن شخص در همان حال كه به سرعت به سوى درِ غربى شيخان مىرفت، صورت خود را برگردانيد و نيمرخ به سوى من نمود، گفت: ما مشترىهاى خودمان را مىشناسيم.(1)يكى از شاگردان شايق و علاقهمند مرحوم حاج ميرزا جواد آقا، مرحوم «حاج ميرزا عبداللّه شالچي» است. وى درباره نورانيت و آثار ملكوتى آرامگاه استاد خويش مىفرمايد:سر قبر ايشان برويد و حوايج خود را بخواهيد، نتيجه مىگيريد. من هر وقت حاجتى داشته باشم سر قبر ايشان مىروم. روزى خطاب به استاد كرده گفتم: شما در حال حيات خود به من لطف داشتيد، الان كه روحتان روشنتر است مرحمتى فرماييد!شب شنبه خواب ديدم كه در محضر حاج ميرزا جواد آقا هستم، سلام كردم، جواب دادند، فرمود: بيا بالا. رفتم بالا و ايستادم. مقدارى فاصله داشتيم. فرمود: بيا جلو! من مقدارى رفتم تا فرمان وى را اطاعت كنم و از سويى ايستادم تا ادب كرده باشم. باز فرمود: جلوتر بيا! و چندين بار تكرار فرمود و من آنقدر جلو رفتم كه زانوى من به زانوى او وصل شد. دو زانويش را باز نمود و ناگاه شروع كرد نگاه كردن به من. نگاههايى كه حس مىكردم با لحظه لحظه آنها اثرى ژرف و چشمگير در وجودم مىگذارد و مرا با چشمهايش «تجريد» مىكند. بعد از آن فرمود بلند شو. پس ادامه داد: روزى 35 مرتبه اناانزلنا و 65 بار قل هو اللّه احد بخوان. در لحظه آخر اين جمله را به من فرمود: