آشنایی با تفاسیر و روش های تفسیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
رسول (ص )منقاد و مطيع باشد و علم خود را از آنان بگيرد و بر اسرارشان مطلع شـود بـه گـونـه اى كـه رسـوخ در عـلم و طـمـاءنـيـنـه در مـعـرفـت بـرايـش حـاصـل گـردد و دو چـشـم قـلبـش بـازگـردد و به حقيقت امور، عالم بشود. و در حالى كه مصاحب دنياست روحش به محل اعلى تعلق داشته باشد،... در اين صورت چنين فردى مى تواند از بعض غرائب قرآن استفاده كرده و برخى عجائبش را استنباط كند، چرا كه اين از خداى تعالى و از جود او دور نـيست . سعادت فهم قرآن منحصر به قوم خاصى نيست و خود ائمه (ع ) جمعى از اصحاب خـود را بـراى ايـن مـزيـّت سـتـوده انـد، چـنـانكه در مورد سلمان (ره ) فرمودند: ((سَلْمانُ مِنّا اَهْلَ الْبـَيـْتِ)) پـس كـسـى كـه از اهـل بـيـت مـحـسـوب گـردد، هـيـچ بـعـيـد نـيـسـت كـه داخل در ((راسخين در علم )) كه از تاءويل آگاهند، باشد.))(182) فـيـض كـاشـانـى ، مـحصور كردن تفسير قرآن را به ظاهر قرآن و منقولات ، و تفسير به راءى پنداشتن هر معناى غير از ظاهر را، از موانع فهم قرآن شمرده است .(183) صدرالمتاءلهين (قده ) كه خود از خوشه چينان معارف قرآن است در تخطئه كسانى كه فهم قرآن را فقط در مرحله ظاهر مى دانند، مى گويد:((آنـچـه بـيشترِ مفسران از قرآن مى فهمند، نه علم قرآن است فى الحقيقه ، بلكه به علم لغت و نـحـو و مـعانى و كلام برمى گردد و علم قرآن ، سواى اين علمهاست ، همچنانكه جلد و قشر انسان نه انسان است بالحقيقه ، بلكه بالمجاز (انسان گفته مى شود.)(184) امام خمينى (ره ) هم مى نويسد:((ايـنـكـه اسـتـفـاده مـا از اين كتاب بزرگ ، بسيار كم است ، براى همين است كه يا به آن ، نظر تـعـليـم و تـعـلم نـداريم ، چنانچه غالباً اينطور قرائت مى كنيم براى ثواب و اجر، و لهذا جز بـه جـهـت تـجويد آن اعتنايى نداريم مى خواهيم قرآن را صحيح بخوانيم كه ثواب به ما عنايت شـود و در همين حد واقف مى شويم و به همين امر قناعت مى كنيم ... . و يا اگر نظر تعليم داشته بـاشـيـم ، بـا نـكات بديعه و بيانيه و وجوه اعجاز... . و ديگر امور عرضيّه خارج از مقصد، كه خود آنها موجب احتجاب از قرآن ، و غفلت از ذكر الهى است سر و كار داريم . بلكه مفسرين بزرگ مـا نـيـز عـمـده هـمّ خود را صرف در يكى از اين جهات يا بيشتر كرده و باب تعليمات را بروى مـردم مـفـتـوح نـكـرده انـد. بـالجـمـله كـتـاب خـدا، كـتـاب مـعـرفـت و اخـلاق و دعـوت بـه سعادت و كـمـال اسـت ، كـتـاب تـفسير نيز بايد، كتاب عرفانى اخلاقى و مبين جهات عرفانى و اخلاقى و ديگر جهات دعوت به سعادت آن باشد.))(185) ايشان در جاى ديگر به دفاع از استفاده هاى اخلاقى و عرفانى از قرآن برخاسته و همچنين به تفاوت آن با تفسير به راءى اشاره مى فرمايد:((يكى ديگر از حجب كه مانع استفاده از اين صحيفه نورانيه است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرين نوشته يا فهميده اند كسى را حق استفاده (ديگر) از قرآن شريف نيست ، و تفكر و تدبر در آيـات شـريـفـه را به تفسير به راءى ، كه ممنوع است ، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه اين راءى فـاسـد و عـقـيده باطله ، قرآن شريف را از جميع فنون استفاده عارى نموده و آن را به كلى مـهـجـور نموده اند؛ در صورتى كه استفادات اخلاقى و ايمانى و عرفانى به هيچ وجه مربوط به تفسير نيست تا تفسير به راءى باشد. مثلاً، اگر كسى از كيفيت مذاكرات حضرت موسى با خـضـر و كـيـفـيـت معاشرت آنها و شدِّ رحال (كوچ كردن ) حضرت موسى ، با آن عظمت مقام نبوّت ، بـراى بـه دسـت آوردن عـلمـى كه پيش او نبوده ، و كيفيت عرض حاجت خود به حضرت خضر ـ به طـورى كـه در كـريـمـه شـريـفه ((هَلْ اَتَّبِعُكَ عَلى اَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً))(186) مـذكـور اسـت ـ و كـيـفـيـت جـواب خـضر، و عذرخواهى هاى حضرت موسى ، بزرگى مقام علم و آداب سلوك متعلّم با معلّم را كه شايد بيست ادب در آن هست ، استفاده كند، اين چه ربط به تفسير دارد تـا تـفـسـيـر بـه راءى بـاشـد؟ و بـسـيـارى از اسـتـفـادات قـرآن از ايـن قـبـيـل اسـت . و در مـعـارف مـثـلاً، اگـر كـسـى از قـول خـدا تـعـالى ((اَلْحـَمـْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ))(187) كه حصر جميع محامد و اختصاص تمام اثنيه (ثناها) است به حق تعالى ، اسـتـفـاده تـوحـيـد افـعـالى كـنـد و بـگـويـد از آيـه شـريـفـه اسـتـفـاده شـود كـه هـر كـمـال و جـمـال و هـر عـزّت و جـلالى كـه در عـالم اسـت و چـشـم احـول و قـلب مـحـجوب به موجودات نسبت مى دهد از حق