4- صدقه موجب افزايش رزق - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4- صدقه موجب افزايش رزق

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

يكى از پسران امام صادق عليه السلام نامش محمد بود. گاهى از مخارج زندگيش چيزى زياد مى آورد، امام
فرمود:

چقدر از مخارج زندگيت زياد آمده ؟

عرض كرد:
چهل دينار، فرمود:

آن را در راه خدا صدقه بده . عرض ‍
كرد:

غير از پولى ندارم ، اگر صدقه بدهم چيزى برايم نمى ماند.

فرمود:


برو آن را صدقه بده ، خداوند عوضش را مى دهد، آيا نمى دانى كه هر چيزى كليدى دارد و كليد رزق
صدقه است !!

محمد نصيحت پدر را پذيرفت و آن چهل دينار اضافى را صدقه داد. از اين جريان ده روز بيشتر نگذشت كه چهار
هزار دينار براى امام آوردند، امام به محمد فرمود:

پسر جانم ! ما براى خدا، چهل دينار داديم ، خداوند
به جاى آن ، چهار هزار، دينار (صد برابر) به ما عنايت فرمود.(390)

5- عمادالدوله

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

آل بويه كه سلطنت آنها از سنه 322 آغاز شد، حدود 126 سال حكومت آنان ادامه داشت . از بزرگترين و خوش سلوك
ترين آنها نسبت به مذهب تشيع و رعيت ، عمادالدوله (ابوالحسن على بن يويه ) بود، كه نه سال حكومت كرد
(متوفى 338).

از غرائبى كه براى او اتفاق افتاد و در باب رزق و گنج مى باشد، چند است

اول

وقتى كه به شيراز آمد
ياقوت كه از جانب المقتدر بالله عباسى حاكم بود فرار كرد. عمادالدوله مى خواست خرج لشگر را بدهد چيزى
نداشت . در اين خيال بود و از ناراحتى سواره به شكار رفت . در صحرا دست اسبش ‍ به سوراخى فرو رفت . دست
اسب را بيرون كشيد سوراخ وسيعى پيدا شد و گنجى ظاهر گشت كه ياقوت آنجا ذخيره كرده بود، گنج را برداشت
و خرج لشگر را داد.

دوم

روزى از قفا دراز كشيده بود و فكر لشكر و رعيت بود، مارى كه از گوشه اى از سقف به گوشه ديگر رفت .
امر كرد سقف را بشكافند و مار را بكشند تا كسى را نگزد. چون سقف را كندند (سقف ديگرى پيدا شد و ما بين
آن ) به صندوقهائى كه پانصد هزار دينار در آن بود كشف كردند. پس آن گنج را برداشت ميان رعيت تقسيم كرد.

سوم

براى خودش (و بزرگان ارتش و لشگريان ) خواست لباسى بدوزد خياطى را خواست ، خياط مخصوص فرماندار
شهر (ياقوت ) را معرفى كردند كه كر بود.

فرمود:


خياط بايد چشم داشته باشد به گوش محتاج نيست .

خياط را آوردند و فرمود:


براى خودم و لشگر و
نوكرها و سركرده ها لباس بدوز، او كر بود خيال كرد درباره او سعايت كردند كه نزدش پول است گفت :

از مال
ياقوت فرماندار فقط چهار صندوق بيشتر پيش من نيست و نمى دانم درونش چيست !

عمادالدوله فرستاد صندوقها را آورند، چون سر صندوق باز كردند مالهاى زياد و لباس زياد و جواهر درونش
بود.(391)

4 :


رضا

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( رضى الله عنهم و رضوا عنه ) (مجادله :
آيه 22)

خدا از مؤ منان خشنود و راضى و آنها هم از خدا خشنودند.

امام سجاد عليه السلام :

الصبر و الرضا راءس طاعه الله (392)

صبر و رضا سر همه طاعات است .

شرح كوتاه

صفت رضا اينست كه شخص به چيزى كه محبوب يا مكروهش هست ، راضى مى باشد.
رضا شعاع نور معرفت است و شخص راضى از جميع اختيارش منصرف و به مقدرات خداوند دل مى دهد.

چون تعلق قلب به هر موجود دنيوى شرك و به مفقود كفر است ) (393) اين علاقه از صفت رضا خارج است . عجب است
از كسانى كه ادعاى عبوديت مى كنند اما در مقدرات خود نسبت به خدا منازله و شكايت دارند، اما عارفان
حقيقى تسليم حقند و به مقدرات الهى راضى و از بلاها و امتحانات سخت و كمبودها گله ندارند و به داده ها
و نداده ها كامشان شيرين مى باشد(394)

/ 259