4- سبب نزول عذاب
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمنخستين كسى كه پيمانه و ترازو را براى مردم ساخت حضرت شعيب پيامبر صلى الله عليه و آله بود. قومش پساز مدتى شروع به كم فروشى نمودند. با اينكه به خداى جهان كافر بودند و پيامبر را تكذيب مى كردند گناهى
تازه بر افعال شنيع آنها افزوده شد. كالا و اجناس را براى خود كامل وزن مى كردند و براى مشتريان كم
فروشى و تقلب را روا داشتند.زندگى آنها فراخ بود تا آنكه پادشاه آنان به آنها دستور احتكار و كم فروشى را داد. شعيب پادشاه و مردم
را نصيحت كرد ولى فايده اى نداشت ، و به دستور پادشاه شعيب و طرفدارانش را از شهر بيرون كردند. عذاب
بر آنها نازل شد و آن زلزله (505) و سايه آتشبار بود و اين به معنى گرماى بسيار سخت كه از سايه خانه و آب
هم كسى نمى توانست جان سالم به در برد. پس از آن ابرى جمع شد و نسيم خنكى وزيدن گرفت و مردم در زير آن
قطعه ابر گرد آمدند تا از گرما رهائى يابند.چون همگى در سايه ابر جمع شدند شراره هاى آتش از ابر باريد و زمين هم در زير پايشان لرزيد و همگى در هم
پيچيد و سوختند. مدت اين عذاب را نه روز نوشته اند. و شامل هواى گرم ، آبهاى داغ و زمين لرزه بود. قوم
شعيب در شهر مدين ساكن بودند، و عذاب اهل آن شهر را در بر گرفت (506).
5- سزاى كتمان كنندگان
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمجابر بن عبدالله انصارى مى گويد:امام على عليه السلام براى ما سخنرانى مى كرد. پس از حمد و ثناى
فرمود:در پيشاپيش جمعيت ، چند نفر از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در اينجا هستند، انس بن مالك
، براء بن عازب انصارى ، اشعث بن قيس و خالد بن زيد بجلى .
سپس رو به يك يك اين چهار نفر كرد. نخست از انس بن مالك پرسيد:
اى انس اگر تو شنيده اى كه رسول خدا در حق
من فرمود:(هر كس من مولاى او هستم على مولاى و رهبر اوست ) (507) اگر امروز به به رهبرى من گواهى ندهى
خداوند ترا به بيمارى برصى (پيسى ) مبتلا مى كند، كه لكه هاى سفيد آن سر و صورتت را فرا مى گيرد عمامه
ات آن را نمى پوشاند، سپس رو به اشعث كرد و فرمود:اما تو اى اشعث اگر شنيده اى كه پيامبر ص در حق من
چنين گفت ، و امروز گواهى ندهى آخر عمر از هر دو چشم كور مى شوى .
و تو اى خالد بن يزيد، اگر در حق من چنين شنيده اى و امروز كتمان كنى و گواهى ندهى خداوند تو را به مرگ
جاهليت بميراند.اما تو اى براء بن عازب ، اگر شنيده اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله چنين فرمود و اينك گواهى به
ولايت من ندهى ، در همانجا مى ميرى كه از آنجا (به سوى مدينه ) هجرت كردى ، البته هر چهار نفر در روز
غدير خم از پيمبر اين جمله معروف را شنيده و بعد كتمان و انكار كردند.جابر بن عبدالله انصارى مى گويد:سوگند به خدا بعد از مدتى من انس بن مالك را ديدم كه بيمارى برص
گرفته ، بطورى كه با عمامه اش لكه هاى سفيد اين بيمارى را از سر و رويش نمى توانست بپوشاند.اشعث را ديدم كه از هر دو چشم كور شد و مى گفت :سپاس خداوندى را كه نفرين على عليه السلام در مورد كورى
دو چشمم در دنيا بود، و مرا به عذاب آخرت نفرين نكرد، كه در اين صورت براى هميشه در آخرت عذاب مى شدم .خالد بن يزيد را ديدم كه در منزلش مرد، خانواده اش خواستند او را در منزل دفن كنند، قبيله (كنده )
باخبر شدند و هجوم آوردند و او را به رسم جاهليت كنار در انه دفن كردند و به مرگ جاهليت مرد.اما براء بن عازب معاويه او را حاكم يمن كرده و او را در يمن از دنيا رفت ، از همانجا كه هجرت كرده
بود.(508)