1- هارون مكى - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- هارون مكى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( سهل خراسانى ) به حضور امام صادق عليه السلام آمد و از روى اعتراض گفت :

چرا با اينكه حق با تو است
نشسته اى و قيام نمى كنى . حال صد هزار نفر از شيعيان تو هستند كه به فرمان تو شمشير را از نيام بر مى
كشند، و با دشمن تو خواهد جنگيد.

امام براى اينكه عملا جواب او را داده باشد، دستور داد، تئورى را آتش ‍ كنند، و سپس به سهل فرمود:


برخيز و در ميان شعله هاى آتش تنور بنشين .

سهل گفت اى آقاى من ، مرا در آتش مسوزان ، حرفم را پس گرفتم ، شما نيز از سخنتان بگذريد، خداوند به شما
لطف و مرحمت كند.

در همين ميان يكى از ياران راستين امام صادق عليه السلام به نام هارون مكى به حضور امام رسيد امام به
او فرمود:


كفشت را به كنار بينداز و در ميان آتش تنور بنشين ، او همين كار را بى درنگ انجام داد و در
ميان آتش تنور نشست .

امام متوجه سهل شد و از اخبار خراسان براى او مطالبى فرمود:


گوئى خودش از نزديك
در خراسان ناظر اوضاع آن سامان بوده است .

سپس به سهل فرمود:

برخيز به تنور بنگر، چون سهل به تنور نگاه كرد، ديد هارون مكى چهار زانو در ميان
آتش نشسته است .

امام فرمود:
در خراسان چند نفر مثل اين شخص وجود دارد؟

عرض كرد:
سوگند به خدا حتى يك نفر در خرسان ،
مثل اين شخص وجود ندارد.

فرمود:


من خروج و قيام نمى كنم در زمانى كه (حتى ) پنج نفر يار راستين براى ما پيدا نشود، ما به وقت
قيام آگاه تر هستيم.(71)

2- بهلول قبول شد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

( هارون الرشيد ) خليفه عباسى خواست كسى را براى قضاوت بغداد تعيين نمايد، با اطرافيان خود مشورت
كرد، همگى گفتند:

براى اين كار جز بهلول صلاحيت ندارد.

بهلول را خواست و قضاوت را به وى پيشنهاد كرد.

بهلول گفت :
من صلاحيت و شايستگى براى اين سمت ندارم .

هارون گفت :
تمام اهل بغداد مى گويند جز تو كسى سزاوار نيست ، حال تو قبول نمى كنى !

بهلول گفت :
من به وضع و شخصيت خود از شما بيشتر اطلاع دارم ، و اين سخن من يا راست است يا دروغ ، اگر
راست باشد شايسته نيست كسى كه صلاحيت منصب قضاوت را ندارد متصدى شود. اگر دروغ است شخص ‍ دروغگو نيز
صلاحيت اين مقام را ندارد.

هارون اصرار كرد كه بايد بپذيرد، و بهلول يك شب مهلت خواست تا فكر كند. فردا صبح خود را به ديوانگى زد
و سوار بر چوبى شده و در ميان بازارهاى بغداد مى دويد و صدا مى زد دور شويد، راه بدهيد اسبم شما را لگد
نزند.

مردم گفتند:
بهلول ديوانه شده است ! خبر به هارون الرشيد رساندند و گفتند:

بهلول ديوانه شده است .

گفت :

او ديوانه نشده ولكن دينش را به اين وسيله حفظ و از دست ما فرار نمود تا در حقوق مردم دخالت
ننمايد.(72)

آرى آزمايش هر كس نوعى مخصوص است نه تنها رياست براى بهلول آماده بود بلكه غذاى خليفه را براى او مى
آوردند مى گفت :

غذا را ببريد پيش سگهاى پشت حمام بياندازيد، تازه اگر سگها هم بفهمند از غذاى خليفه
نخواهند خورد!

/ 259