ثعلبه انصارى
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم( ثعلبه بن حاطب انصارى ) خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد:يا رسول صلى الله عليه وآله ، دعا خداوند به من ثروتى عنايت كند.فرمود:
مقدار كمى كه شكر آن را بتوانى بهتر از ثروت زياد است كه نتوانى سپاس آن را انجام دهى .
ثعلبه رفت ، باز دو مرتبه مراجعه كرد و تقاضاى خود را تكرار كرد. فرمود:
ترا پيروى از من كيست ؟ به خدا
سوگند اگر بخواهم كوهها برايم طلا شود، خواهد شد. ثعلبه رفت و براى بار سوم مراجعه كرد و گفت :برايم
دعا كن اگر خدا مرا ثروتى بدهد هر كه را حقى در آن مال باشد حقش را خواهم داد.پيامبر صلى الله عليه و آله دعا كرد كه خداوند مالى به او بدهد. دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله در
حقش مستجاب شد، و چند گوسفند تهيه كرد، و كم كم گوسفندان او چنان رو به افزايش گذاشتند كه حد و حصر
نداشت .اول تمامى نمازهاى خود را پشت سر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواند، بعد كه اموالش بيشتر شد فقط
ظهر و عصر را به مسجد مى آمد و بقيه اوقات نزد گوسفندان بود.اشتغال او به جايى رسيد كه روز جمعه فقط به مدينه مى آمد و نماز جمعه را مى خواند. بعد از مدتى روز
جمعه هم نمى آمد ولى در آن روز بر سر راه مى آمد و از عابرين اخبار مدينه را مى پرسيد.روزى پيامبر صلى الله عليه و آله جوياى حال ثعلبه شد، گفتند:گوسفندان او زياد شده در بيرون مدينه
زندگى مى كند.سه بار فرمود:
واى بر ثعلبه ، بعد آيه زكوة نازل شد، و پيامبر صلى الله عليه و آله دو نفر يكى از ( بنى
سليم ) و ديگرى از ( جهنيه ) را انتخاب نمود و دستور گرفتن زكوة را براى آنها نوشت ؛ و آنها به نزد
ثعلبه آمدند.براى ثعلبه نامه گرفتن زكوة را خواندند. او فكرى كرد و گفت :اين جزيه يا شبيه جزيه است فعلا برويد از
ديگران كه گرفتيد آن وقت نزدم برگرديد.ماموران نزد مرد ( سليمى ) رفتند و دستور گرفتن زكوة را به او رساندند و او از بهترين شترهاى خود را
انتخاب و سهم زكوة را داد.گفتند:
ما نگفتيم بهترين شترهاى ممتاز را بده ! خودم مايلم اين كار را بكنم . ماءموران نزد ديگران هم
رفتند و زكوة گرفتند.
وقتى برگشتند به نزد ثعلبه آمدند. او گفت :
نامه را بدهيد ببينم ، پس از خواندن باز پاسخ داد كه :اين
جزيه يا شبيه آن است ، برويد تا من در اين باره فكر كنم . فرستادگان خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله
آمدند و قبل از نقل جريان ثعلبه ، حضرت فرمودند:واى بر ثعلبه ، و براى مرد سليمى دعا كردند؛ و آنان هم
جريان را به تفصيل نقل كردند.اين آيه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد:( از جمله منافقين كسانى هستند كه با خدا پيمان مى
بندند اگر از فضل خود به ما مالى عنايت كند صدقه خواهيم داد و از نيكوكاران خواهم بود. همينكه خداوند
از فضل خويش ، به آنها داد بخل ورزيده و از دين اعراض نمودند. به واسطه اين پيمان شكنى و دروغگوئى ،
نفاق را در قلبهاى آنها تا روز قيامت جايگزين كرد. ) (149)يكى از اقوام ثعلبه هنگام نزول آيه حضور داشت و جريان را شنيد پيش ثعلبه رفت و او را از نزول آيه
اطلاع داد.ثعلبه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و تقاضاى قبول زكوة كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله
فرمود:
خدا مرا امر كرده زكوة تو را نپذيرم ، او از ناراحتى خاك بر سر مى ريخت . پيامبر صلى الله عليه و
آله فرمود:
اين كيفر عمل خودت هست ، ترا امرى كردم نپذيرفتى .پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و ثعلبه به ابى بكر مراجعه كرد او هم زكوتش را قبول نكرد. در
زمان عمر هم مراجعه كرد، عمر هم زكوتش را نپذيرفت . در زمان خلافت عثمان هم مراجعه كرد و او هم زكوتش
را نپذيرفت ؛ و در همان ايام مرگ او را گرفت .(150)