4 : علم - یکصد موضوع، پانصد داستان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یکصد موضوع، پانصد داستان - نسخه متنی

علی اکبر صداقت

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

4 :


علم

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

قال الله الحكيم :

( و علمك ما لم تكن تعلم ) (نساء:
آيه 113)

آنچه علم نداشتى خدا بتو آموخت .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم :

لا يحب العلم الا السعيد. (531)

علم را جز شخص سعادتمند دوست ندارد.

شرح كوتاه

راه شناخت بخدا و شريعت بوسيله علم است ، علم زينت مرد در دنياست و موجب رساندن صاحبش به رضوان الهى
است .
دارنده علم اين نكته را بايد بداند كه تحصيل يك ساعت علم ، يك عمر براى عمل كردن آن لازم دارد، پس در
يادگيرى علم ، عمل بآن را در نظر داشته باشد كه عالم بى عمل را خداوند فرمود:

(از هفتاد قسم عقوبتم ،
كمتر كارى كه به آن مى كنم حلاوت ياد خودم را از قلبش خارج مى كنم )(532)

مراد از علم ، حفظ اصلاحات صرف نيست ، بلكه مراد از علم ، علم تقوى و معرفت و يقين است ، نه علمى كه
نفعى نداشته باشد، و يا مقرون به نيات سوء باشد مانند نشان دادن مراتب علمى نزد اهل دانش ، كه آن جز
ورز و بال چيزى نيست.

1 - حاج شيخ عباس قمى

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب كتاب مفاتيح الجنان فرمود:


وقتى كتاب (منازل الاخرة ) را تاءليف و چاپ
كردم ، به دست شيخ عبدالرزاق مساءله گو (كه هميشه قبل از ظهر در صحن مطهر حضرت معصومه عليه السلام
مساءله مى گفت ) رسيد.

پدرم كربلائى محمد رضا از علاقه مندان شيخ عبدالرزاق بود و هر روز در مجلس او حاضر مى شد. شيخ
عبدالرزاق روزها كتاب منازل الاخرة را مى گشود و براى مستمعين مى خواند.

يك روز پدرم به خانه آمد و گفت :

شيخ عباس ! كاش مثل اين مساءله گو مى شدى و مى توانستى منبر بروى و اين
كتاب را كه امروز براى ما خواند، مى خواندى .

چند بار خواستم بگويم اين كتاب از تاءليفات خودم است ، اما هر بار خود دارى كردم و چيزى نگفتم ، فقط
عرض كردم :

دعا بفرماييد خداوند توفيقى مرحمت فرمايد.(533)

2 - معلم جبرئيل

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

روزى جبرئيل در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، مشغول صحبت بود كه حضرت على عليه السلام وارد
شد. جبرئيل چون آن حضرت را ديد برخاست و شرايط تعظيم به جاى آورد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

يا جبرئيل ! از چه جهت به اين جوان تعظيم مى كنى ؟

عرض كرد:

چگونه تعظيم نكنم كه او را بر من ، حق تعليم است !

فرمود:


چه تعليمى ؟

عرض كرد:
در وقتى كه حق تعالى مرا خلق كرد از من پرسيد:

تو كيستى و من كيستم ؟

من در
جواب متحير ماندم ، و مدتى در مقام جواب ساكت بودم كه اين جوان در عالم نور به من ظاهر گرديد، و اين
طور به من تعليم داد كه بگو:

تو پروردگار جليل و جميلى و من بنده ذليل و جبرئيلم :

از اين جهت او را كه
ديدم تعظيمش كردم .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم پرسيد:
مدت عمر تو چند سال است ؟

عرض كرد:
يا رسول الله در آسمان
ستاره اى هست كه هر سى هزار سال يك بار طلوع مى كند، من او را سى هزار بار ديده ام . (534)

/ 259