معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گردد. بنابراين هر آيه اى كه ظاهرش نسبت دادن صفت يا فعل حادثى به خداى تعالى باشد بايد با آن ها سنجيده شود و معنايى كه با اسماء حسنى و صفات علياى الهى منافات ندارد، از آن ها فهميده شود.
مثلاً آياتى كه نسبت آمدن به خدا مى دهد ـ مانند آيه « وَ جـاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفّـا صَفّـا ـ پروردگارت آمد و فرشته صف در صف،» (22 / فجر) و آيه « فَأَتيهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ـ پس خدا از جايى كه نمى پنداشتند بيامد،» (2 / حشر) و آيه « فَاَتَى اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ ـ پس خدا ساختمانشان را از پايه ها برآورد!» (26 / نحل)  منظور از تمام اين ها معنايى است كه با ساحت قدس پروردگار سازگار باشد، مانند احاطه و نظير آن ولو اين كه از نظر معنا مجازى باشد و بنابراين مراد از «اتيان = آمدن» در آيه مورد بحث، احاطه ذات احديت است به آنان از نظر قضا در حقشان و اجراى آن.
آمدن، آن طور كه ما مى فهميم اين است كه يك جسم، مسافتى را كه بين خود و جسم ديگرى دارد، با حركت و نزديك شدن به آن بپيمايد اين معنى هرگاه از خصوصيات مادى تجريد شود و از نقايصى كه لازم اجسام است عارى گردد، همان معناى نزديك شدن موجودى به موجود ديگر و برداشته شدن موانع بين آن ها را افاده مى كند. اين معنى را به طور حقيقت و بدون ارتكاب مجاز مى توان به خدا نسبت داد. بنابراين معناى  آمدن خدا براى يكسره كردن كار مردم اين است: امورى كه بين خدا و ايشان موجود است و مــانـع از قضـاوت الهـى مى بـاشــد، بـرداشتـه شود.
اين حقيقتى از حقايق قرآنى است كه بحث هاى استدلالى موفق به كشف آن نشده مگر بعد از سيرهاى طولانى، و گذشتن از سخت و سست ها، و پيمودن فراز و نشيب ها و پى بردن به اصيل بودن وجود و تشكيكى بودن حقيقت آن. (1)
1- الميـــــــــــــــــــزان ، ج: 3 ص: 144.


تفاوت جنس ملائكه با جنس شيطان


«... ثُـمَّ قُلْنـا لِلْمَـلائِكَـةِ اسْجُـدُوا لاِدَمَ فَسَجَـدُوآا اِلاّ اِبْليـسَ...!» (11 / اعراف)
در آيه فوق و همچنين در آيه «فَسَجَدَ الْمَـلائِكَةُ كُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ،» (30 / حجر) خداى تعالى خبر مى دهد از سجده كردن تمامى فرشتگان مگر ابليس، و در آيه «كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اَمْرِ رَبِّه،» (50 / كهف) علت سجده نكردن وى را اين دانسته كه وى از جنس فرشتگان نبوده، بلكه از طايفه جن بوده است. از آيه «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ. لايَسْبِقُـونَـهُ بِالْقَـوْلِ وَ هُـمْ بِـاَمْـرِه يَعْمَلُـونَ،» (26 و 27 / انبياء) هم استفاده مى شود كه اگـر ابليـس از جنـس فـرشتگـان مـى بــود، چنيـن عصيـانـى را مـرتكـب نمـى شـد.
مفسرين در توجيه اين استثنا اختلاف كرده اند كه آيا امرى كه به وى شده بود، همان امر به ملائكه بوده يا آن كه ابليس به امر ديگرى مأمور به سجده شده بود. حقيقت مطلب اين است كه از ظاهر آيه استفاده مى شود كه ابليس با ملائكه بوده و هيچ فرقى با آنان نداشته، او و همه فرشتگان در مقامى قرار داشتند كه مى توان آن را مقام قدس نـاميـد، و امـر به سجـده هم متـوجـه اين مقام بوده، نه به يك يك افرادى كه در اين مقام قرار داشته اند.

/ 128