ساير آيات مربوط به آن دقت شود، به خوبى معلوم مى شود كه مراد از نشان دادن ملكوت آسمان ها و زمين همانا نشان دادن خداست، خود را به ابراهيم از مسير مشاهده اشياء، و از جهت استنادى كه اشياء به وى دارند، چه وقتى اين استناد قابل شركت نبود هركسى كه به موجودات عالم نظر كند، بى درنگ حكم مى كند به اين كه هيــچ يــك از اين مـوجـودات مـربى ديگـران و مدبر نظام جارى در آن ها نيست.
- «وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنينَ!» (75 / انعام)
«يقين» عبارت است از علم صد در صدى كه به هيچ وجه شك و ترديدى در آن رخنه نداشته باشد. و بعيد نيست غرض از ارائه ملكوت اين بوده كه ابراهيم عليه السلام به پايه يقين به آيات خداى برسد به طورى كه در جاى ديگر فرمود: « وَ جَعَلْنـا مِنْهُـمْ اَئِمَّـةً يَهْـدُونَ بِـاَمْـرِنا لَمّا صَبَروُا وَ كانُوا بِاياتِنا يُوقِنُونَ!» همان يقينى كه نتيجه اش يقين به اسماء حسنى و صفات علياى خداوند است، و اين مرحله همان مرحله اى است كه درباره رسيدن پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله به آن پايه فرموده است: «سُبْحانَ الَّذى اَسْرى بِعَبْدِه لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَى الْمَسْجِدِ الاَقْصَا الَّذى بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ اياتِنا ! » (1 / اسراء) و اين يقين به آيات پروردگار منتها درجه اى است كه انبياء عليهم السلام در سير تكاملى خود مى توانند، به آن برسند. و اما ذات پروردگار، پس قرآن كريم ساحتش را عالى تر از آن دانسته كه ادراكى به آن تعلق گيرد و احاطه كند و وجودش را امرى مسلم دانسته است.
قــرآن كــريـم بــراى علــم يقينـى بــه آيــات خــداونــد آثــارى بـرشمـرده كــه يكــى از آن آثــار ايـن است كه پــرده حــواس از روى حقايق عالم كون كنار رفته و از آن چه در پس پرده محسوسات است، آن مقدارى كه خدا خواسته باشد ظاهر مى شود، و در اين بـاره فرموده است: «كَلاّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ،» (5 و 6 / تكاثر) نيــز فــرمــوده: «كَـلاّ اِنَّ كِتـابَ الاَبْرارِ لَفى عِلّيّينَ، وَ ما اَدْريكَ ما عِلِّيُّونَ، كِتابٌ مَرْقُومٌ، يَشْهَــــدُهُ الْمُقَـــرَّبُـــونَ!» (18 تــا 21 / مطففيــن) (1)
1- الميزان ، ج: 13 ص: 267.
ملكوت و امر هر موجود
«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبّى وَ ما اُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلاّ قَليلاً!»(85 / اسراء)
امر الهى در هر چيز عبارت است از ملكوت آن چيز و فراموش نشود كه ملكوت ابلغ از ملك است، بنابراين براى هر موجودى ملكوتى و امرى است آن چنان كه فرمود: «اَوَ لَمْ يَنْظُرُوا فى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ؟» (185 / اعراف) و نيز فرمود: « تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِأِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ اَمْرٍ ! » (4 / قدر)
پس ازآن چه گذشت، اين معنى روشن گرديد كه امر خدا عبارت از كلمه ايجاد اوست و كلمه ايجاداوهمان فعل مخصوص به اوست بدون اين كه اسباب كونى و مادى درآن دخالت داشته و با تأثيرات تدريجى خود در آن اثر بگذارد. اين همان وجود مافوق نشئه مادى و ظرف زمان است، و روح وجودش از همين باب است يعنى از سنخ امر و ملكوت است. (1)