دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 7
لطفا منتظر باشید ...
سه روز نگذشت كه آن ضربت بر او فرود آمد. اُمّ كلثوم فرياد كشيد.
حضرت فرمود: «دخترم! چنان مكن. من پيامبر خدا را مىبينم كه با
دست خود به من اشاره مىكند: "اى على! نزد ما بيا. همانا آنچه پيش
ماست، برايت بهتر است"». 1 2922.امام حسن عليه السلام : سحرگاهى نزد على عليه السلام رفتم و پيش او نشستم.
فرمود: «من شب را بيدار مانده بودم تا آن كه خانوادهام را بيدار كنم.
نشسته، خوابم ربود. پيامبرخدا را ديدم. گفتم: اى پيامبر خدا! از امّت تو
بسيار رنج و عداوت ديدم. فرمود: "نفرينشان كن". گفتم: خدايا به جاى
اينان، بهتر از اينان را به من بده و به جاى من بدتر از مرا بر آنان بگمار».
2 2923.امام حسين عليه السلام : على عليه السلام به من گفت: «امشب پيامبر خدا را به
خواب ديدم. گفتم: اى پيامبر خدا! از امّت تو بسيار رنج كشيدم و
دشمنى ديدم. فرمود: "نفرينشان كن". گفتم: خدايا! به جاى اينان بهتر از
اينان را به من بده و به جاى من بدتر از مرا بر آنان بگمار». بيرون رفت و
آن مرد بر او ضربت زد. 32924.مسند أبى يعلى ـ به نقل از ابو صالح ـ: از على عليه السلام شنيدم كه
فرمود: «پيامبر صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم و از رنج و عداوتى كه از امّتش
ديده بودم، به او شكايت كردم و گريستم. به من فرمود: "اى على! گريه
نكن و بنگر". نگريستم. دو مرد را ديدم كه آه و نَفَس عميق مىكشند و
صخرهها و سنگهاى خارا را ديدم كه بر سرشان مىزنند تا آن كه آن را
مىشكافد و زخمى مىكند و سپس به حالت اوّل برمىگردد».ابوصالح گويد: صبح مثل هر روز به قصد خانه على عليه السلام بيرون آمدم. به
بازار خرّازان كه رسيدم، مردم را ديدم كه مىگفتند: امير مؤمنان، كشته
شد. 4