دانش نامه امیر المؤمنین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد 7
لطفا منتظر باشید ...
گفت: به كُناسه 1
مىروم.گفت: آيا ميل دارى كلّهها و دمبههايى بخورى كه از اوّل شب در
تنور بوده و حالا خوب پخته و بار آمده است؟گفت: واى بر تو، در اوّلين روز از رمضان؟!گفت: از آنچه كه يقين نداريم، رهايمان كن!گفت: بعد از آنچه؟گفت: شرابى سرخفام به تو مىنوشانم كه جان را خوش مىسازد و
در رگها جارى مىشود، شهوت را مىافزايد، غذا را هضم مىكند و
لكنت زبان را مىبرد.فرود آمد. هر دو غذا خوردند. سپس شراب آورد و خوردند. در
پايان روز، نعرههايشان بلند شد. همسايهاى داشتند كه شيعه و از ياران
على عليه السلام بود. خدمت على عليه السلام رفت و داستان آن دو را گزارش داد.حضرت گروهى را فرستاد. خانه را محاصره كردند. ابو سمّال به
خانههاى بنىاسد پريد و گريخت، امّا نجاشى را نزد على عليه السلام آوردند.
صبح كه شد، او را با شلوارى كه به پا داشت، آوردند و هشتاد ضربه
شلاّق بر او زد، بيست شلاق هم اضافهتر.گفت: اى امير مؤمنان! حدّ شراب را دانستم، اين اضافه شلاّقها
براى چه بود؟فرمود: براى گستاخىات بر خدا و روزهخوارىات در ماه
رمضان.سپس او را با همان شلوار در معرض تماشاى مردم قرار داد. كودكان
بر سر او فرياد مىكشيدند كه: نجاشى شلوار خود را كثيف كرده است!
و او مىگفت: نه