شيطان - عدل الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدل الهی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عارف كامل ) را با لحني دو پهلو و نغز و توأم با " توريه " و " ايهام " اينچنين بيان كرده است :




  • پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
    آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد



  • آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
    آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد



يعني در نظر بي آلايش و پاك از محدوديت و پايين نگري پير ، كه جهان را به صورت يك واحد تجلي حق مي بيند ، همه خطاها و نبايستنيها كه در ديدهاي محدود آشكار مي شود محو مي گردد . جهان ، ظل حق و سايه حق است ، ذات حق ، جميل علي الاطلاق و كامل علي الاطلاق است . ظل جميل ، جميل است ، محال است كه جميل نباشد .

در هر اندام زيبا اگر عضوي را تك و تنها ، بدون توجه به اينكه موقعيت عضوي دارد و با يك سلسله اعضاي ديگر مجموعا يك اندام را تشكيل مي دهند ، مورد توجه قرار دهيم ، حقانيت و درستي و كمال او را درك نخواهيم كرد و احيانا فكر مي كنيم كه اگر به گونه اي ديگر بود بهتر بود ، اما همين كه با ديدي گسترده ، آن را به عنوان يك عضو در مجموعه يك اندام زيبا ببينيم ، نظر ما دگرگون مي گردد ، و آنچه قبلا نادرست و نبايستني مي پنداشتيم بكلي محو مي گردد . حافظ در بيتي ديگر از همين غزل ، همچنانكه عادت او است كه در هر غزلي ( عموما يا غالبا و قريب به اتفاق ) مقاصد كنايي و استعاري و احيانا ايهام آميز و توريه آميز خود را با بيتي تفسير كند ، مقصود خويش را توضيح داده است :




  • چشمم از آينه داران خط و خالش شد
    لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد



  • لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد
    لبم از بوسه ربايان بر و دوشش باد



در مصراع اول اين بيت ، وصول خويش را به مرحله " عين اليقين " كه جهان را مظهر خط و خال و چشم و ابروي او ، و هر چيز را در جاي خود نيكو مي بيند ، اعلام مي دارد و در مصراع دوم ، آرزوي وصول به مرحله " حق اليقين " را مي نمايد . حافظ در غزلهاي ديگر خويش نيز اين حقيقت را كه عارف پس از وصول به حقيقت ، جز كمال و جمال و لطف و زيبايي در تفسيرش نيست ، مكرر بيان كرده است ، مانند آنجا كه مي گويد : روي خوبت آيتي از لطف بر ما كشف كرد زين سبب جز لطف و خوبي نيست در تفسير ما يا مي گويد :

مرا به كار جهان هرگز التفات نبود رخ تو در نظر من چنين خوشش آراست اساسا مردي چون حافظ كه جهان بيني اش جهان بيني عرفاني است ، وحدت را جانشين كثرت فلسفي ، تجلي را جانشين عليت فلسفي ، و عشق و زيبايي را جانشين عقل و وجوب فلسفي مي كند
و جهان را " جلوه يگانه زيباي علي الاطلاق " مي داند چگونه ممكن است " خيام ما ابانه " و " بو العلامابانه " بينديشد ؟ ! حافظ عنصرهاي سه گانه " وحدت " ، " جلوه " ، " زيبايي " را در جهان بيني عرفاني خويش در اين سه بيت از غزل معروف خود به نيكوترين و صريح ترين شكلي بيان كرده است :




  • عكس روي تو چو در آينه جام افتاد
    عارف از پرتوي مي در طمع خام افتاد



  • عارف از پرتوي مي در طمع خام افتاد
    عارف از پرتوي مي در طمع خام افتاد



(حسن) روي تو به (يك) (جلوه) كه در آينه كرد اينهمه نقش در آيينه اوهام افتاد اينهمه عكس مي و نقش و نگارين كه نمود (يك) (فروغ) (رخ ساقي) است كه در جام افتاد آنچه مايه اشتباه برخي شده كه بيت مورد بحث را به عنوان اعتراض به خلقت ا ز ناحيه حافظ تلقي كرده اند ، بكار بردن كلمه " خطاپوش " است .

غافل از اينكه " ايهام " و " تورية " يعني جمله يا كلمه اي دو پهلو بكار بردن و احيانا كلمه اي كه خلاف مفهوم ظاهرش مراد است استعمال كردن ، از محسنات بديعيه است و شعراي عرفاني ، زياد از آن بهره مي گيرند .

اشعار ديگر حافظ بخوبي قرينه مطلب است . بعلاوه ، حافظ فرضا اعتراض به خلقت داشته باشد آيا ممكن است با آنهمه احترام و تعظيم و اعتقاد كاملي كه به اصطلاح به " پير " دارد او را تخطئه كند ؟ ! زيرا در آن صورت ، مقصود حافظ يا اين است
كه پير در ادعاي خود كه مي گويد خطا بر قلم صنع نرفت ، دروغگو و مجامله گر است و يا احمق و ساده دل . حافظ در برخي اشعار خود ، راز اصلي توجيه شرور را ، يعني تجزيه ناپذيري خلقت را به بهترين شكلي بيان كرده است و ما در جاي خود آن مطلب را بيان خواهيم كرد . بنابراين ، تصور اينكه حافظ در بيت مورد بحث بخواهد به خلقت اعتراض و نظر پير را تخطئه نمايد تصوري عاميانه است .

شيطان

ممكن است تصور شود كه اگر در آئين زردشتي ، فكر ثنوي " يزدان و اهريمن " وجود دارد ، در دين اسلام هم عقيده " خدا و شيطان " به صورت دو قطب مخالف يكديگر مطرح است . چه فرق است
ميان اهريمن كيش زردشتي و شيطان دين اسلام ؟ ميان انديشه اهريمن در كيش زردشتي و آيين مزدايي ، و انديشه شيطان در آيين اسلام ، تفاوت از زمين تا آسمان است . اين مطلب نيازمند به توضيح مختصري است .

در تعليمات اوستايي ، از موجودي به نام " انگره مئنيو " يا اهريمن نام برده شده است و خلقت همه بديها و شرور و آفات و موجودات زيان آور از قبيل بيماريها ، درنده ها ، گزنده ها ، مارها و عقربها و همچنين زمينهاي بيحاصل ، خشكسالي و امثال آنها به او نسبت داده شده است نه به " آهورامزدا " كه خداي بزرگ است و نه به " سپنت مئنيو " كه رقيب " انگره مئنيو " است . از بعضي تعليمات اوستايي ظاهر مي شود كه اهريمن ، خود يك جوهر قديم ازلي است
مانند آهورامزدا ، و به هيچ وجه آفريده آهورامزدا نيست ، آهورامزدا او را كشف كرده است ولي او را نيافريده است . اما از بعضي تعليمات ديگر " اوستا " مخصوصا قسمتي از " گاتاها " كه معتبرترين اجزاي اوستا است روشن مي گردد
كه آهورامزدا دو موجود آفريد : يكي " سپنت مئنيو " يا خرد مقدس ، و ديگري " انگره مئنيو " يا خرد خبيث ( اهريمن ) . و به هر حال آنچه از اوستا ظاهر مي شود و مورد اعتقاد زردشتيان بوده و هست اين است
كه موجودات و مخلوقات جهان به دو دسته خير و شر تقسيم مي شوند . " خيرات " آنها هستند كه هستند و بايست باشند و خوب است كه باشند و وجودشان براي نظام عالم لازم است ، اما " شرور " آنها هستند كه هستند اما نبايست باشند ، وجود آنها سبب نقص عالم شده است و اين شرور به هيچ وجه مخلوق آهورامزدا نيستند بلكه مخلوق اهريمن اند ، خواه خود اهريمن مخلوق آهورامزدا باشد و خواه نباشد . پس به هر حال اهريمن ، خالق و آفريننده بسياري از مخلوقات جهان است ، قسمتي از جهان آفرينش ، جزء قلمروي او است و او خود يا يك اصل قديم ازلي است و شريك و مماثل آهورامزدا است در ذات ، و يا مخلوق او است ولي شريك او است در خالقيت .

ولي در جهان بيني اسلامي اساسا جهان و موجودات جهان به دو دسته خير و شر منقسم نمي گردد ، در جهان ، آفريده اي كه نبايست آفريده شده باشد و يا بد آفريده شده باشد وجود ندارد ، همه چيز زيبا آفريده شده و همه چيز بجا آفريده شده و همه چيز مخلوق ذات احديث است .

قلمروي شيطان " تشريع " است نه " تكوين " ، يعني قلمروي شيطان فعاليتهاي تشريعي و تكليفي بشر است . شيطان فقط در وجود بشر مي تواند . نفوذ كند نه در غير بشر . قلمروي شيطان در وجود بشر نيز محدود است به نفوذ در انديشه او نه تن و بدن او . نفوذ شيطان در انديشه بشر نيز منحصر است به حد وسوسه كردن و خيال يك امر باطلي را در نظر او جلوه دادن .

قرآن اين معاني را با تعبيرهاي " تزيين " ، " تسويل " ، " وسوسه " و امثال اينها بيان مي كند ، و اما اينكه چيزي را در نظام جهان بيافريند و يا اينكه تسلط تكويني بر بشر داشته باشد ، يعني به شكل يك قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر كار بد اجبار و الزام نمايد ، از حوزه قدرت شيطان خارج است .

تسلط شيطان بر بشر محدود است به اينكه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد : انه ليس له سلطان علي الذين آمنوا و علي ربهم يتوكلون . انما سلطانه علي الذين يتولونه ( 1 ) . " همانا شيطان بر مردمي كه ايمان دارند و به پروردگار خويش اعتماد و اتكا مي كنند تسلطي ندارد ، تسلط او منحصر است
به اشخاصي كه خودشان ولايت و سرپرستي شيطان را پذيرفته و مي پذيرند " . قرآن از زبان شيطان در قيامت نقل مي كند كه در جواب كساني كه به او اعتراض مي كنند و او را مسؤول گمراهي خويش مي شمارند مي گويد : و ما كان لي عليكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لي فلا تلوموني و لوموا انفسكم ( 2 ) . " من در دنيا قوه اجبار و الزامي نداشتم .

حدود قدرت من فقط " دعوت " بود . من شما را به سوي گناه خواندم و شما هم دعوت مرا پذيرفته و اجابت كرديد ، پس مرا ملامت

1. نحل / 99 و . 100 .

2. ابراهيم / . 22

/ 136