جدال اهل حديث و اهل قياس - عدل الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدل الهی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اهل رأي و قياس معتقد بودند كه " عدالت " و " مصلحت " مي تواند راهنماي خوبي براي فقيه باشد . اينجا بود كه فقيه ، خود را موظف مي ديد كه درباره آنچه " مقتضاي عدالت " است و آنچه مصلحت اقتضا مي كند بينديشد . اصطلاحاتي از قبيل " استحسان " يا " استصلاح " از همين جا پيدا شد .

جدال اهل حديث و اهل قياس

اهل حديث ، روش اهل قياس را نوعي افراط در رجوع به عقل و نوعي كوتاهي در اخذ به حديث و به عبارت ديگر نوعي سطحي نگري در كشف مصالح واقعي تلقي مي كردند ، مي گفتند : بناي كار شرع بر جمع متفرقات و تفريق مجتمعات است و از سطح عقول عادي بدور است ، عقل را نرسد كه ساده پنداري كند و خيال كند كه به ريشه و روح احكام مي تواند برسد . متقابلا اهل قياس ، اهل حديث را به جمود و تحجر متهم مي كردند . در فن " اصول فقه " قاعده اي است كه به " قاعده ملازمه " يعني ملازمه حكم عقل و شرع معروف است .

اين قاعده با اين عبارت بيان مي شود : كل ما حكم به العقل حكم به الشرع ، و كل ما حكم به الشرع حكم به العقل . مقصود اين است كه هر جا كه عقل ، يك " مصلحت " و يا يك " مفسده " قطعي را كشف كند ، به دليل " لمي " و از راه استدلال از علت به معلول حكم مي كنيم كه شرع اسلام در اينجا حكمي دائر بر استيفاي آن مصلحت و يا دفع آن مفسده دارد
هر چند آن حكم از طريق نقل به ما نرسيده باشد ، و هر جا كه يك حكم وجوبي يا استحبابي يا تحريمي و يا كراهتي دارد ، ما به دليل " اني " و از راه استدلال از معلول به علت كشف مي كنيم كه مصلحت و مفسده اي در كار است
هر چند بالفعل عقل ما از وجود آن مصلحت يا مفسده آگاه نباشد . از نظر فقهاي اسلامي ، خصوصا آنان كه بيشتر به رأي و قياس گرايش داشتند هماهنگي كاملي ميان شرع و عقل برقرار است ، دستورهاي اسلامي يك سلسله دستورهاي مرموز و مجهول و غير قابل درك نيست كه صد در صد تعبد در آنها حكمفرما باشد ، تعقل هم نقشي دارد در فهم و استنباط احكام .

اين دانشمندان ، مسأله حسن و قبح عقلي را كه قبلا يك بحث كلامي بود وارد " اصول فقه " كردند و آن حسن و قبح ها را به عنوان " مناطات " و " ملاكات " احكام
شناختند و گفتند : در ميان " مناطات " و " ملاكات " آنچه عقل از همه بديهي تر و روشنتر درك مي كند ، حسن عدالت و احسان ، و قبح ظلم و عدوان است . و به اين ترتيب عدل و ظلم به صورت معياري در فقه اسلامي در آمدند .

اهل حديث ، منابع فقه را در اسلام سه چيز مي دانستند : كتاب ( قرآن ) و سنت و اجماع . اما اهل رأي و قياس ، منابع فقه را چهار چيز مي دانستند : سه منبع مذكور به علاوه رأي و قياس . اهل حديث براي اهل رأي و قياس انتقاداتي داشتند ، با ذكر يك سلسله مثالها روشن مي كردند كه اعتماد به رأي و قياس ، انسان را در كشف احكام شرعي دچار انحراف و اشتباه مي كند ، و اهل رأي و قياس نيز متقابلا آنها را به اعتماد به يك سلسله احاديث منقوله كه اعتبار و درستي آنها روشن نيست متهم مي كردند .

روش فقهي شيعي

فقه و اجتهاد شيعه ، مانند كلام و فلسفه ، راه مستقلي طي كرد . در فقه شيعه ، اصل تبعيت احكام از مصالح و مفاسد نفس الامري و قاعده ملازمه حكم عقل و شرع ، مورد تأييد قرار گرفت و حق عقل در اجتهاد ، محفوظ ماند . اما رأي و قياس بيش از آنچه در ميان گروه اهل حديث از اهل تسنن مورد تخطئه واقع شده بود در ميان شيعه مورد تخطئه قرار گرفت . تخطئه قياس در شيعه نه بدان جهت بود كه اصحاب حديث از اهل تسنن مي گفتند

كه عبارت بود از عدم حجيت عقل به عنوان يكي از ادله شرعيه در احكام بلكه به دو جهت ديگر بود : يكي اينكه رأي و قياس ، عمل به ظن است نه عمل به علم ، تبعيت از خيال است نه تبعيت از عقل ، ديگر اينكه مبناي لزوم رجوع به رأي و قياس اين است كه اصول و كليات اسلامي وافي نيست ، و اين ، ظلم و يا جهل به اسلام است . درست است كه بيان احكام همه مسائل بطور جزئي و فردي نشده است ، و امكان هم ندارد ، زيرا جزئيات غير متناهي است ، ولي كليات اسلامي به نحوي تنظيم شده كه جوابگوي جزئيات بي پايان و اوضاع مختلف مكاني و شرائط متغير زماني است .

عليهذا وظيفه يك فقيه اين نيست كه به لفظ ، جمود كند و حكم هر واقعه جزئي را از قرآن يا حديث بخواهد ، و اين هم نيست كه به بهانه نبودن حكم يك مسأله ، به خيالبافي و قياسي بپردازد ، وظيفه فقيه " تفريع " ورد فروع بر اصول است . اصول اسلامي در كتاب و سنت موجود است . فقط يك " هنر " لازم است و آن هنر " اجتهاد " يعني تطبيق
هوشيارانه و زيركانه كليات اسلامي بر جريانات متغير و زودگذر است . در كتاب " اصول كافي " بابي دارد تحت همين عنوان كه : " هيچ مسأله اي نيست مگر اينكه اصول آن در كتاب و سنت هست "
عليهذا اصل " عدل " و اصل تبعيت احكام از مصالح و مفاسد نفس الامري ، و بالطبع اصل حسن و قبح عقلي و اصل حجيت عقل ، به عنوان زير بناي فقه اسلامي شيعي معتبر شناخته شد ، و بالاخره اصل " عدل " جاي خويش را در فقه اسلامي بازيافت .

در فقه شيعه ميان عقل و خيال ، و به عبارت ديگر ميان برهان عقلي و قياس ظني كه همان تمثيل منطقي است تفكيك شد ، گفته شد منابع فقه چهار است : كتاب ، سنت ، اجماع ، عقل . در اين مكتب فقهي با اينكه رأي و قياس مردود گشت ، عقل و برهان معتبر شناخته شد .

اصل عدل در حوزه هاي اجتماعي و سياسي

آنچه تا كنون گفته شد مربوط به طرح علمي مسأله عدل در جو فكري و علمي جهان اسلام بود ، همه مربوط به اين بود كه چگونه شد كه مسأله " عدل الهي " در نظام تكوين و يا نظام تشريع ، از قرون اوليه اسلامي وارد علوم اسلامي شد
و تا آنجا اهميت يافت كه بعضي فرق ، خود را " عدليه " خواندند و " عدل " را يكي از اصول اعتقادي و مايه امتياز اعتقادي خود از ساير فرق بشمار آوردند ، چنانكه ما شيعيان ، اصول اعتقادي اسلامي خود را كه مي شماريم " عدل " را به عنوان يكي از اصول دين نام مي بريم .

علاوه بر طرح علمي ، به نوعي ديگر نيز اين مسأله از صدر اسلام در جامعه اسلامي و در سطح عامه مردم مطرح بوده است ، و آن مرحله اجرائي عدل است . يك نفر مسلمان ، از بديهيات اوليه انديشه هاي اسلامي اجتماعي اش ، اين بوده كه امام و پيشوا و زعيم بايد عادل باشد ، قاضي بايد عادل باشد ، شاهد محكمه بايد عادل باشد ، شاهد طلاق يا رجوع بايد عادل باشد ، و از نظر يك مسلمان شيعي ، امام جمعه و جماعت نيز بايد عادل باشد . هر مسلمان همواره در برابر پستهايي كه يك مقام عادل بايد اشتغال كند احساس مسؤوليت مي كرده است . اين جمله رسول اكرم زبانزد خاص و عام بود : افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر ( 1 ) و چه شهامتها و حماسه ها كه


1. كافي ، ج 5 ، ص . 60

/ 136