سنت الهي - عدل الهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عدل الهی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فلاسفه ، اين علل را كه از لحاظ مرتبه وجود در عرض معلولات خود مي باشند و احيانا معلولات در درجه اي عالي تر و كامل تر از علل خود قرار مي گيرند هر چند از نظر زمان متأخر از علل خود مي باشند " علل عرضي " و اما علل موجده را كه از نظر مرتبه وجود در درجه اي عالي تر قرار دارند و محيط و مسلط بر اين عالمند " علل طولي " مي نامند .

مشاهدات عيني ما نيز اين مطلب را تأييد مي كند . وقتي حريقي در يك نقطه جهان واقع شود ، در زمان معين و مكان معين و در ماده خاصي واقع مي شود . وجود حريق به شرايطي بستگي دارد كه زمان و مكان آن را تعيين مي كنند .

خود آن شرايط نيز به نوبه خود زمان و مكان مشخصي دارند و به علل و عوامل خاصي وابسته هستند . اگر سير خودمان را دنبال كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه سلسله حوادث ، مانند حلقه هاي ز نجير به يكديگر متصلند ، هر حادثه اي با حادثه قبل از خود و با حادثه بعد از خود ، و به عبارت ديگر هر شيئي با گذشته و آينده خود ، بستگي دارد ، و اين بستگي يك رشته ازلي - ابدي را بوجود مي آورد . جالب تر اين است
كه در كاوش عميق تر ، بين پديده هايي كه در عرض يكديگر قرار دارند و همزمان انجام مي شوند ارتباط و پيوستگي كشف مي كنيم . يك كارگر رفوگر ، فرشي را رفو مي كند و يك طبيب جراح ، مريضي را تحت عمل جراحي قرار مي دهد .

در نظر سطحي بين اين دو كار ، هيچگونه ارتباطي ديده نمي شود ، ولي اگر متوجه شويم كه يك آتش سوزي موجب سوختن مريض و فرض هر دو تا بوده است ، تصديق مي كنيم كه كار جراح و رفوگر از يك اصل سرچشمه گرفته است ، يك حادثه است كه اگر نمي بود هيچ كدام از اين دو به فعاليت نمي افتادند . كار همه انسانهايي كه از يك پدر بزرگ به وجود آمده اند ، به وجود آن پدر بزرگ در زمان و مكان خاص خودش مربوط مي گردد و بالنتيجه كار همه اين انسانها نيز وابسته بهم خواهد بود . حادثه جدا شدن زمين از خورشيد ، نقطه مشترك همه كارها و حركاتي است كه در روي زمين انجام مي گيرد . اگر آن حادثه نمي بود هيچيك از حوادث ديگر زمين نمي بود .

وجود آن حادثه سبب شده است كه حوادث ديگر هم به دنبال آن بوجود آيد . در فلسفه ، اصطلاحي هست تحت عنوان " وجوب بالقياس " و " امكان بالقياس " . مورد اين اصطلاح اين است كه وقتي يك حادثه را با يك حادثه ديگر مقايسه مي كنيم ، اگر با فرض وجود حادثه اول ، وجود ديگري ضروري باشد مي گوييم حادثه دوم نسبت
به حادثه اول " وجوب بالقياس " دارد ، ولي اگر با فرض حادثه اول ، وجود و عدم حادثه دوم هر دو تا ممكن باشد مي گوييم حادثه دوم نسبت به حادثه اول " امكان بالقياس " دارد . در نظر سطحي ، چنين پنداشته مي شود
كه بين برخي از حوادث و حوادث ديگر " وجوب بالقياس " است و مواردي هم هست كه بين دو حادثه هيچگونه رابطه ضروري نيست و بين آنها " امكان بالقياس " حكمفرما است ، ولي در نظر دقيق تر مي يابيم كه
بين هر دو حادثه " وجوب بالقياس " حكومت مي كند و " امكان بالقياس " تحقق خارجي ندارد ، زيرا همه حوادث بالاخره در يك " علت رأس " اشتراك دارند و چون بين هر علت و معلولي رابطه ضرورت وجود دارد ، بين همه حوادث ، ضرورت حكمفرماست . اصولي كه اثبات اين پيوستگي ضروري و عمومي بر آن متكي است از اين قرار است :

1. قانون علت و معلول عمومي .

2. ضرورت علت و معلول .

3. سنخيت علت و معلول .

4. جهان هستي ، همه به يك علت العلل منتهي مي شود .

اصل اول ، همان قانون پايه و بديهي اي است كه همه علوم به آن اتكاء دارند و انكار آن ، مستلزم انكار همه چيز و غرق شدن در غرقاب سوفسطائي گري است . اصل دوم ، مبين اين حقيقت است كه هر معلول ، وقتي بوجود مي آيد كه نه تنها علت او موجود باشد بلكه از ناحيه وجود علت ، ضرورت پيدا كرده باشد .

مادامي كه وجود يك معلول از ناحيه علت خود ضروري نگردد محال است كه آن معلول بوجود آيد ، و بالعكس ، وقتي كه علت تامه يك شي ء ، محقق شد ، وجود معلول را ايجاب مي كند ، و در اين صورت موجود نشدن معلول محال است .

از اين اصل نتيجه مي شود كه هر چيزي كه موجود شده ، وجودش ضرورت داشته است و هر چيزي كه موجود نشده ، عدمش ضرورت داشته است . اصل سوم ، ارتباط مشخص علت و معلول را تضمين مي كند و نتيجه مي دهد كه هيچ علتي نمي تواند بجاي معلول خودش ، معلول ديگري را بوجود آورد ، و هيچ معلولي نيز ممكن نيست از غير علت خودش بوجود آيد . از اين سه اصل ، نتيجه مي شود كه جهان يك نظام قاطع و غير قابل تبديلي دارد ، و با ضميمه شدن اصل چهارم كه همان اصل " توحيد مبدأ " است ، ارتباط و پيوستگي قاطع و عمومي بين همه حوادث جهان استنباط مي گردد . در بخش سوم تحت عنوان " تفاوت ظرفيتها " توضيحات ديگري در اطراف اين مطلب داده خواهد شد .

سنت الهي

آنچه در اصطلاح فلسفه به نام " نظام جهان " و " قانون اسباب " خوانده مي شود در زبان دين " سنت الهي " ناميده مي شود . قرآن كريم در چند جا گفته است كه : " هرگز در سنت خدا تغييري نخواهي يافت " ( 1 ) . يعني كار خدا شيوه مخصوص و فرمول ثابتي دارد و تغييرپذير نيست .

در سوره فاطر ، اين مضمون بطور مكرر و مؤكد ياد شده است : فلن تجد لسنة الله تبديلا . و لن تجد لسنة الله تحويلا ( 2 ) . هرگز در سنت خدا تبديلي نمي يابي ( يعني سنت الهي تبديل به سنت ديگر نمي شود ، مثل اينكه قانوني نسخ شود و قانوني ديگر جاي آن را بگيرد ) و هرگز در سنت خدا تغييري نمي يابي ( نظير اينكه در يك قانون قراردادي ، تبصره اي اضافه مي شود و يا قسمتي از آن لغو مي شود و تغييراتي در آن داده مي شود بدون آنكه اصل قانون لغو شود ) . شگفت جمله اي است از شگفت كتابي ! چه عظيم است قرآن ! پيشروي دانشها ، رفيق پرهيزكاران .

انديشه بزرگ فيلسوفان سالها كاوش مي كند و قانون عليت عمومي و نظام آفرينش را بدست مي آورد ، مي خواهد به خود مغرور شود و ببالد كه عجب رازي را گشودم و چه عظيم قانوني را شناختم كه ناگهان قرآن را در جلوي خود مي بيند
كه با تعبيري بسيار رسا و در عين حال ساده اين را از را بيان كرده است : " هرگز سنت خدا تغيير نمي كند " . كه مي تواند از اين روشن تر بگويد ؟ كدام جمله مي تواند رساتر و محكم تر از اين باشد ؟ : " هرگز سنت خدا تغيير نمي كند " . قرآن كريم نه تنها بطور كلي ، قانوني بودن و سنت داشتن آفرينش را گوشزد مي كند بلكه در مواردي ، برخي از سنن مخصوص را نيز معرفي مي نمايد . درباره نيكبختي و بدبختي جامعه ها مي گويد :

1. احزاب / 62 و فتح / . 23 .

2. فاطر / . 43

/ 136