ايمانا و علي ربهم يتوكلون ( انفال / 2 ) . نام رسول اكرم ( صلي الله عليه و آله ) يا اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) را كه مي برد اشكش جاري مي شد . يك سال حضرت آية الله بروجردي ( اعلي الله مقامه ) از ايشان براي منبر در منزل خودشان در دهه عاشورا دعوت كردند ، منبر خاصي داشت ، غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمي كرد . ايشان در منزل آية الله منبر مي رفت و مجلسي را كه افراد آن اكثر از اهل علم و طلاب بودند سخت منقلب مي كرد بطوري كه از آغاز تا پايان منبر ايشان ، جز ريزش اشكها و حركت شانه ها چيزي مشهود نبود . عرفان اسلامي و از معارف بلند اسلامي كمترين آگاهي ندارند . راسل در نظر كسي كه اندك آشنايي با معارف اسلامي دارد ، در فلسفه به مفهوم اسلامي و شرقي آن ، يك كودك دبستاني هم بشمار نمي رود . اسلام در دامن خود ، مردان بزرگي را تربيت كرده است كه در وقتي كه در همين جهان بوده اند ، با جهان آخرت آشنا شده اند و حقايقي را كه فوق تصور " راسل " هاست لمس كرده اند . شاگردان مكتب قرآن ، اين حقيقت را نيك آموخته اند كه جزاي آخرت عين كردار دنياست ، چيزي جدا از عمل نيست .مولوي اشعاري دارد كه اين حقيقت را بيان مي كند و از نظر موعظه و تذكر خود ما نيز نقل آنها مناسب است ، مي گويد :
اي دريده پوستين يوسفان
گشته گرگان يك به يك خوهاي تو
ز آنچه مي بافي همه روزه بپوش
گر ز خاري خسته اي ، خود كشته اي
چون ز دستت زخم بر مظلوم رست
اين سخنهاي چو مار و كژ دمت
حشر پر حرص خس مردار خوار
زانيان را گنده اندام نهان
گند مخفي كان به دلها مي رسيد
بيشه اي آمد وجود آدمي
ظاهر و باطن اگر باشد يكي
در وجود ما هزاران گرگ و خوك
حكم ، آن خو راست كان غالبتر است
چونكه زر بيش از مس آمد آن زر است
گرگ بر خيزي از اين خواب گران
مي درانند از غضب اعضاي تو
ز آنچه مي كاري همه ساله بنوش
ور حرير و قز دري ، خود رشته اي
آن درختي گشت و ز آن زقوم رست
مار و كژدم مي شود گيرد دمت
صورت خوكي بود روز شمار
خمر خواران را بود گنده دهان
گشت اندر حشر محسوس و پديد
بر حذر شو زين وجود ار آدمي
نيست كس را در نجات او شكي
صالح و نا صالح و خوب و خشوك
چونكه زر بيش از مس آمد آن زر است
حكم ، آن خو راست كان غالبتر است
سيرتي كاندر وجودت غالب است
هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است
هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است
هم بر آن تصوير ، حشرت واجب است
كند . سخن خود را به اندرزهاي زيباي سعدي در اين زمينه پايان مي دهيم : خرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم
بر لوح معاصي خط عذري نكشيديم
پيري و جواني چو شب و روز بر آمد ما را عجب ارپشت و پناهي بود آن روز
كامروز كسي را نه پناهيم و نه پشتيم
پهلوي كبائر حسناتي ننوشتيم
ما شب شد و روز آمد و بيدار نگشتيم
كامروز كسي را نه پناهيم و نه پشتيم
ما را عجب ارپشت و پناهي بود آن روز
گر خواجه شفاعت نكند روز قيامت
شايد كه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم
شايد كه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم
شايد كه ز مشاطه نرنجيم ، كه زشتيم
8 شفاعت
يكي از مباحثي كه در بحث عدل الهي ، بايد طرح و بحث و تحقيق شود مبحث " شفاعت " است . درباره شفاعت ، مشاجرات و گفتگوهايي هست و مخصوصا پس از ظهور كيش " وهابيت " بازار گرمتري پيدا كرده است .كيش وهابيت منسوب به محمد بن عبدالوهاب است و هم اكنون تقريبا مذهب رسمي دولت سعودي بشمار مي رود ، كيشي است كه به نحوي بسيار سطحي و قشري دم از توحيد در پرستش مي زند و به همين جهت بسياري از معارف دقيق و عالي اسلام را منكر است . توحيدي كه وهابيها طرفدار آن هستند مانند توحيد اشاعره با بسياري از اصول اسلامي مخالف است .ايراد و اشكال :
آنچه به عنوان ايراد بر شفاعت گفته شده و يا مي توان گفت از اين قرار است : 1. شفاعت با توحيد در عبادت منافات دارد و اعتقاد به آن نوعي شرك است . اين همان اشكالي است كه وهابيها مطرح مي كنند و جمعي وهابي مسلك در ميان شيعه نيز فريفته آن شده اند ( 1 ) . 1. عجبا در كشوري مانند ايران كه كلمات نهج البلاغه در ميان آنها كم و بيش مطرح است و فيلسوفاني مانند بوعلي