مبناي فلسفي تضاد
در جهاني كه حركت و جنبش ، مقوم آن است ، حتما بايد تضاد حكومت كند ، زيرا چنانكه حكما گفته اند " حركت بدون وجود معاوق ممكن نيست " ( 1 ) ، حركت ، تكاپو و تلاش است و تلاش وقتي محقق مي شود كه اصطكاك و تصادم وجود داشته باشد . به بياني ديگر مي توان گفت : هيچ حركت طبيعي بدون قسر ممكن نيستوقتي جسم به سوي محل طبيعي خود حركت مي كند كه در غير محل طبيعي خودش قرار بگيرد ، اما زماني كه جسم در محل طبيعي خود باشد ساكن و بي حركت خواهد بود . انسان نيز وقتي به سوي كمال مي شتابد كه فاقد آن باشد . همواره سعادت انسان در مطلوب داشتن است ، و مطلوب داشتن زماني تحقق مي پذيرد
كه فقدان و محروميت در كار باشد ( 2 ) . منطق ديالكتيك ، تا آنجا كه به اصل حركت و اصل تضاد و اصل پيوستگي اجزاء طبيعت متكي است مورد قبول ما است . اين اصول از دورترين ايام مورد توجه حكماي الهي بوده است . آنچه راه ما را از آنها جدا مي كند و در حقيقت هسته اصلي تفكر ديالكتيكي از هگل به بعد شمرده مي شود چيزهاي ديگر است ، از آن جمله اينكه
1. طبيعيات " شفا " فن اول ، مقاله چهارم ، فصل نهم . ايضا " اسفار " امور عامه ، مرحله هشتم ، فصل چهاردهم . 2. رجوع شود به مقاله " اصل تضاد در فلسفه اسلامي " نوشته مرتضي مطهري در نشريه " مقالات و بررسيها " شماره 1 از انتشارات دانشكده الهيات و معارف اسلامي ، [ اين مقاله در جلد اول كتاب " مقالات فلسفي " نيز به چاپ رسيده است ] .