اين بحث مرا به ياد داستان كتابفروش ساده دلي در مدرسه فيضيه مي اندازد : " در سالهايي كه در قم تحصيل مي كردم ، مرد ساده لوحي در مدرسه فيضيه ، كتابفروشي مي كرد . اين مرد بساط خويش را مي گسترد و طلاب از او كتاب مي خريدند .
گاهي كارهاي عجيبي مي كرد و سخنان مضحكي مي گفت كه دهان به دهان مي گشت . يكي از طلاب نقل مي كرد كه روزي براي خريدن كتابي به وي مراجعه كرده پس از ملاحظه كتاب ، قيمت را پرسيدم ، گفت نمي فروشم ، گفتم چرا ؟ گفت اگر بفروشم بايد يك نسخه ديگر بخرم و سر جاي اين بگذارم .
مي گفت از سخن اين كتابفروش خنده ام گرفت ، كتابفروش اگر دائما در حال داد و ستد و مبادله نباشد كتابفروش نيست و سودي نمي برد " . گويي آن كتابفروش از مكتب شعري خيام پيروي مي كرد آنجا كه مي گويد :
تا زهره و مه در آسمان گشت پديد
من در عجبم ز ميفروشان كايشان
به زانچه فروشند چه خواهند خريد ؟ !
بهتر ز مي ناب كسي هيچ نديد
به زانچه فروشند چه خواهند خريد ؟ !
به زانچه فروشند چه خواهند خريد ؟ !
بر مي فروش خرده مي گيرد كه چرا مي را مي فروشد ؟ البته اين خرده گيري به زبان شعر است نه به زبان جد ، لطف و زيبايي خود را نيز مديون همين جهت است . اما وقتي كه اين منطق را با مقياس " جد " مي سنجيم مي بينيم كه چگونه يك ميخواره كار ميفروش را با كار خودش اشتباه مي كند .
براي ميخواره ، مي ، هدف است ، اما براي ميفروش ، وسيله است . ميفروش كارش خريدن و فروختن و سود بدست آوردن و باز از نو همين عمل را تكرار كردن است . كسي كه كارش اين است ، از دست دادن كالا او را ناراحت نمي كند بلكه خوشحال مي شود زيرا جزئي از هدف وسيع اوست .
عارفي كو كه كند فهم ، زبان سوسن تا بپرسد كه چرا رفت و چرا باز آمد ؟ آفرينش همچون سوداگري است . بازار جهان بازار تهيه و فروش و تحصيل سود و باز تكرار اين كار است . " نظام مرگ و زندگي " نظام مبادله است ، نظام افزايش و تكميل است . آنكه مبادله آفرينش را مورد انتقاد قرار مي دهد قانون جهان و هدف آن را نشناخته است . هر نقش را كه ديدي ، جنسش زلامكان است گر نقش رفت غم نيست ، اصلش چو جاودان است
7 مجازاتهاي اخروي
جزاي عمل :
يكي از مسائلي كه در بحث عدل الهي بايد مطرح گردد ، مسأله مجازات اعمال در آخرت است . معاد و رسيدگي به اعمال نيك و زشت ، و پاداش و كيفر دادن به نيكوكاران و بدكاران ، خود از مظاهر عدل الهي است .
معمولا يكي از دلائلي كه براي اثبات معاد اقامه مي شود اين است كه چون خدا عادل و حكيم است ، اعمال بشر را بي محاسبه و پاداش و كيفر نمي گذارد . اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) مي فرمايد : " و لئن امهل الله الظالم فلن يفوت اخذه و هو له بالمرصاد علي مجاز طريقه ، و بموضع الشجي من مساغ ريقه " ( 1 ) .
" ممكن است خدا ستمگر را مهلت دهد ولي هرگز او را بي كيفر رها نمي كند ، وي بر سر راه ستمگر كمين كرده و همچون استخواني كه در گلو گير كند راه را بر او مي بندد " . بحث ما در اين بخش ، درباره اثبات معاد از طريق عادل بودن خدا نيست .
1. نهج البلاغة ، خطبه . 96