مجموعه اضداد :
از بحثهايي كه در اين بخش داشتيم به اين نتيجه دست يافتيم كه فرمول اصلي آفرينش جهان ، فرمول تضاد است و دنيا جز مجموعه اي از اضداد نيست . هستي و نيستي ، حيات و موت ، بقا و فنا ، سلامتي و بيماري ، پيري و جواني ، و بالاخره خوشبختي و بدبختي در اين جهان توأمند . به قول سعدي : " گنج و مار و گل و خار و غم و شادي بهمند " . مولوي مي گويد :
رنج ، گنج آمد كه رحمتها در او است
اي برادر موضع تاريك و سرد
چشمه حيوان و جام مستي است
آن بهاران مضمر است اندر خزان
همره غم باش و با وحشت بساز
مي طلب در مرگ خود عمر دراز
مغز تازه شد چو بخراشيد پوست
صبر كردن بر غم و سستي و درد
كان بلنديها همه در پستي است
در بهار است آن خزان مگريز از آن
مي طلب در مرگ خود عمر دراز
مي طلب در مرگ خود عمر دراز
و هم عامل ساختن ، هم عامل از بين بردن است و هم عامل ايجاد كردن ، تخريب گذشته و ساختن آينده ، بردن صورتها و نقشهاي كهنه و آوردن نقشهاي تازه . هم انهدام و ويراني معلول تضاد است و هم تنوع و تكامل ، زيرا اگر چيزي منهدم نمي شد ، تشكل تازه اجزاء با يكديگر و تركيب و تكامل مفهوم نداشت . تا اجزاء و عناصر با يكديگر نجنگند و در يكديگر اثر نكنند ، مزاج متوسط و تركيب جديد پيدا نمي شود . پس صحيح است كه بگوييم : " تضاد ، منشأ خيرات و قائمه جهان است
و نظام عالم بر آن استوار است " .ما در بخش اول اين كتاب آنجا كه درباره ماهيت عدل بحث مي كرديم كه چيست ، سخن پر مغز صدرالمتألهين را از جلد دوم " اسفار " نقل كرديم كه چگونه دو اقتضاء در ماده ها و صورتها وجود دارد و همان اقتضاهاي متضاد ايجاب مي كند كه نقشها دائما تغيير كنند و عوض شوند
اكنون سخن ديگري از مشار اليه نقل مي كنيم : صدرالمتألهين در جاي ديگر مي گويد ( 1 ) : لولا التضاد ما صح دوام الفيض عن المبدأ الجواد . " اگر تضاد نمي بود ادامه فيض از خداي بخشنده صورت نمي گرفت " . جهان طبيعت ، مملو از قطعها و وصلها ، بريدنها و پيوند زدن ها ، قيچي كردن ها و دوختنهاست و اين لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است . ماده جهان همچون
1. اسفار ، ج 3 ص . 117