بررسي گزارشي که مي رساند بوبکر هرگز مي گساري نکرد - ترجمه الغدیر جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 13

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بررسي گزارشي که مي رساند بوبکر هرگز مي گساري نکرد

و هم ابن حجر در " فتح البارى = گشايشى از سوى آفريدگار "- ج 10 ص 30 و عينى در " عمده القارى = پشتوانه خوانندگان- ج 20 ص84- مى نويسند از شگفتى ها آن است كه ابن مردويه در تفسير خود از راه عيسى پسر طهمان و او از انس گزاراش كرده كه بوبكر و عمر هم ميان آنان بوده اند و اين گرچه زنجيره گزارشى پاكيزه اى دارد ناپسند است و جز به نادرستى آن نمى توانم داورى كنم.

زيرا بو نعيم در " حليه " در زندگى نامه شعبه از داستان عايشه گزارش كرده كه بوبكر چه هنگام مسلمانى و چه پيش از آن در روزگار نادانى از باده گسارى خوددارى مى كرد و آن را بر خويش ناروا مى شناخت
و شايد گزارشى كه با ميانجيان شايسته پشتگرمى رسيده و با برترى يافتنش زبانزد گرديده به اين گونه بوده كه بوبكر و عمر در آن روز به ديدار بو طلحه رفته ولى در مى نوشى با آنان همراهى نكرده بودند ولى سپس به گونه اى ديگر گزارشى از راه بزار خواندم كه انس گفت من در آن روز ساقى آن گروه بودم و در ميانشان مردى بود كه او را بوبكر مى گفتند و چون باده نوشيد گفت: " ام بكر " مادر بكر " را به تندرستى درود فرست... "
اين هنگام مردى از مسلمانان بر ما درآمدو گفت: دستور به ناروا بودن مى گسارى فرود آمده است تا پايان داستان و اين بوبكر را ابن شغوب مى گفتند
و برخى پنداشته اند كه بوبكر صديق است و چنين نيست ولى اينكه نام عمر هم در ميانه هست مى رساند كه در نشان كردن او با نام صديق لغزش روى نداده و به اين گونه مى توانيم هر ده تن را كه در آنجا بوده اند نام ببريم.

امينى گويد: مى بينى؟ ابن حجر در يادآورى گزارش درنگ مى كند،نه مهرى كه به خليفه دارد مى گذارد آن را بپذيرد و نه درستى آن راه مى دهد كه از آن چشم بپوشد پس نخست آمده و آنرا مايه شگفتى مى شمارد و سپس با اينكه زنجيره گزارشى آن را پاكيزه مى خواند مايه اش را ناپسند مى انگارد گاهى گمان مى برد نادرست باشد و يك جا هم مى نويسد " چون ميانجيانى شايسته پشتگرمى دارد با برترى يافتنش زبانزد گرديده " و سر انجام راستى و درستى گزارش، او را از پا در مى آرد و اين گونه گريبان خود را رها مى كند كه: " چون نام عمر هم در ميانه هست از همين نشانى بايد گفت بوبكر ياد شده همان صديق است "، پس آن دو را نيز از آن يازده تن مى شمارد كه در خانه بو طلحه به باده گسارى پرداخته اند.

ابن حجر خود مى داند كه آنچه بو نعيم از داستان عايشه در " حليه " آورده نمى تواند در برابر اين گزارش استوار و روشن بايستد كه با زنجيره هاى درست باز گو شده- آن هم از زبان مردانى كه نگارندگان " شش صحيح " سخنان آنان را سرمايه نگاشته هاشان مى گيرند، بو نعيم در حليه ج 7- ص 160 از راه عباد پسر زياد ساجى و او از پسر عدى و او از شعبه و او از ابو الرجال محمد پسر عبد الرحمن و او از مادرش عمره و او از عايشه اين گزارش را آورده آنگاه گفته: گزارشى شگفت است جز از داستان عباد پسر ابو عدى آن را ننوشتم پايان.

و تازه يكى از ميانجى هاى زنجيره، عباد پسر زياد ساجى است كه متهم است بر آئين قدريان بوده و موسى پسر هارون گويد: گزارش هاى او را رها
كردم و ابن عدى گفته او از آن مردمان كوفه است كه در راه شيعيگرى، تند مى رفتند و در برترى هاى اين و آن گزارش هائى ناپسند آورده.

" تهذيب التهذيب ج 5 ص 294 "

/ 222