برداشت خليفه از سرنوشت خدايى - ترجمه الغدیر جلد 13

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 13

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برداشت خليفه از سرنوشت خدايى

لالكائى در " السنه = آئين نامه پيامبر " از زبان عبد الله پسر عمر آورده كه گفت: مردى به نزد بوبكر شد و پرسيد: تو بر آنى كه روسبى بازى زائيده سرنوشت خدائى است؟ پاسخ داد: آرى،گفت: آيا خداوند اين را سرنوشت من گردانيده وآنگاه مرا به كيفر آن شكنجه مى كند؟گفت آرى اى پسر زن گنديده... به خدااگر كسى نزد من بود فرمان مى دادم تابه دماغت بكوبد و آن را بشكند و خرد كند.

امينى گويد: آيا تو بر آنى كه اين جانشين پيامبر سرنوشت خدائى را به درستى مى دانسته چيست؟ و آيا آن را آمدن كارى انجام شدنى در دانش بى آغاز خداوندى مى شمرده با همه اين كه به كننده آن، توانائى انجام و به جا- نياوردن آن را داده و نيكى و بدى را هم به او شناسانده و سرانجام دومى و فرجام نخستين را آشكار ساخته است؟
ما راه را به آدمى نموديم خواه سپاس بگزارد يا ناسپاسى كند ما دو راه را به او نموديم هركه سپاس گزاردبه سود خويش مى گزارد و هر كه
ناسپاسى كرد پس به راستى پروردگارمن بى نياز و بزرگوار است هر كه سپاس بگزارد جز اين نيست كه به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كه ناسپاسى كرد پس به راستى پروردگار من بى نياز و ستوده است
و اين ها همه هست با برابرى خرد و هوس در آدمى و با آفريدن انگيزه هاى رستگارى در برابر روان فرمان دهنده به بدى پس يكى با نيكوئى گزينش خود به فرمان خداى كار مى كند و يكى با بدى گزينش راه گناه پيش مى گيرد.

برخى از ايشان بر خويش ستم مى كند و برخى شان استوارى و پايدارى مى نمايد و برخى شان در كارهاى نيكو پيشاهنگ اند پس هر كه راه يافت پس تنها به سود خويش راه مى يابد و آن كه گمراه شد پس تنها به زبان خويش به گمراهى مى افتد پس هر كه راه يافت به سود خود او است و هر كه گمراه شد پس تنها به زيان خود گمراه مى شود و هر كس كار شايسته اى كرد به سود خودش است و هر كه بدى نمود به زيان خويش، و سپس به سوى پروردگارتان باز مى گرديد هر كس باديده و دل نگريستن پرداخت به سود خودش است و هر كه كور بود به زيان خويش بگو اگر گمراه شدم تنها بر زيان خويش به گمراهى مى افتم و اگر راه يافتم براى آن دستور "نهانى" است كه پروردگارم "از آسمان" بر من فرستد اگر نيكوئى كرديد به سود خويش نكوئى كرده ايد
و اگر بدى كرديد نيز درباره خويش كرده ايد به راستى پروردگار تو بهتر مى داند كه چه كس از راه او پرت افتاده و بهتر مى داند كه چه كس راه يافته پروردگارم بهتر مى داند كه چه كس راهنمائى آورده و چه كس در گمراهى آشكار است
پس سرنوشت خدائى آدمى را در انجام كارى ناگزير نمى سازد و آگاهى خداوندگار پاك به اين كه بندگانش چه اندازه از دو راه را بر مى گزينند و كارهاى نيك و بد مى كنند ناسازگار با اين نيست كه فرمانى به آنان دهد چنانچه نه در گزينش راهروان تاثيرى مى گذارد و نه- با بودن آن- كيفر كردن كسى براى نافرمانى، زشت نمايد و نه پاداش براى فرمانبردارى بيهوده است.

هر كس به اندازه كمترين پديده هستى نيكى كند پاداش آن را خواهد ديد و هر كس به اندازه كمترين پديده هستى بدى كند سزاى آن را مى يابد و در روز رستاخيزترازوهاى دادگرانه مى نهيم پس بر هيچكس هيج ستمى نرود و اگر به اندازه يكدانه خردل نيز باشد آن را مى آوريم و بس است كه ما شمارسگر باشيم امروز هر كس سزاى آنچه را بدست آورده خواهد ديد و امروز ستمى نيست پس چگونه خواهند بود در روزى چون و چرا ناپذير كه همه شان را فراهم آريم و آن گاه به هر كس هر چه اندوخته است داده شود و بر ايشان ستم نرود.

آيا اين جانشين پيامبر نيز از سرنوشت خداوندى همين ها را دريافته بود كه چنان پاسخى داد؟ و گناه، تنها از پرسنده بود كه آنچه را وى مى خواست بگويد دريافت و به آن گونه بر وى خرده گرفت؟ ولى اگر وى چنان سخنى مى خواست.
بگويد گفتار خرده گير را با دشنام و ناسزا بر كله اش نمى كوبيد و آرزو نمى كرد كه كاش كسى نزد او بود كه بينى مرا در كوفته و شكسته و خرد آن هم پيش از آنكه خواست خود را به روشنى بنمايد و مرد را به راه درست باز گرداند.

يا برداشت اين جانشين پيامبر از سرنوشت، تنها در همان مرزى بود كه فرياد توده هائى از پيروانش بازگو گر آن است و به اين جا مى كشد كه بگوئيم همه كارهاى ما آفريده خداست كه در اين هنگام سخن آن خرده گير به جا بود چه خليفه وى را دشنام مى داد يا نه.

/ 222