قارون مرد ثروتمندى بود كه ثروت باد آورده اش را دليل بر عظمت خود در پيشگاه خدا مى پنداشت و معتقد بود بر اثر لياقتش داراى اين ثروت عظيم شده پيوسته به خود مى باليد و با كبر و غرور خوشحالى مى كرد و اصرار داشت با نمايش ثروت فقيران و تهيدستان را هر چه بيشتر تحقير كند هر چه به او نصيحت كردند كه اين ثروت را وسيله اى براى وصول به سعادت اخروى قرار دهد در او اثر نكرد چرا كه غرور و كبر اجازه نمى داد واقعيتهاى زندگى را ببيند و اين امانت هاى الهى را كه چند روزى در دست اوست به صاحبانش بسپارد!
فرعون كه بر تخت سلطنت نشسته بود گرفتار غرور و تكبر بيشترى بود او حتى قانع به اين نبود كه مردم او را پرستش كنند مايل بود كه او را «رب اعلى » (خداى بزرگ) بدانند! «هامان » وزير مقرب فرعون كه در تمام مظالم و ستمها يار و ياور او بود بلكه اين امور به دست او انجام مى شد نيز به تصريح قرآن گرفتار كبر و غرور شديدى بود.
و هر سه دست به دست هم دادند و با پيامبر بزرگ خدا موسى(ع) به مبارزه برخاستند و در زمين فساد كردند و سرانجام گرفتار شديدترين عذاب الهى شدند فرعون و هامان در ميان امواج نيل كه سرمايه اصلى قدرت آنها بود نابود شدند و قارون با گنجهايش در زمين فرو رفت.
در هفتمين آيه سخن از قوم عيسى بن مريم(ع) است و تفاوت ميان آنها و قوم يهود را بيان مى كند مى فرمايد: «به يقين يهود و مشركان را دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و نزديكترين آنها را از نظر دوستى و محبت به مؤمنان كسانى مى يابى كه مى گويند ما نصرانى هستيم » (لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارى ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لايستكبرون) (13)
سپس به دليل و علت اين تفاوت اشاره كرده مى فرمايد: «اين به خاطر آن است كه در ميان آنها(مسيحيان) افرادى دانشمند و تارك دنيا هستند و آنان تكبر نمى ورزند» (ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لايستكبرون)
از اين تعبير به خوبى روشن مى شود كه يكى از عوامل اصلى عداوت يهود نسبت به اهل ايمان تكبر و استكبار آنان بود در حالى كه يكى از دلايل محبت گروهى از نصارى نسبت به اهل ايمان عدم استكبار آنها بود.
افراد مستكبر خواهان اين هستند كه ديگران در مقابل آنها ذليل و حقير و فقير و ناتوان باشند به همين دليل اگر آنان از نعمتى برخوردار شوند به عداوت و ستيز با آنان برمى خيزند آرى «استكبار» سبب «حسد» و «كينه » و «عداوت » مى شود.
درست است كه اين سخن در باره همه نصارى نيست بلكه بيشتر ناظر به نجاشى و قوم او در حبشه است كه از مسلمانان مهاجر استقبال كردند و به توطئه ها و وسوسه هاى نمايندگان قريش بر ضد آنان وقعى ننهادند و همين امر سبب شد كه مسلمانان پناهگاهى مطمئن در سرزمين حبشه براى خود يافتند و خود را از شر مشركان قريش كه سخت كينه توز بودند حفظ كردند ولى به هر حال اين آيه نشان مى دهد كه استكبار خمير مايه عداوت و دشمنى با حق و پيروان حق است در حالى كه تواضع مايه محبت و دوستى و خضوع در برابر حق و پيروان حق است.
هشتمين آيه بر اين معنى تاكيد مى كند كه «استكبار» سبب «كفر و بى ايمانى و لجاجت و انعطاف ناپذيرى در برابر حق » است در اينجا سخن از عصر پيامبر(ص) و زمان ظهور اسلام است. سخن از وليد بن مغيره مخزومى است كه مى فرمايد: سپس چهره در هم كشيد و با عجله دست به كار شد آنگاه پشت به حق كرد و تكبر ورزيد و گفت: «اين(قرآن) چيزى جز يك سحر جالب همچون سحرهاى پيشينيان نيست »! (ثم عبس و بسرثم ادبر واستكبر فقال ان هذا الا سحر يؤثر) (14)