فصل هشتم : آرزوهاى دراز! (طول امل) - اخلاق در قرآن کریم جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در قرآن کریم - جلد 2

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصل هشتم : آرزوهاى دراز! (طول امل)

اشاره

«طول امل » و به تعبير ديگر «آرزوهاى دور و دراز» از مهمترين رذايل اخلاقى است كه انسان را به انواع گناهان آلوده مى كند، از خدا دور مى سازد، به شيطان نزديك مى كند و گرفتار عواقب خطرناكى مى سازد. البته اصل «آرزو» و «اميد» نه تنها مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمى در حركت چرخهاى زندگى و پيشرفت در جنبه هاى مادى و معنوى بشر دارد.
اگر اميد و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شير نمى دهد و انواع زحمت ها و ناراحتى ها را براى پرورش او تحمل نمى نمايد، همان گونه كه در حديث معروف نبوى 9 آمده است: «الامل رحمة لامتى و لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرها!; اميد و آرزو، رحمت براى امت من است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى كاشت ». (1)
كسى كه يقين كند مثلا امروز روز آخر زندگى اوست يا در آينده بسيار نزديكى از دنيا مى رود، دست از همه كار مى شويد و در واقع موتور زندگى او خاموش مى شود و چرخهاى آن از كار مى افتد و شايد يكى از دلايل مخفى بودن پايان عمر هر كس همين باشد كه چراغ پر فروغ اميد و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاشهاى زندگى ادامه دهد.
همان گونه كه در حديثى از حضرت مسيح(ع) مى خوانيم: «در جايى نشسته بود و پيرمردى را مشاهده كرد كه با كمك بيل به شكافتن زمين مشغول است(و تلاش گرم و مستمرى براى كار كشاوزى دارد) حضرت مسيح(ع) به پيشگاه خدا عرضه داشت: «خداوندا اميد و آرزو را از او برگير!» ناگهان پيرمرد بيل را به كنارى انداخت
 و روى زمين دراز كشيد و خوابيد، كمى بعد حضرت مسيح(ع) عرضه داشت: «بارالها! اميد و آرزو را به او بازگردان!» ناگهان مشاهده كرد كه پيرمرد برخاست و دوباره مشغول فعاليت و كار شد! حضرت مسيح(ع) از او سؤال كرد كه من دو حال مختلف از تو ديدم، يك بار بيل را به كنار افكندى و روى زمين خوابيدى، اما در حرحله دوم ناگهان برخاستى و مشغول كار شدى؟!
پيرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اول فكر كردم من پير و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بميرم يا فردا خدا مى داند، چرا اين همه به خود زحمت دهم و اين همه تلاش كنم؟ بيل را به كنار انداختم و بر زمين خوابيدم!
ولى چيزى نگذشت كه اين فكر به خاطرم خطور كرد از كجا معلوم كه من سالهاى زيادى زنده نمانم؟ افرادى مثل من بودند و سالها عمر كردند، انسان تا زنده است زندگى آبرومند مى خواهد و بايد براى خود و خانواده اش تلاش كند، برخاستم و بيل را گرفتم و مشغول كار شدم ». (2) به همين دليل براى ايجاد تحرك بيشتر در گروه هاى مختلف اجتماعى بايد اميد به آينده را در دل آنها زنده نگه داشت.

/ 265