در يازدهمين آيه سخن از مشركانى است كه دين و آيين حق را به بازى گرفته اند و مال و ثروت دنيا آنها را مغرور ساخته است و همين امر سبب كفر و عنادشان با حق شد، مى فرمايد: «كسانى را كه آيين(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخته است رها كن »، (وذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحياة الدنيا...) (16) اين تعبير شايد گواه اين باشد كه آنها قابل هدايت نيستند، چرا كه باده غرور چنان آنها را سرمست كرده و زرق و برق دنياى مادى چنان آنها را فريب داده كه به هيچ وجه حاضر به تسليم در برابر حق نيستند و جز سخريه و استهزاء در برابر حق كارى ندارند و اين معنى از عمق فاجعه اى كه به خاطر غرورشان در آن گرفتارند خبر مى دهد.
تعبير به «دينهم » اشاره به فطرى بودن دين الهى است كه در سرشت همه انسانها حتى مشركان وجود داشته و دارد، يا اينكه اشاره به كسانى است كه حتى آيين بت پرستى خودشان را به بازى و مسخره مى گرفتند و به خاطر غرور حتى به آن هم پايبند نبودند و يا اشاره به آيين اسلام است كه خداوند به نفع آنان و براى آنها فرستاده است. در دوازدهمين آيه به همه انسانها هشدار مى دهد و از اينكه فريب زرق و برق دنيا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شيطان بيفتند بر حذر مى دارد، مى فرمايد: «اى مردم! ... وعده الهى حق است مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مغرور سازد و مبادا شيطان شما را فريب دهد»! (يا ايها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور) (17) جالب اينكه اسباب غرور در اين آيه دو چيز شمرده شده: زرق و برق دنيا» و «شيطان » و اين تعبير نشان مى دهد كه گاه انسان بى آنكه از زندگى مادى مرفهى برخوردار باشد تنها با مشتى خيالات بى اساس مغرور مى شود و براى خود مقام و شخصيتى مى پندارد، در برابر حق سركشى مى كند و در دام شيطان گرفتار مى شود. درست است كه دنياى پر زرق و برق يكى از دامهاى شيطان است ولى گاه خيال و پندار هم سرچشمه نفوذ شيطان مى گردد و انسان با آن دلخوش مى شود.