اخلاق در قرآن کریم جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در قرآن کریم - جلد 2

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اين نهرها تحت فرمان من جريان ندارد؟ آيا نمى بينيد - من از اين مردى كه از خانواده حقيرى است و هرگز نمى تواند فصيح صحبت كند برترم »! (و نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الانهار تجرى من تحتى افلاتبصرون ام انا خير من هذا الذى هو مهين و لايكاد يبين) (7) سپس به سخنان واهى و بى اساسى توسل جست كه اگر موسى راست مى گويد چرا موسى دستبند طلا ندارد؟ چرا فرشتگان با او نيامدند؟! افراد مغرور همچون فرعونها و نمرودها به خاطر بى اعتنايى و غرورشان اهميتى به چگونگى سخنان خود نمى دادند و بسيار ديده شده كه حرفهاى ابلهانه اى مى زنند كه حتى نزديكانشان در دل به آنها مى خنديدند و به يقين چنين حالتى سد راه همه معارف الهيه و شناخت واقعيات زندگى است.

جالب اينكه موسى(ع) اگر گرهى در زبانش بود مربوط به كودكى بود اما هنگامى كه به نبوت رسيد و از خدا درخواست گشوده شدن عقده زبانش كرد خداوند به تقاضاى او جامه تحقق پوشيد ولى فرعون بى اعتنا به وضع جديد همچنان به وضع سابق اشاره مى كند و لكنت زبانش را يادآور مى شود. در پنجمين آيه اشاره اى به قوم يهود دارد كه آنها نيز بر اثر غرور و خودبينى امتيازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همين تفكر غلط سبب گمراهى و طغيان آنها شد، مى فرمايد: «اين(اعراض و روى گردانى آنها از آيات الهى) به خاطر آن است كه مى گفتند: «جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى رسد(و مجازات ما به خاطر گناهان سنگينمان بسيار كم است چون قوم برترى هستيم!) اين افترا و دروغى كه(به خدا) بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود»، (ذلك بانهم قالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودات و غرهم فى دينهم ما كانوا يفترون) (8)

تاريخ بنى اسرائيل نشان مى دهد كه از گناهكارترين و سركش ترين اقوام بوده اند و يكى از دلايل عمده آن همان غرور و نخوت آنها بوده است. متاسفانه هنوز گروهى از آنها به نام صهيونيست ها از باده غرور سرمستند و هر روز مرتكب جنايات تازه اى مى شوند كه چهره تاريخشان را سياه تر از سابق مى كند. آنها همه چيز را براى خودشان مى خواهند و براى ديگران حقى قائل نيستند خود را قوم برتر مى شمرند و ديگران را با ديده حقارت مى نگرند. ششمين آيه ناظر به قوم «صالح » است كه آنها نيز چنان مست باده غرور بودند كه با صراحت از پيامبرشان تقاضاى مجازات الهى كردند، با اينكه معجزه آشكار او را با چشم خود مى ديدند، مى فرمايد: «آنها ناقه را(همان شترى كه به اعجاز الهى از كوه بيرون آمده بود) پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرپيچيدند و گفتند: اى صالح اگر از فرستادگان خدا هستى عذابى را كه ما را به آن تهديد مى كنى بياور»! (فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا يا صالح ائتنا بما تعدنا ان كنت من المرسلين) (9)

/ 265