در پنجمين آيه نيز اشاره به بت پرستى لجوجانه قوم «نمرود» مى كند، هنگامى كه ابراهيم(ع) با دليل بسيار روشن و قاطع، بت پرستى را ابطال مى نمايد و به آنها مى گويد: «آيا آنها را كه مى خوانيد صداى شما را مى شنوند؟ يا سود و زيانى به شما مى رسانند»؟ (قال هل يسمعونكم اذ تدعون او ينفعونكم او يضرون) (6) آنها هيچ پاسخ منطقى در برابر اين گفتار روشن نداشتند، جز اينكه پناه به تقليد كوركورانه ببرند و بگويند: «ما فقط نياكان خود را يافتيم كه چنين مى كردند»، (قالوا بل وجدنا آبائنا كذلك يفعلون) (7) در حالى كه اگر انسان مى خواهد تقليد كند حد اقل بايد از عالم و دانشمندى تبعيت كند كه او را به واقعيت ها رهنمون گردد نه از جاهل و گمراهى بدتر از خود! ولى اين حجاب تعصب و لجاج به قدرى ضخيم است كه اجازه نمى دهد كمترين نور آفتاب هدايت و منطق و دليل عقل در آن نفوذ كند، و ماوراى آن را روشن سازد.