اخلاق در قرآن کریم جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق در قرآن کریم - جلد 2

ناصر مکارم شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در دهمين آيه، چهره ديگرى از اين رذيله اخلاقى در اقوام مختلف ديده مى شود و آن اينكه هر گروهى به خاطر تعصب و لجاج، خود را بهترين مى داند، و ديگران را نفى مى كند گويى تنها بندگان برگزيده خدا آنها هستند و ديگران هيچ، و همين امر سبب درگيرى مستمر در ميان اقوام مى شود،  مى فرمايد: «يهود گفتند مسيحيان(نزد خدا) هيچ ارزشى ندارند، و مسيحيان نيز گفتند: يهوديان ارزشى ندارند، در حالى كه هر دو گروه، كتاب آسمانى را مى خواندند(كه به آنها دستور مى داد بايد از اين گونه تعصب ها به كنار باشند) آرى افراد نادان(از مشركان عرب) نيز سخنى همانند آنها داشتند، خداوند روز قيامت در باره اختلاف آنها داورى خواهد كرد»، (و قالت اليهود ليست النصارى على شيئ و قالت النصارى ليست اليهود على شيئ و هم يتلون الكتاب كذلك قال الذين لايعلمون مثل قولهم فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون) (15) از تعبيرات اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اين گونه تعصب ها و خودبينى ها از جهل و نادانى سرچشمه مى گيرد، و هر قوم جاهل و بى خبر گرفتار اين رذيله اخلاقى خواهد شد. تعبير به «الذين لايعلمون » (كسانى كه نمى دانند) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه مشركان عرب يكى از آن بودند و لذا بعضى از مفسران آن را به قوم نوح، يا همه امت هاى پيشين كه بر اثر جهل و نادانى گرفتار تعصب و لجاجت بودند، تفسير كرده اند.


در يازدهمين آيه سخن از يك حكم كلى و عمومى است و نشان مى دهد كه در تمام طول تاريخ تعصب و لجاجت نقش اصلى را در ادامه كفر و توحيدستيزى ايفا مى كرده است، مى فرمايد: «اين گونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبرى بيم دهنده نفرستاديم، مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما نياكان خود را بر آيينى يافتيم و به آثار و روش آنها اقتدا مى كنيم »! (و كذلك ما ارسلنا من قبلك من قرية من نذير الا قال مترفوها انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون) (16) اين تعبير نشان مى دهد كه هميشه مهمترين مانع در برابر ايمان به آيين پيامبران الهى همان تعصب و تقليد كوركورانه ناشى از جهل بوده است. و از اينجا خطر اين رذيله اخلاقى آشكارتر مى شود.

در دوازدهمين و آخرين آيه مى خوانيم كه اقوام جاهلى به خاطر تعصب و لجاج بزرگ ترين انبياى الهى و عقل كل را متهم به جنون مى كردند و آن را بهانه مخالفت خود با آيين آنها قرار مى دادند، مى فرمايد: «آنها پيوسته مى گفتند: آيا ما خدايان خود را به خاطر شاعرى ديوانه رها كنيم »؟ (و يقولون ائنا لتاركوا آلهتنا لشاعر مجنون) (17) عجب اينكه آنها به قدرى در حجاب تاريك جهل و تعصب گرفتار بودند كه نمى فهميدند اين سخن يك گفتار ضد و نقيض است، «شاعر بودن » احتياج به تفكر و ذوق سليم و آگاهى كافى از دقايق سخن دارد(توجه داشته باشيد كه شاعر از ماده شعور گرفته شده است) و اين با مجنون بودن هرگز سازگار نيست. همچنين گاه آنها را متهم به «سحر» و «جنون » مى كردند در حالى كه سحر نيز احتياج به آگاهى قابل ملاحظه اى نسبت به بخشى از علوم و دانشها دارد، و هوشيارى خاصى را مى طلبد، و اين با جنون سازگار نيست، اين سخنان ضد و نقيض ناشى از جهل و تعصب بود.

/ 265