مسائل تعقلي محض
اولين مسأله اساسي كه مطالعه آثار آفرينش به تنهائي قادر به جوابگوئي آن نيست واجب الوجود بودن و مخلوق نبودن خود آن قدرت ماوراء طبيعي است. آئينه جهان حداكثر اين است كه نشان دهنده دست توانا و دانائي است كه جهان را مي گرداند اما خود آن دست چه حال و وضعي دارد؟ آيا او خود مسخر دست ديگري است، يا قائم به ذات است. اگر مسخر دست ديگري است آن دست ديگر چگونه است؟ هدف قرآن تنها اين نيست كه بدانيم دستي دانا و توانا جهانرا مي گرداند، هدف اينست كه بدانيم گرداننده اصلي الله است و الله مصداق ليس كمثله شي ء است، ذات مستجمع كمالات است، و به عبارت ديگر كمال مطلق است، و به تعبير خودقرآن له المثل الاعلي [ روم: 27. ] است. مطالعه طبيعت چگونه مي تواند ما را با چنين مفاهيمي آشنا سازد؟
مسأله ديگر وحدت و يگانگي خداوند است قرآن اين مسأله را به صورت استدلالي طرح كرده است و با يك قياس استثنائي "به اصطلاح منطق" مطلب را ادا كرده است. برهاني كه اقامه كرده همان است كه فلسفه اسلامي آن را برهان تمانع مي خواند. گاهي از طريق تمانع علل فاعلي وارد شده است: قل لو كان فيهما الهه الا الله لفسدتا [ الانبياء: 22. ] و گاه از طريق تمانع علل غائي: ما اتخذ الله من ولد و ما كان معه من اله اذا لذهب كل اله بما خلق و لعلي بعضهم علي بعض [ المومنون: 91. ] در آن بحث كرده است. [ رجوع شود به جلد پنجم اصول فلسفه. ]
قرآن هرگز معرفت به يگانگي خدا را از طريق مطالعه در نظام خلقت موجودات بدان سان كه اصل معرفت به خالق ماورائي را از آن راه تأكيد كرده، توصيه نكرده است. و چنين توصيه اي صحيح نبوده است.
در قرآن مسائلي از اين قبيل مطرح است: ليس كمثله شي ء، [ شورى: 11. ] و لله المثل الاعلي، [ نحل: 60. ] له الاسماء الحسني، [ طه: 8. ] الملك القدوس العزيز المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر، [ حشر:23. ] اينما تولوا فثم
وجه الله، [ بقره: 115. ] هو الله في السموات و في الارض، [ انعام: 3. ] هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن،[ حديد: 3. ] الحي القيوم، [ بقره: 255. ] الله الصمد، [ اخلاص: 2. ] لم يلد و لم يولد، [ اخلاص: 3. ] و لم يكن له كفوا احد. [ اخلاص: 4. ]
قرآن اين مسائل را براي چه منظوري طرح كرده است؟ آيا براي اين بوده است كه مسائلي نفهميدني و درك نشدني كه به قول ندوي اصول و مباديش در اختيار بشر نيست بر بشر عرضه بدارد و از مردم بخواهد تعبدا بدون اينكه آنها را درك كنند بپذيرند، و يا واقعا مي خواسته است كه مردم خدا را با اين شؤون و صفات بشناسند؟ اگر خواسته است خداوند با اين صفات شناخته شود از چه راه است؟ چگونه ممكن است مطالعه در طبيعت ما را با اين معارف آشنا نمايد، مطالعه در مخلوقات بر ما روشن مي كند كه خداوند عليم است يعني چيزي كه ساخته است از روي علم و دانائي بوده است ولي آنچه قرآن از ما مي خواهد تنها اين نيست كه او آنچه را آفريده است از روي علم و دانائي بوده است بلكه اينست كه: انه بكل شي ء عليم، [ شورى: 12. ] لا يغزب عنه مثقال ذره، [ سبأ: 3. ] قل لو كان البحر مدادا لكلمات ربي؛ [ كهف: 109. ] يعني
علم خداوند نامتناهي است، قدرتش نامتناهي است، چگونه و از كجا مي توان از مشاهده عيني و حسي مخلوقات به نامتناهي بودن علم و قدرت پروردگار پي برد.
در قرآن بسيار مسائل ديگر مطرح است: از قبيل: كتب علوي، لوح محفوظ، لوح محو و اثبات، جبر و اختيار، وحي و اشراق و غيره كه هيچكدام از آنها از طريق مطالعه حسي مخلوقات قابل تحقيق نيست.
قرآن اين مسائل را قطعا به عنوان يك سلسله درسها القا كرده است و از طرفي تدبر در اين درسها را با 55 آياتي از قبيل: ا فلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها، [ محمد: 24. ] كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته [ ص: 29. ] توصيه و تاكيد كرده است. ناچار راهي را براي وصول به اين حقايق معتبر مي دانسته است و به عنوان يك سلسله مجهولات درك نشدني القاء نمي كرده است.
دايره مسائلي كه قرآن در زمينه مسائل ماوراء الطبيعه مطرح كرده است بسيار وسيعتر از آن است كه مطالعه در مخلوقات مادي بتواند جوابگوي آنها باشد. همينها سبب شد كه مسلمانان گاهي از طريق سير و سلوك روحي و گاهي از طريق سلوك عقلي و فكري دنبال اين مسائل را بگيرند.
من نمي دانم كساني كه مدعي مي شوند قرآن در مسائل الهي تنها مطالعه در مخلوقات را كافي دانسته است، درباره اينهمه مسائل متنوع كه در قرآن مطرح است و از مختصات اين كتاب مقدس آسماني است چه مي گويند؟
محرك و الهام بخش علي عليه السلام در طرح مسائلي كه در دو شماره پيش بدانها اشاره كرديم تنها و تنها تفسير قرآن مجيد است، اگر علي عليه السلام نبود شايد براي هميشه معارف عقلي قرآن بدون تفسير مي ماند.
اكنون كه اندكي به ارزش اين بحثها اشارت رفت به ذكر نمونه هائي از نهج البلاغه مي پردازيم.