تضاد دنيا و آخرت - سیری در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیری در نهج البلاغه - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تضاد دنيا و آخرت

مسأله تضاد دنيا و آخرت و دشمني آنها با يكديگر و اينكه اين دو مانند دو قطب مخالف اند، از قبيل مشرق و مغرب اند كه نزديكي با هر يك مساوي است با دوري از ديگري، همه مربوط به اين مطلب است يعني مربوط است به جهان دل و ضمير انسان و دلبستگيها و عشقها و پرستشهاي انسان. خداوند به انسان دو دل نداده است "ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه". [ احزاب: 4. ] با يك دل نمي توان بيش از يك معشوق برگزيد. اينست كه وقتي از علي عليه السلام درباره جامه اش كه كهنه و مندرس بود سؤال كردند، فرمود: يخشع له القلب و تذل به النفس و يقتدي به المؤمنون. [ نهج البلاغه، حكمت 99. ]

دل به اين سبب نرم مي گردد و نفس به اين وسيله رام مي شود و مؤمنان به آن اقتدا مي كنند.
يعني كسانيكه جامه نو ندارند از پوشيدن جامه كهنه ناراحت نمي شوند و احساس حقارت نمي كنند، زيرا مي بينند پيشوايشان جامه اي بهتر از جامه آنها نپوشيده است.

آنگاه اضافه فرمود كه همانا دنيا و آخرت دو دشمن مشخص و دو راه مختلف اند؛ هر كس دنيا را دوست بدارد و رشته تسلط دنيا را به گردن خود بيندازد، طبعا آخرت را و آنچه مربوط به آخرت است دشمن مي دارد. دنيا و آخرت به منزله مشرق و مغرب اند كه نزديكي به هر يك از اينها عين دوري از ديگري است؛ اين دو در حكم دو هوو مي باشند.

علي عليه السلام در يكي از نامه هايش مي نويسد:

و ايم الله- يمينا استثني فيها بمشية الله- لاروضن نفسي رياضة تهش معها الي القرص اذا قدرت عليه مطعوما و تقنع بالملح مأدوما و لادعن مقلتي كعين ماء نضب معينها مستفرغة دموعها، اتمتلئ السائم ء من رعيها فتبرك و تشبع الربيضة من عشبها فتربض و يأكل علي من زاده فيهجع؟! قرت اذا عينه، اذا اقتدي بعد السنين المتطاولة بالبهيمة الهاملة و السائمة المرعية.

سوگند ياد مي كنم به ذات خدا كه به خواست خدا نفس خويش را چنان ورزيده سازم و گرسنگي بدهم كه به قرص ناني و اندكي نمك قناعت بورزد و آنرا مغتنم بشمارد. همانا آنقدر "در خلوتهاي شب" بگريم كه آب چشمه چشمم خشك شود. شگفتا! آيا اين درست است كه شتران در چراگاهها شكم خويش را انباشته كنند و در خوابگاه خويش را انباشته كنند و در خوابگاه
خويش بخسبند، و گوسفندان در صحراها خود را سير كنند و در جايگاه خويش آرام گيرند، علي نيز شكم خويش را سير كند و در بستر خود استراحت كند؟! چشم علي روشن! پس از ساليان دراز به چهار پايان اقتدا كرده است.

آنگاه مي فرمايد:

طوبي لنفس ادت الي ربها فرضها و عركت بجنبها بؤسها و هجرت في الليل غمضها حتي اذا غلب الكري عليها افترشت ارضها و توسدت كفها في معشر اسهر عيونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم. اولئك حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون. [ نهج البلاغه، نامه 45. ]

خوشبخت و سعادتمند آنكه فرائض پروردگار خويش را انجام دهد، رنجها را "مانند سنگ آسيا دانه را" خرد كند، شب هنگام از خواب دوري گزيند، آنگاه كه سپاه خواب حمله مي آورد زمين را فرش و دست خود را بالش قرار مي دهد، در زمره گروهي كه بيم روز بازگشت خواب از چشمشان ربوده و پهلوهاشان از خوابگاههاشان جاخالي كرده است و لبهاشان به ذكر پروردگارشان در زمزمه است، ابرهاي گناهان بر اثر استغفار مداوم شان برطرف شده است. آنانند حزب خدا، همانا تنها آنان رستگارانند.
ذكر اين دو قسمت پشت سر يكديگر رابطه زهد و معنويت را كاملا روشن مي كند. خلاصه دو قسمت اينست كه از دو راه يكي را بايد انتخاب كرد: يا خورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازي و نه نيازي، نه توجهي و نه نم اشكي و نه انسي و نه روشنايي اى، و گامي از حد حيوانيت فراتر نرفت، و يا قدمي در وادي انسانيت و استفاده از مواهب خاص الهي كه مخصوص دلهاي پاك و روحهاي تابناك است.

/ 73