نقش ماهرانه معاويه در قتل عثمان
علي در نامه هاي خود به معاويه مي گويد تو ديگر چه مي گوئي؟ دست نامرئي تو تا مرفق در خون عثمان آلوده است، باز دم از خون عثمان مي زني؟اين قسمت فوق العاده جالب است. علي پرده از رازي بر مي دارد كه چشم تيز بين تاريخ كمتر توانسته است آنرا كشف كند، تنها در عصر جديد است كه محققان به دستياري و رهنمائي اصول روانشناسي و جامعه شناسي از زواياي تاريخ اين نكته را بيرون آورده اند اگر نه اكثر مردم دوره هاي پيشين باور نمي كردند كه معاويه در قتل عثمان دست داشته باشد و يا حداقل در دفاع از او كوتاهي كرده باشد.
معاويه و عثمان هر دو اموي بودند و پيوند قبيله اي داشتند، امويان بالخصوص چنان پيوند محكم براساس هدفهاي حساب شده و روشهاي مشخص شده داشتند كه مورخين امروز پيوند آنها را از نوع پيوندهاي حزبي در دنياي امروز مي دانند.
يعني تنها احساسات نژادي و قبيله اي آنها را به يكديگر نمي پيوست، پيوند قبيله اي زمينه اي بود كه آنها را گرد هم جمع مي كند و در راه هدفهاي مادي متشكل و هماهنگ نمايد. معاويه شخصا نيز از عثمان محبتها و حمايتها ديده بود و متظاهر به دوستي و حمايت او بود، لذا كسي باور نمي كرد كه معاويه باطنا در اين كار دست داشته باشد.
معاويه كه تنها يك هدف داشت و هر وسيله اي را براي آن هدف مباح مي دانست و در منطق او و امثال او نه عواطف انساني نقشي دارد و نه اصول، آن روزي كه تشخيص داد از مرده عثمان بهتر مي تواند بهره برداري كند تا از زنده او و خون زمين ريخته عثمان بيشتر به او نيرو مي دهد تا خوني كه در رگهاي عثمان حركت مي كند، براي قتل او زمينه چيني كرد و در لحظاتي كه كاملا قادر بود كمكهاي موثري به او بدهد و جلو قتل او را بگيرد، او را در چنگال حوادث تنها گذاشت.
ولي چشم تيزبين علي دست نامرئي معاويه را مي ديد و جريانات پشت پرده را مي دانست، اينست كه رسما خود معاويه را مقصر و مسئول در قتل عثمان معرفي مي كند.
در نهج البلاغه نامه مفصلي است كه امام در جواب نامه معاويه نوشته است. معاويه در نامه خود امام را متهم مي كند به شركت در قتل عثمان و امام عليه السلام به او اين طور پاسخ مي گويد:
ثم ذكرت ما كان من امري و امر عثمان فلك ان تجاب عن هذه لرحمك منه، فاينا كان اعدي له و اهدي الي مقاتله، امن بذل له نصرته فاستقعده و استكفه؟ ام من استنصره فتراخي عنه و بث المنون اليه حتي اتي قدره عليه؟!... و ما كنت لاعتذر من اني كنت انقم عليه احداثا فان كان الذنب اليه ارشادي و هدايتي له فرب ملوم لا ذنب له و قد يستفيد الظنه المتنصح و ما اردت الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت. [ نهج البلاغه، نامه 28. ]
اما آنچه درباره كار مربوط به من و عثمان ياد كردي، اين حق براي تو محفوظ است كه پاسخ آنرا بشنوي، زيرا خويشاوند او هستي. كداميك از من و تو بيشتر با او دشمني كرديم و راههايي را كه به قتل او منتهي مي شد بيشتر نشان داديم؟ آنكس كه بيدريغ در صدد ياري او بر آمد اما عثمان به موجب يك سوء ظن بيجا خود طالب سكوت او شد و كناره گيري او را خواست يا آنكس كه عثمان از او ياري خواست و او به دفع الوقت گذراند و موجبات مرگ او را
برانگيخت تا مرگش فرا رسيد؟ البته من هرگز از اينكه خير خواهانه در بسياري از بدعتها و انحرافات بر عثمان انتقاد مي كردم پوزش نمي خواهم و پشيمان نيستم. اگر گناه من اين بوده است كه او را ارشاد و هدايت كرده ام آنرا مي پذيرم، چه بسيارند افراد بيگناهي كه مورد ملامت واقع مي شوند، آري گاهي ناصح و خيرخواه نتيجه اي كه از كار خود مي گيرد بدگماني طرف است. من جز اصلاح تا حدي كه در قدرت دارم قصدي ندارم جز از خدا توفيقي نمي خواهم و بر او توكل مي كنم.
در يك نامه ديگر خطاب به معاويه چنين مي نويسد:
فاما اكثارك الحجاج في عثمان و قتلته فانك انما نصرت عثمان حيث كان النصر لك، و خذلته حيث كان النصر له. [ نهج البلاغه، نامه 37. ]
اما اينكه تو فراوان مسأله عثمان و كشندگان او را طرح مي كني، تو آنجا كه ياري عثمان به سودت بود او را ياري كردي و آنجا كه ياري او به سود خود او بود او را واگذاشتي.
قتل عثمان خود مولود فتنه هايي بود و باب فتنه هايي ديگر را بر
جهان اسلام گشود كه قرنها دامنگير اسلام شد و آثار آن هنوز باقي است. از مجموع سخنان علي در نهج البلاغه بر مي آيد كه بر روش عثمان سخت انتقاد داشته است و گروه انقلابيون را ذيحق مي دانسته است. در عين حال قتل عثمان را در مسند خلافت به دست شورشيان با مصالح كلي اسلامي منطبق نمي دانسته است . پيش از آنكه عثمان كشته شود علي اين نگراني را داشته است و به عواقب وخيم آن مي انديشيده است. اينكه جرائم عثمان در حدي بود كه او را شرعا مستحق قتل كرده بود يا نه و ديگر اينكه آيا موجبات قتل عثمان را بيشتر اطرافيان خود او به عمد يا به جهل فراهم كردند و همه راهها را جز راه قتل عثمان بر انقلابيون بستند، يك مطلب است و اينكه قتل عثمان به دستور شورشيان در مسند خلافت به مصلحت اسلام و مسلمين بود يا نبود، مطلب ديگر است.
از مجموع سخنان علي بر مي آيد كه آن حضرت مي خواست عثمان راهي را كه مي رود رها كند و راه صحيح عدل اسلامي را پيشه نمايد. و در صورت امتناع، انقلابيون او را بركنار و احيانا حبس كنند. و خليفه اي كه شايسته است روي كار بيايد، آن خليفه كه مقام صلاحيت دار است بعدها به جرائم عثمان رسيدگي كند و حكم لازم را صادر نمايد.
لهذا علي نه فرمان به قتل عثمان داد و نه او را عليه انقلابيون تاييد كرد. تمام كوشش علي در اين بود كه بدون اينكه خوني ريخته شود خواسته هاي مشروع انقلابيون انجام شود، يا عثمان خود عليه روش گذشته خود انقلاب كند و يا كنار رود و كار را به اهلش بسپارد. علي درباره دو طرف اينچنين قضاوت كرد:
استأثر فاساء الاثره و جزعتم فأساتم الجزع. [ نهج البلاغه، خطبه 30. ]
عثمان روش مستبدانه پيش گرفت همه چيز را به خود و خويشاوندان خود اختصاص داد و به نحو بدي اين كار را پيشه كرد و شما انقلابيون نيز بي تابي كرديد و بد بيتابي كرديد.
آنگاه كه به عنوان ميانجي خواسته هاي انقلابيون را براي عثمان مطرح كرد، نگراني خود را از اينكه عثمان در مسند خلافت كشته شود و باب فتنه اي بزرگ براي مسلمين باز شود به خود عثمان اعلام كرد. فرمود :
و اني انشدك الله ان تكون امام هذه الامة المقتول، فانه كان يقال: يقتل في هذه الامة امام يفتح عليها القتل و القتال الي يوم القيامة، و يلبس امورها عليها، و يبث الفتن فيها، فلا يبصرون الحق من الباطل، يموجون فيها موجا، و يمرجون فيها مرجا. [ نهج البلاغه، خطبه 163. ]
من تو را به خدا سوگند مي دهم كه كاري نكني كه پيشواي مقتول اين امت بشوي زيرا اين سخن گفته مي شد كه در اين امت يك پيشوا كشته خواهد شد كه كشته شدن او در كشت و كشتار را بر اين امت خواهد گشود و كار اين امت را بر او مشتبه خواهد ساخت و فتنه ها بر اين امت خواهد انگيخت كه حق را از باطل نشناسند و در آن فتنه ها غوطه
بخورند و درهم بياميزند.
همانطور كه قبلا از خود مولي نقل كرديم، آن حضرت در زمان عثمان رو در روي او و يا در غياب او بر او اعتراض و انتقاد مي كرده است. همچنانكه بعد از درگذشت عثمان نيز انحرافات او را همواره ياد مي كرده است و از اصل: اذكروا موتاكم بالخير- كه گفته مي شود سخن معاويه است و به نفع حكومتها و شخصيتهاي فاسد گفته شده كه سابقه شان با مردنشان لوث شود تا براي نسلهاي بعدي درسي و براي حكومتهاي فاسد بعدي خطري نباشد- پيروي نكرده است. اينك موارد انتقاد:
1- در خطبه 128 جمله هايي كه علي عليه السلام در بدرقه ابوذر هنگامي كه از جانب عثمان به ربذه تبعيد مي شد فرموده است، در آن جمله ها كاملا حق را به ابي ذر معترض و منتقد و انقلابي مي دهد و او را تاييد مي كند و بطور ضمني حكومت عثمان را فاسد معرفي مي فرمايد.
2- در خطبه 30 جمله اي است كه قبلا نقل شد: استأثر فاساء الاثره عثمان راه استبداد و استيثار و مقدم داشتن خود و خويشاوندان خويشرا بر افراد امت پيش گرفت و به شكل بسيار بدي رفتار كرد.
3- عثمان مرد ضعيفي بود، از خود اراده اي نداشت خويشاوندانش، مخصوصا مروان حكم كه تبعيد شده پيغمبر بود و عثمان او را به مدينه آورد و كم كم به منزله وزير عثمان شد، سخت بر او مسلط شدند و به نام او هر كاري كه دلشان مي خواست مي كردند. علي عليه السلام
اين قسمت را انتقاد كرد و رو در روي عثمان فرمود:
فلا تكونن لمروان سيقة يسوقك حيث شاء بعد جلال السن و تقضي العمر. [ نهج البلاغه خطبه 163. ]
تو اكنون در با شكوه ترين ايام عمر خويش هستي و مدتت هم پايان رسيده است با اينحال مهار خويش را به دست مروان مده كه هر جا دلش بخواهد تو را به دنبال خود ببرد.
4- علي مورد سوء ظن عثمان بود، عثمان وجود علي را در مدينه مخل و مضر به حال خود مي ديد، علي تكيه گاه و مايه اميد آينده انقلابيون به شمار مي رفت خصوصا كه گاهي انقلابيون به نام علي شعار مي دادند و رسما عزل عثمان و زمامداري علي را عنوان مي كردند، لهذا عثمان مايل بود علي در مدينه نباشد تا چشم انقلابيون كمتر به او بيفتد، ولي از طرف ديگر بالعيان مي ديد خيرخواهانه ميان او و انقلابيون وساطت مي كند و وجودش مايه آرامش است از اينرو از علي خواست از مدينه خارج شود و موقتا به مزرعه خود در ينبع كه در حدود ده فرسنگ يا بيشتر با مدينه فاصله داشت برود. اما طولي نكشيد كه از خلأ ناشي از نبود علي احساس ناراحتي كرد و پيغام داد كه به مدينه برگردد.
طبعا وقتي كه علي برگشت شعارها بنامش داغتر شد، بار ديگر از علي خواست مدينه را ترك كند. ابن عباس پيغام عثمان را آورد كه تقاضا كرده بود بار ديگر مدينه را ترك كند و به سر مزرعه اش برود.
علي از اين رفتار توهين آميز عثمان ناراحت شد و فرمود:
يا ابن عباس ما يريد عثمان الا ان يجعلني جملا ناضحا بالغرب اقبل و ادبر، بعث الي ان اخرج ثم بعث الي ان اقدم ثم هو الان يبعث الي ان اخرج، و الله لقد دفعت عنه حتي خشيت ان اكون آثما. [ نهج البلاغه خطبه 235. ]
پسر عباس! عثمان جز اين نمي خواهد كه حالت من حالت شتر آبكش باشد كه كارش اينست در يك مسير معين هي برود و برگردد، عثمان پيام فرستاد كه از مدينه خارج شوم سپس پيام داد كه برگردم اكنون بار ديگر تو را فرستاده كه از مدينه خارج شوم. به خدا قسم آنقدر از عثمان دفاع كردم كه مي ترسم گنهكار باشم.
5- از همه شديدتر آنچيزي است كه در خطبه شقشقيه آمده است:
الي ان قام ثالث القوم نافجا حضنيه بين نثيله و معتلفه و قام معه بنو ابيه يخضمون مال الله خضم الابل نبته الربيع الي ان انتكث عليه فتله و اجهز عمله و كبت به بطنته.
تا آنكه سومين آن گروه به پا خاست آكنده شكم ميان سرگين و چراگاهش، خويشاوندان وي نيز قد علم كردند و مال خدا را با تمام دهان مانند شتر كه علف بهاري را مي خورد،
خوردن گرفتند تا آنگاه كه رشته اش باز شد و كارهاي ناهنجارش مرگش را رساند و شكم پرستي، او را به سر در آورد.
ابن ابي الحديد در شرح اين قسمت مي گويد:
اين تعبيرات از تلخترين تعبيرات است و به نظر من از شعر معروف حطيئه كه گفته شده است هجو آميزترين شعر عرب است شديدتر است
شعر معروف حطيئه اينست:
دع المكارم لاترحل لبغيتها
و اقعد فانك انت الطاعم الكاسي